تـرکـمـن لِر Türkmenler

وبـلاگـها و سـایـتـهـای تـرکـمـن هـا

تـرکـمـن لِر Türkmenler

وبـلاگـها و سـایـتـهـای تـرکـمـن هـا

نوشتهای تکان دهنده یک جوان ترکمن -طریک

کلیک : نوشتهای یک جوان ترکمن -طریک  

 

به یاد شاعر ترکمن ناز محمد پقه

 دو سالی است که با ادبیات و شاعران ترکمن صحرا علاقه مند شده ایم.ولی شیفته دو شخصیت شده ام کریم قربان نفس و ناز محمد پقه ، دوست دارم بیشتر از اینها در مورد این دو شخصیت بدانم .من همیشه از دوستم لطیف ایزدی از شخصیت ناز محمد می پرسم .  امروز سالگرد پرواز شاعر ترکمن ناز محمد پقه می باشد دوست دارم از شخصیتی بنویسم که هرگز او را ندیده ام ، ولی دوست دارم از او بشنوم و بنویسم .آنچه از ناز محمد تا امروز خوانده ام و شنیده ام را در یک جمله می توان خلاصه می کنم. او ترکمن بود و همچون شمع برای ایل اش سوخت . بی شک اگر امروز قلم های ناز محمد می توانست بنویسد، برای مردمش می نوشت و او هرگز خسته نمی شد . او هنوز هم  از درد ها می نوشت ،از دختران ترکمن می نوشت و از عشق های که در گستره این دشت پهن نمایان بود، می نوشت. ناز محمد از دل کودکی می نوشت که آرزوهایی کوچکش برای او دست نیفتادنی بود.

ناز محمد از صحرایش می سرود از مردان صحرایش که به ترکمن بودن خود افتخار می کنند.  او از مادران ترکمن می نوشت که به فرزاندان رشیدشان افتخار می کردند. قطعا اگر امروز ناز محمد پقه زنده بود من هم از نوشتهای او دلگرم می شدم واشتیاق برای نوشتنم دو چندان می شد. او مرد بزرگ ترکمن بود که هرگز از مرگ نترسیده است. او با مرگ مبارزه کرده بود.ناز محمد در رباعیش مرگ را عینا با تمام وجود حس کرده بود و در آخر همچون همه انسانها تسلیم مرگ می شود .ولی اشعارش را برای جوانان به یادگار گذاشت. یادش گرامی و روحش شاد.

در زیر قطعاتی از رباعیتش را به یادش می خوانیم:

تاییم سن
آسمانیمدا گؤریلمه دیک آییم سن
اوغورلانان،برلمه دیک پاییم سن
یکه،یالنگیر،چولده قالان عاشق من
جدا دوشن، یتیپ گیدن تاییم سن

 

بالام

اوزین گیجه چکن نالام دیر بولار
ایلیمه یایردان لألأم دیر بولار
بیر آی بولیگیم، بیری گؤلألک
اؤز باغریمدان اؤنن بالام دیر بولار

 

یؤرگینگی گورسم
سؤیگلیم سن بیر ییلغریپ گولسه دینگ
بو عاشقینگ غاریپ گؤونین آلسادینگ
نه-ها چاغیریانگ سن، نه-ده قاویانگ سن
واخ بیر سنینگ یؤرگینگی گورسه دیم

 

توپراق
یرینگ گؤیا گیزلین غمی سیری بار
دیل لرینده آیدلمادیق سؤزی بار
هرگوزیندن مونگلاپ چشمه چوغیپ دو
عاشقلارا آغلاپ دوران گؤزی بار

 

حاسرات
بیر چووال درد بردی،درمان قویمادی
ارکیمه گزره فرمان قویمادی
گلنیم،گیدنیم قارنیما بولدی
خوش دؤویر سؤرجک دیم،دوران قویمادی!

حاجی قربان طریک، شهریور 87


4 نظر  

نوشته شده توسط حاجی قربان طریک در سه شنبه بیست و ششم شهریور 1387 ساعت 15:15 موضوع | لینک ثابت


امروز در نماز جمعه

امروز با دوستان رفتیم به نماز جمعه چند تا عکس گرفتیم

 

 

 


4 نظر  

نوشته شده توسط حاجی قربان طریک در جمعه پانزدهم شهریور 1387 ساعت 20:21 موضوع | لینک ثابت


چرا مدتی است که کم پیدا شدیم؟

مدتی است که به علت کسالت پدرم نتوانستم در دنیای مجازی مطالبی بیان کنم ، متاسفانه پدرم دچار حمله قلبی شده بود که با کمک جوان گمنامی به اولین بیمارستان پدرم منتقل می شود. که خوشبختانه به علت حضور دکتر سجادیان و آن جوان گمنام خطر رفع می شود . برای بهبود اوضاع جسمانی و باز گشایی رگ قلب پدرم نماینده محترم گنبد در مجلس شورای اسلامی جناب مهندس رستگار زحمات زیادی کشید ،که کمال تشکر را از ایشان و هم چنین جناب مهندس میزبان را دارم. خوشبختانه پدرم باز بهبودی کامل را یافت . و اوضاع کمی بهتر شد. اکنون هم در پی برگزاری مراسم عروسی خود ، هستم امیدوارم که دوستان همه در این مراسم تشریف بیاورند ، از همین الان پیشاپیش همه دوستان را به مراسم عروسی خود دعوت می کنم . با آرزوی پیروز ی هه دوستان


4 نظر  

نوشته شده توسط حاجی قربان طریک در پنجشنبه چهاردهم شهریور 1387 ساعت 14:14 موضوع | لینک ثابت


اوغلن باغشی

اوغلن باغشی یکی از نوابغ موسیقی ترکمن می باشد در آینده از اوغلن باغشی بیشتر خواهیم شنید


یک نظر  

نوشته شده توسط حاجی قربان طریک در سه شنبه دوازدهم شهریور 1387 ساعت 23:33 موضوع | لینک ثابت


گروه موسیقی ترکمنی آزادی


نظر بدهید  

نوشته شده توسط حاجی قربان طریک در سه شنبه دوازدهم شهریور 1387 ساعت 23:29 موضوع | لینک ثابت


دختر هنرمند ترکمن

 


نظر بدهید  

نوشته شده توسط حاجی قربان طریک در سه شنبه دوازدهم شهریور 1387 ساعت 22:19 موضوع | لینک ثابت


کارخانه حرص مردم ترکمن صحرا را در آورد

دیروز جوانان والیبالیست ایرانی افتخاری دیگر آفریده اند و توانستند قهرمان آسیا شوند. بعد از ناکامی بزرگ کاروان ورزشی ایران که یاس و نامیدی را در جامعه ورزش ایران با خود به ارمغان آورد. حالانوبت به ورزشکاران جوانان والیبالیستهای ایران رسید تا در میدان تهران با  بزرگان والیبال قاره کهن آسیا به رقابت بپردازند.در این تیم حضور چهار بازیکن بزرگ ترکمن والیبال دنیا ،دانشفر ، قائمی ،چابکیان و سخاوی که چندی پیش با تیم استان گلستان قهرمان ایران شده بوده اند به میدان آمده اند .قبل از این مسابقات عدم حضور یک ورزشکار ترکمن در کاروان ورزشی ایران موجب تاثرعلاقمندان به ورزش در ترکمن صحرا شده بود ولی مردم ترکمن صحرا حضور این چهار بازیکن ترکمن در تیم ملی را به فال نیک گرفتند و به حضور ورزشکاران ترکمن  در المپیک پاریس امیدوار شده اند.

 

 

اما در این میدان بزرگ مربی به نام مصطفی کارخانه نگرانی را در بین علاقمندان به والیبال گنبد به وجود آورد. البته موفقیت تیم ایران در این دوره از پیکار ها را باید مدیون ست کویچ مربی بزرگ بدانیم و کارخانه فقط در نقش هماهنگ کننده را ذر این تیم داشت .کارخانه که میانه خوبی با تماشگران گنبدی ندارد وهمیشه در گنبد مورد تحقیر تماشگران گنبدی قرار می گیرد دیروز توانست در این مسابقات کفر تماشگران گنبدی را در آورد عدم بازی ندادن بازیکن  بزرگ همچون ادریس دانشفر که امروزها در اوج آمادگی قرار دارد و  فرهاد قائمی که در بازی آخر در یک لحظه غوغای به پا کرد.سپس زود  از بازی بیرون کشید شد.همچنینابراهیم چابکیان هم مورد بی مهری کارخانه قرار گرفت.البته زور کارخانه به گلی سخاوی نرسید چون خوشبختانه لیبروی تیم بازیکن جایگزین نداشت مگر نه قطعا کارخانه مغرور این بازیکن را نیز تعویض می کرد. به هر حال تیم ایران قهرمان آسیا شد ولی یادمان باشد که بیش از نیمی از تماشگران در این مسابقات را جوانان ترکمن بوده اند که با تشویقهای بی امان خود و به خصوص تشویقهای منحصر به فردشان کمک شایانی به پیروزی تیم ملی ایران داشته اند. امیدواریم روزی برسد که جناب کارخانه دست از لجاجت با ورزشکاران وعلاقمندان والیبال ترکمن بردارد تا اینگونه در سالن شهید اترک طیار موجب تحقیر بهترین تماشگران دنیا نشود.

حاجی قربان طریک خبرنگار سایت ترکمن آنلاین


نظر بدهید  

نوشته شده توسط حاجی قربان طریک در سه شنبه دوازدهم شهریور 1387 ساعت 21:50 موضوع | لینک ثابت


40 روز است که تو را ندیده ایم ولیار جان

40 روز پیش جمعه سنگینی بود . با دوستان رفته بودم اسبدوانی ، اون روز هنوزم هم نمیدونم چرا نرفتم با ولیار به کوه دو هفته پشت سرهم با هم بودیم قلعه موران و شاهوار شاهرود آخرین کوه های هم بود که با هم بودیم .اسبهای کورس پنجم وارد مانژ شده بوده اند زود رفتم اسب اسپید هورس رو نگاه کردم اسپید اصلا آماده نبود اصلا اون روز یک جوری بود ، هوا اصلا سنگین بود که تلفن همراهم زنگ خورد یکی از هم نوردهایم گفت ،کجایی گفتم اسبدوانیم ،مگه کوه نرفتی گفتم نه شنیدی ولیار فوت کرده گفتم برو بابا منو دست می ندازی ، صداش گرفته شد حاجی به خدا راست میگم ولیار رفت ،برو بابا مسخره نکن اشک هایش در اومده بود بخدا ولیار از کوه افتاده گفتم منو نترسون و موبایل رو قطع کردم ، اسپید هورس از مانژ اومد بیرون وبه سمت میدان مسابقه حرکت کرد ، چشمهای اسپید هورس و نگاه کردم چیزی برای گفتن داشت ،دلم بد جور گرفت یک دفعه ترسیدم زنگ زدم به یکی از دوستانم ،گوشی رو برنداشت وااااااااااااااااای ، زنگ زدم دومی اونم برنداشت دیگه ترس تمام وجودم را گرفته بود مجبور شدم به مربی باشگاه زنگ بزنم گوشی 3 بار زنگ خورد ، دختر مدیر باشگاه گوشی رو برداشت با ترس و لرز گفتم بچه ها اومدن از کوه ؟ آره ،همه حالشون خوبه ؟ آره ، من طریکم بگو ولیار حالش خوبه ؟ نه
، همون جا گوشی رو قطع کردم ماشین جلوم بود ، محکم کوبیدم با پا ، به لاستیک خورده بود نمیدونستم چکار کنم دیگه اشک نمیتونستم کنترل کنم ، هنوزم نمیتونم باور کنم، دوستام گفتن چرا گریه میکنی، دوستم ، دوستم ...................،بچه ها من دارم میرم همینطور اشک ریزان داشتم به سمت درب خروجی  میرفتم که اسپید از دپار خارج شده بود ولی اسپید هم اصلا حال و توان قهرمان شدن را نداشت سریع خودم رو به دم خونشون رسوندم وااااااااااااااااااااای چادر را بر پا کرده بود ،همه بچه ها بوده اند همه داشتند اشک می ریختند
جرات سئوال کردن نداشتم ، ولیار جان واقعا رفتی ، ولیار شوخی نکن ، ولیار میدونم امروز رفتی کوه خان ببین
تو ساعت 5 باید برگردی ، ولیار تو فردا میای پیش عیدی و با هم میشینم ولیار تو میای و یکشنبه ساعت 8 شب میریم آق امام ، ولیار جان تو میای و باز با من دعوا میکنی و عکسهای کوه را از من میخواهی ، ولیار تو خواهی آمد و بازم .........................، ولی عقربه های ساعت به 6 بعدازظهر جمعه رسید ، مادر ولیار دم خونه اومده بود و منتظر مینی بوس سیاه بود که امروز دیر کرده بود ،بچه ها چرا امروز دیر کردن ، ولیار چرا نمیایی ، ولیارررررررررررررررررررررررررررررررررررر بیا دیگه همه منتظر تو هستن ولیار اذیت نکن تو رو خدا بیا مادرت منتظره تو
دم در منتظر تو ، همه منتظر اومدن تو هستیم ولیارررررررررررررررررررررررررر ،دیگه پاسی از شب گذشته بود خبری از مینی بوس نیست ، آیا  ولیار واقعا رفته ،نه ،نه نه ولیار تو هنوز جوانی تو خیلی خوبی، تو با بقیه فرق میکنی تو نباید بری ،تو همه رو دوست داری هنوز مادرت تلویزیونی که برای روز مادر براش خریدی باز نکرده ، هنوز باید لبخند محبت انگیز  مادرت را ببینی ، ولیار فردا بیا خواهش میکنم ،فردا فرا میرسد ،امروز چه خواهد شد ، دم در خونه ولیار نشسته بودیم ، یک دفعه گفتن ولیار اومد ،مثل فشنگ بلند شدم و به طرفش حرکت کردم یک لحظه به جای مینی بوس سیاهی که همیشه ولیار را از کوه می آورد ،یک سایپا رو دیدم که تن بی جان ولیار را آورده بوده اند،ولیار واقعا تو رفتی ، ولیاررررررررررر واقعا ما رو تنها گذشتی، نه ولیار زنده است . تن ولیار را به دوش گرفتیم و به طرف قبرستان رهسپار شدیم ، اشک ها حالا سخن می گفتند ولیار را به دل خاک سپردیم و برگشتیم ، نه هنوزم سخته باورش ، هنوزم نمیتونم باور کنم ولیار رفته ، هنوزم فکر میکنم ولیار ترکیه است ،ولیار جان از ترکیه کی برمی گیردی زودتر بیا گنبد خیلی دلم می خواست تو رو ببینم ولیار بیا دیگه...........................


3 نظر  

نوشته شده توسط حاجی قربان طریک در دوشنبه هفتم مرداد 1387 ساعت 20:38 موضوع | لینک ثابت


عکسهای از بچه های ترکمن

 














نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد