تـرکـمـن لِر Türkmenler

وبـلاگـها و سـایـتـهـای تـرکـمـن هـا

تـرکـمـن لِر Türkmenler

وبـلاگـها و سـایـتـهـای تـرکـمـن هـا

فرهنگستان ترکمن

کلیک : فرهنگستان ترکمن  

 



مراسم بر پائی آلاچیق ترکمن ها

کار برپائی آلاچیق ترکمن ها به عهده ی زنان است و قبل از این که چوب های اطراف « تاریم» را بگذارند تیر های تفنگ شلیک می شود. صدای شلیک تیر ها همراه با صدای سم اسبان و صدای شانه زدن دختران جوان بر روی قالی شور و حالی دارد که تـنها با دیدن آن بر خواننده امکان پذیر است.

بعد از آن که « تاریم » گذاشته شد « ا وق» یا چوب بالای « تاریم» را به آن وصل می کنند، محل اتصال ا وق به « تاریم» به صورت ضربدر است که آن را « دول» می نامند و در این حا ل یک اسکلت استوانه ای به وجود می آید و سقف بالای آ ن را که « توی نیگ» می گویند به آن وصل می کنند در این حال فقط مرحله ی نمد پوشی آن مانده است قبل از نمد پوشی جوانان به داخل آلاچیق رفته و به رخص خنجر می پردازند و به این وسیله آغاز زندگی جدید را به صاحب خانه تبریک می گویند و زنان هدایایی ا ز قبیل پارچه بر بالای « توی نیگ» می آویزند تا جوانان آن را با پرش بگیرند بعد ا ز آ ن نمد روی چوب ها کشیده می شود و دور نمد با یک طناب پهن به خصوصی به نام« قولا نگ» که مانند کمر بندی است پوشانده می شود در بالای سقف آلاچیق طناب مخصوصی آویزان است که در موقع وزش باد شدید صحرا از آن که« توی نیگ باغ» نام دارد کیسه های شنی یا هاون چوبی را می آویختند تا باد سقف را با خود نبرد  درب آلاچیق را مخالف باد می گذاشتند ( معمولا به سمت جنوب).

نمد پوشی دو فایده دارد ا ول این که در زمستان برای تولید گرما و در تابستان برای جلوگیری از نور شدید می باشد در تابستان اطراف آلاچیق را با گلیم یا نمدی می پوشانند تا عابرین درون آلاچیق را نبینند ولی در زمستان پوشش ضخیمی به نام« کشمه» به کار می برند و در دا خل نیز دورا دور را با کناره فرش ها یی که 15 ا لی 18 متر طول دارد می پوشانند تا مانع ورود حشرا ت به دا خل شود؛ اگر ایطن آلاچیق ها در یک محلی جمع شوند آنجا را « اوبه» می گویند.

ساختن این کلبه ها ا ز قدیم مرسوم بوده « در حوالی جبال پامیر نمونه هایی از نوع اولیه آ ن را پیدا کردند و تـنها تفاوت هایی که کرده این است که ترکمن های اولیه به جای چوب ا ز سنگ استفا ده می کردند، کلبه های قرقیز ها و اشکانیان نیز شبیه آلاچیق ترکمانان بوده است.

محیط محوطه ی یک آلاچیق 20 متر و قطر آ ن 5/6 متر و ارتفاع آ ن 5/3 متر است و به سه قسمت بالا،وسط و پایین تقسیم می شود قسمت بالا را با نمد مخصوصی می پوشانند که « سرفگ» و نمد وسطی را« اوزگ» و قسمت پایین را « دورلیـق» می نامند و روی نمد پایینی و وسطی را با نی حصیری به نام « قامیش» می پوشانند.

وقتی افراد خانه زیاد شود یا مهمان بیاید یا پسر خانواده ای داماد شود گوشه ی آلاچیق را با پرده ی مخصوصی به نام « توتی» از سایر قسمت ها جدا می کنند. موقع جدا شدن پسر از پدر، آلاچیق پسر بزرگ در سمت راست آلاچیق پدر بر پا می شود ولی برای بقیه پسران در سمت چپ، به طوری که آلاچیق پدر در وسط آ ن ها قرار گیرد.

آلاچیق ترکمن ها به دو قسمت کلی تقسیم بندی می شود، آلاچیقی بزرگ ودارای « تاریم» است به آن « آق اوی » ( خانه سفید) و آن که کوچک و بدون تاریم باشد به « گوتکمه» معروف است.

در کنار درب آلاچیق اجا قی قرار دارد که هم برای گرم کردن و هم برای پختن غذا و نان استفاده می شود. برای تهیه ی نان خمیر را در داخل آتش نسبتا ملایم اجاق قرار می دهند تا خمیر به صورت نان درآید، در گوشه ی آلاچیق تالارچه ای وجود دارد که به آن « بورتلار» می گویند. کف آلاچیق را با گیاهی به نام « قلدرقن» می پوشانند تا مانع نفوذ رطوبت شود. و در کنار آلاچیق برای ذخیره ی آ ذوقه و گرفتن شیر، پنیر و کره حصاری درست می کنند که به آن « چالی» می گویند.

امروزه زندگی در آلاچیق ها از بین رفته و عملیات خشونت آمیز رضا خان در نابود کردن آلاچیق در زبان اکثر مردم ترکمن است و مردم ترکمن مانند سایر هم میهنان خود در خانه های آجری زندگی می کنند  و فقط دا مداران و کوچ رو ها ا ز آلاچیق استفاده می کنند و این آلاچیق ها را زنده نگه داشته ا ند.

توسط رسول چوگان (بندرترکمن) | 6 نظر

درسهایی از وقایع ترکمن صحرا در سالهای 57-58

دفاع از مبارزات مردم و شرکت در اعتراضات توده های تحت ستم در انحصار هیچ فرد و یا گروه و یا ملیت خاصی نبوده و نیست و بنابر این نه تنها دیروز! و بلکه دقیقا امروز و فردا نیز روشنفکران و شیفتگان ازادی خلقها تحت عنوان هر نام و نشانی در کنار جنبش ازادیخواهانه ملت ما خواهد بود ونفی و ندیدن این انسانها در لابلای حرکت ها در واقع خطرات درغلطیدن به دامان ناسیونالیسم کور را همراه خواهد داشت که صد البته بایستی پرهیز نمود.


برای هرترکمنی که بیش از نیم قرن شاهد اجرای سیاستهای سرکوبگرانه دودمان منحوس پهلوی بوده است فروپاشی این رژیم ظالم مسلما باعت شادی و سرور بوده است. چرا که مگر این رضا خان قزاق نبود که از برای ایجاد حکومتی به اصطلاح مدرن ومرکزی و قدرتمند با کمک قوای ارتش و امنیه خود در سالهای 24 و 25 مقاومت ترکمنا ن به رهبری عثمان اخون را درهم شکست ؟ و یا باز همین رضاخان قلدر نبود که با کشتار بسیاری از ترکمنان سرزمینها و مراتع دامی انان را غصب نموده و با ایجاد " املاک پهلوی " داروندار ترکمنان را از ان خود کرد؟! مگر این سردمداران و ایادی رژیم ظالم پهلوی نبودند که مدارس و مکاتب سنتی ترکمنان را بسته و با جاری کردن سیستم " فلک و شلاق" اموزش و تحصیل بزبان تحمیلی فارسی را اجباری نمودند؟!
.ایا یادمان رفته است که چقدر از دانش اموزان بی بضاعت ترکمن صرفا بدلیل عدم تسلط به زبان تحمیلی فارسی و یا ناموفق بودن در حفظ اشعار فردوسی و سعدی ازمدارس و تحصیل محروم گردیده و به سرنوشتی غم انگیز دوچار می گردیدند.و...و....و...؟!!
القصه درد بسیار فراوان بوده است و ظلم و جفای خاندان ستم شاهی را نیزهرگز انتهایی! بدین منظور بود که فرزندان و نسل جوانتر ترکمن که همواره سایه شوم نوکران پهلوی را روی سر خود می دیدند و اموال و املاک ملت خودی را نیز در تاراج و غارت می یافتند و بقول ان رفیق فدایی اذربایجانی ( علیرضا نابدل) زیر سلطه رژیم اریامهری!! هم شاهد ستم ملی بوده اند و هم طبقاتی با درس گیری از خیزش ها و حرکت های ان دوران عزم خود را جزم نموده و با افراشتن پرچم فدایی !! و پوشیدن لباس رزم خلق خود را به مبارزه جانانه با ضحاک زمان فراخواندند و.....

فعالیت سیاسی نسل جوان اندوره ترکمن که تحت عنوان" فدائیان ترکمنصحرا" صفحاتی از تاریخ مبارزاتی خلق ترکمن را رنگین نمود تاکنون تنها جسته و گریخته از نگاه انانی که مستقیم و یا غیرمستقیم در جریان مسائل بودند مطرح گردیده است و اما هرگز تحلیل و نوشته جامعی ازجانب انانی که مستقیما در رهبری این حرکت بودند ( بویژه فدائیان ترکمن ) صورت نپذیرفته است . این نقیصه و خلا باعث گردیده تا رژیم اخوندی کماکان بجای محکوم کردن عوامل سرکوبگر خود در کشتار مردم ترکمن در طی دو جنگ تحمیلی گنبد در سال 58 و معرفی ان جنایتکاران تنها فدائیان را مقصر جلوه داده و با بکارگیری الفاظی همانند غیر بومی ! و یا عامل مداخله گران خارجی! و غیره... مورد حمله و تهمت و افترا قرار بدهد.


از این رژیم ریاکار که بدلیل ترورها و ادم دزدی ها و سرکوب و اعدام و نقض اشکار و مکرر حقوق بشری آبرو و اعتباری در نزد جوامع بین المللی ندارد باید پرسید که اگر بالاخره ان فدائیان خلق غیر بومی و خارجی بوده باشند بیگانه و غیربومی بودن هم محکوم و مردود باشد پس چرا اینهمه حزب اللهی های غیر بومی تحت عناوین استاندار و یا فرماندار و حتی بخشدار و روسای ادارات و غیره با قبضه کردن همه پست ها و مقام ها ظالمانه بر ترکمنها فرمان می رانند ؟ اصلا چرا ترکمنان را به حال خود گذاشته و امور و اختیارات انان را بر خود انان واگذار نمی نمایید؟!.

قصد من از نوشتن این چند سطر اساسا نقد و بررسی گفته های این و ان نیست چرا که هر حرکتی هر چند سکانداران ان بسیار صادق و پرهیزکار هم باشند نمی تواند از اشتباهات و نواقصاتی مبرا باشد و این مسئله مطلقا عجیب و غریب نیست چرا که بقول قدیمی ها فقط مرده ها هستند که اشتباه نمی کنند!. وبنا بر این ان اندیشه ای که صرفا با برجسته کردن اشتباه یا اشکالی در اینجا و انجا نفی ان حرکت یا ان عمل را نتیجه می گیرد نمی تواند نتیجه مثبتی از انتقاد خود دریافت نماید.بنابر این مقصد من نیز در این چند خط صرفا یاداوری بعضی نکاتی است که گفتنش تا حدی ضروری است. اخیرا نیز اقای نقی حمیدیان از رهبران جنبش فدایی که در مقطعی نیز مسئولیت فعالیت سازمان فدایی را در منطقه زیر نظر داشتند در کتابی بنام " پرواز با بالهای ارزو.." مطالبی در مورد ترکمنصحرا و و قایع اندوران ارائه داده اند که هرچند کلی است و محتوای خاطره نویسی دارد ولی در مجموع حاوی اطلاعاتی است که بدون شک قابل توجه و هم قابل بحث می باشد. ان قسمت از این خاطرات که متوجه شکل گیری جنبش ملی-دمکراتیک خلق ترکمن در جهت حق طلبی است کاملا از زاویه یک فدایی خلق عنوان گردیده است که به نظر من تا حدی ناقص است و دربر گیرنده تمامی واقعیت ها نمی باشد. ضمن محترم بودن نظرات این دوست ارجمند که علاقه و حسن نیت کم نظیری به ترکمنان داشته و دارند باید بگویم که " جنش ملی و دمکراتیک ترکمن ها" که توسط روشنفکران و نیروهای سیاسی جوانتری پایه گزاری شد به لحاظ زمانی بسیار قبل تر از حضور مستقیم سازمان فدایی و تاثیر گذاری ان شکل گرفته است چرا که دارای بستر ها و خاستگاههایی بوده است که ضرورت برخورد با ان هرگز در زاویه دید سازمان فدایی نمی توانست قرار داشته باشد و در واقع بر بستر این ضرورت تاریخی بود که نیروی پیشتاز جوان ترکمن که شیفته سازمان فدایی نیز بوده اند بر ضرورت حق تعیین سرنوشت خلقها پی برده بودند.
به عنوان مثال ماهها قبل از سقوط رژیم شاه بود که توسط این نیروها شعارهایی از قبیل خودمختاری و حق تعیین سرنوشت ملی ترکمن ها بدست خود کوچه ها و خیابانهای بخش ترکمن نشین گنبد را منقوش نموده بود. شعارهایی که بعدها نیز مرتبا در راهپیماییها و متینگ ها نیز از طریق کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن تکرار می گردید.
فعالیت های سیاسی و فرهنگی فدائیان جوان ترکمن در دوران فروپاشی رژیم شاه را اینطور می شود ارزیابی نمود که این طیف پرشور و رادیکال از جوانان ترکمن که اکثرا در فعالیتهای دانشجویی ضد رژیم نیزشرکتهایی داشتند و به جنبش فداییان خلق نیز به شکلی سمپاتی نشان میدادند توانستند جنبش ملی و عدالت خواهانه خلق ترکمن را در مسیری که یکسال بعد اتفاق افتاد مستقلانه سازماندهی بنمایند.
بسیج خلق ترکمن از برای حق طلبی و خیزش بر علیه رژیم پهلوی که با شعارهای " اقو گه رگ خاط گه رگ ترکمنچه مکتب گه رگ و الدن گیدن یرلری قایتاریب الماق گه رگ و ای ترکمن اوکی دان اویان و....که در ان دوره به شعایر ملی خلق ترکمن نیز فرا روییده بود علیرغم رادیکال و تند دانستن ان از جانب عده ای ( البته هم دیروز و هم امروز! ) در کلیت خود حرکتی بود منطبق بر نیازهای ان دوران و بدین خاطر نیز توانست با تحت فشار قرار دادن سران رژیم اسلامی که عوامفریبانه خود را تنها حامی مستضعفین! عنوان می کردند طرح واگذاری زمین به فقیران زحمتکش و بی زمین را که انموقع مورد درخواست میلیونها دهقان تهی دست ایرانی بود تسریع بنماید و.....
در طرح برنامه های اصلاحات ارضی جمهوری اسلامی و بویژه در اجرای بند های ج و د طرح پیشنهادی وزارت کشاورزی ان دوران می توان به صراحت تاثیر جنبش زحمتکشان منطقه را مشاهده نمود.



بدون شک اعمال حاکمیت شورایی و حضور فدائیان و کانون و ستاد در ترکمنصحرا به عنوان نیرویی رقیب موی دماغ سردمداران انحصارگر جمهوری اسلامی بود و سرکوب و نفی ان نیز با هر بهانه و به هر وسیله نیز در دستور کار انان قرار داشته است .ولی طبیعتا بهترین شکل سرکوب جنبش ترکمنها و زحمتکشان ترکمن صحرا موقعی می توانست پر ثمر و نتیجه بخش باشد که حریف خود دچار اشتباه و یا مسامحه ای به قیمت نفی خود گردد!. چنین نیز شد و این سازمان فدایی و مسئولان اعزامی ان بودند که در شرایط و لحظات حساسی که برای ضربه زدن هر فرصت و لحظه ای را جمهوری اسلامی مورد دقت و توجه قرار میداد با خود بزرگ بینی و ندانم کاری و چپ روی ها و بویژه با آاذین بستن خیابانهای ترکمن نشین به پرچم و ارم سازمانی و..... به دام افتاده و به جنگی تحمیلی بر خلق ترکمن در 21 بهمن 58 کشیده می شوند.

این سازمان جوان وکم تجربه که هرگز فعالیت سیاسی در مناطق ملی را تجربه ننموده بود و حتی همان درسهای مارکسیست- لننیستی کلاسیک در باره حق تعیین سرنوشت خلقها را در جهت مطابقت در کشوری کثیر المله مانند ایران به طور جدی مورد بررسی و کنکاش قرار نداده بودو بد تر از هر چیزی خود به دلیل عدم ثبات اید ئولوژیکی دائم از درون در حال تلاشی بود هرگز نتوانست تا در اتخاد سیاستی موزون ومتعادل در بین مطالبات ملی – فرهنگی و طبقاتی خلق ترکمن موفق باشد. با کم بها دادن به نیازهای ملی و فرهنگی خلق ترکمن نیز که اساسی بود برای خیزش و حق طلبی تمامی ملت ستمدیده ترکمن نتوانست نقش تاریخی یک جریان سیاسی مورد پسند توده های ترکمن را بازی نماید. ( فقدان سازمانهای سیاسی محلی رقیب که شاید با حضور خود می توانست خواستهای ملی و عادلانه ترکمنها را در مسیری معقول تر و ثمربخش تر کانالیزه نموده و در پراکتیک و عمل نیز مانع انحصارگری سازمان فدایی دررهبری جنبش منطقه می شد امروزه و با گذر زمان از نگاه بسیاری از منتقد ین دور نمی باشد و.... ).
البته این واقعیت را نیز در نظر داشت که اشتباهات تاکتیکی سازمان فدایی در رهبری جنبش ملی و دمکراتیک ترکمنها صرفا بدلیل غیر محلی بودن ان نمی باشد و این بحثی است که از حوصله این مطلب خارج می باشد.
به عنوان مثال: در نقطه مقابل ترکمنصحرا یعنی در" کردستان" ایران دو سازمان سیاسی محلی یعنی حزب دمکرات کردستان و سازمان چپ کومله و برخی شخصیت های ملی و مذهبی دیگر نقیصه جنبش ترکمن صحرا را رفع نموده بودند و اما علیرغم ان.....ایا میتوان تاکتیک ها و روشهای مبارزاتی متخذه از جانب این نیروها در" کردستان را عاری از اشتباه و خطا دانست؟!.

بررسی وقایع ترکمن صحرا و علتهای خیزش و سرکوب این جنبش تاریخی و عظیم اساسا مربوط به روشنفکران و نیروهای سیاسی ترکمن می باشد و بایستی از ان دوران اموخت و تجارب مثبت ان را به کار بست و از انچه که خطا بوده و یا مسامحه بایستی پرهیز نمود. یک بار دیگر تاکید این نکته را بیمورد نمی دانم که انانی که با برجسته کردن حضور سازمان سراسری فدایی نقش دلاورانه و فداکارانه فرزندان ترکمن را زیر سوال می برند و صرفا از زاویه نفی این ارزش ها به نقادی ان دوران می پردازند و بر سرمایه مبارزاتی خونین جنبش خلق دلاور ترکمن می تازند اگاهانه و یا ناشیانه در کنار رژیم سرکوبگر اخوندی قرار می گیرند.
دفاع از مبارزات مردم و شرکت در اعتراضات توده های تحت ستم در انحصار هیچ فرد و یا گروه و یا ملیت خاصی نبوده و نیست و بنابر این نه تنها دیروز! و بلکه دقیقا امروز و فردا نیز روشنفکران و شیفتگان ازادی خلقها تحت عنوان هر نام و نشانی در کنار جنبش ازادیخواهانه ملت ما خواهد بود ونفی و ندیدن این انسانها در لابلای حرکت ها در واقع خطرات درغلطیدن به دامان ناسیونالیسم کور را همراه خواهد داشت که صد البته بایستی پرهیز نمود.

ترکمنها پس از مرگ نادر

بعد از مرگ نادر محمد حسن خان با جمعی از ترکمنها به استراباد حمله کرده و آنجا را متصرف شد و مقر حکومت خود نمود و سپس تمام مازنداران را متصرف گردید ولی در حین پیشروی با نیروهای کریم خان زند برخورد نمود و ظهور کریم خان مانع پیشروی خان قاجار شد و نتوانست یک جکومت قدرتمندی را ایجاد نماید.

شمیم می‌نویسد: «از جمله اقدامات محمد حسن خان قاجار ] پس از مرگ نادر[ عقد پیمان دوستی و اتحاد با سران ایلات یموت و ترکمانان گوگلان بود که دیرزمانی با ایل قاجار سرکینه و دشمنی داشتند. خان قاجار با تدبیر و سیاست ملایم خود از اجتماع و اتحاد ترکمانان در گرگان قدرتی بوجود آورد که اگر حوادث ایران مرکزی و قوت گرفتن ایل زند و هواداری اکثریت مردم از حکومت زندیه پیش نمی‌آمد موفقیت او در احراز مقام سلطنت ایران قطعی بود ولی تلاش و کوشش خان قاجار در برابر قدرت زندیه بجائی نرسید» .

ترکمنهاکه تهور جنگجویی آنها در طول تاریخ بسیاری از قدرتمندان زمان را جذب می‌کرد با احمد خان ابدالی (درانی) نیز روابطی داشتند. پس از مرگ نادرشاه که یکبار دیگر ایران در وضعیت آشفته‌ای قرار گرفته بود سرداران وی در پی حذف همدیگر و رسیدن به قدرت و زمام پادشاهی برآمدند. از آن جمله علیقلی‌خان و سپس برادرش ابراهیم شاه. کریم خان زند، و احمد خان ابدالی می‌باشد. دشمن دیرینه نادر شاه افشار یعنی محمد حسن‌خان که شرحش گذشت، با ترکمنهای یموت و گوگلان روابط حسنه ای برقرار نمود و نیروی بزرگی را پایه‌گذاری کرد که بعد‌ها به رهبری فرزندانش منجر به تشکیل حکومت قاجاریه گشت.

یکی از سرداران نادرشاه که خواست با ترکمنها روابط ایجاد نماید احمد خان ابدالی است. گلی می‌نویسد: «هنگامی که نادر در فتح آباد قوچان توسط گارد محافظش کشته شد یکی از سرداران افغانی او به نام «احمد خان ابدالی» برای کسب قدرت و ایجاد افغانستان (مستقل) راهی آن دیار می‌شود و چون مشکلات زیادی او را در بر‌گرفت ترکمنها را که هم کیش و هم مذهب خود بود به کمک طلبید و نامه‌هایی به سران گوگلان و یموت ترکمنان فرستاد که دو عدد نامه در کتاب مطلع الشمس منیع‌الدوله آمده است که از متن نامه‌ها چنین استنباط می‌شود که نامه به خدمت محمد ولی خان، امان لیق خان، خواجه حسن اون بیگی ، آدینه قلیچ دودرغه گوندوغدی، چالیش خان، چرکز اون بگی، دولت علی، آنا محمد مصطفی، شیر محمد، سلیمان، منگلی خان، عوض گلدی، اوروس عالی، دولت محمد آزادی پدر مختومقلی فراغی، قره حسن، آدینه گلدی اون بگی نوشته می‌شود و چاودیرخان رئیس طایفه گوگلان به کمک وی می‌شتابد. احمد خان درانی در این نامه‌ها می‌نویسد: «حال محیط ایران طوری است اگر چنانچه احدی برود اهل سنت آن را میان خود راه ندهد و چنانچه قزلباشهای صفوی به جان شما و ما افغان‌ها افتاده است، ولی حال که قلعه مشهد را در محاصره داریم و ان‌شاءالله تعالی همینکه قلعه فتح شد گویا کل ایران به تصرف آمده است آن عالیجاهان آگر چنانچه از راه غیرت دین مبین وارد شوند و قشون و سوداگر بیاید مانع نداریم هم سود دنیاست و [هم] نفع آخرت ولااینکه الحمدلله تعالی بندگان اقدس را محتاج به قشون نیست. مگر تکلیف دین که همگی غیرت را نموده باهم متفق شویم» . در نامة دیگری احمد خان به سران ایل گوگلان می‌نویسد: «افراد خود را مسلح داشته باشند تا بعد از تمام شدن زمستان و عید نوروز شما را خواهیم خواست و در بهار، آن عالیجاهان غازیان تحت خود را برداشته به امیدواری تمام روانه اردوی معلی و به حین حرکت چگونگی روانه شدن با قشون‌های تحت خود را بررسی کنند» .

خوانین ترکمن دعوت احمد خان را اجابت می‌کنند و لشگری را برای کمک به وی به خراسان و افغانستان گسیل می‌دارند. از جمله عبدالله فرزند دولت محمد آزادی (برادر مختومقلی فراغی) که در این جنگ مفقودالاثر می‌شود.

درعصر کریم خان زند نیز ترکمنها در جنبش‌های محمد حسن خان قاجار شرکت کردند و باعملیات برق‌آسا خان زند را در حوالی گرگان شکست سختی دادند بطوری که کریم خان گرگان را ترک گفته به اصفهان برگشت.

در این جنگ که کریم‌خان با سپاهی انبوه از لر و ایلات اصفهان و بختیاری به استراباد حمله نمود شکست سختی را از ترکمنها متحمل شد و ترکمنها بسیاری از آنها را کشتند و بسیاری دیگر را به اسارت درآوردند. کریم خان چون آثار امور خود را بسیار بد دید و بی‌پروایی ترکمنها و سایر قشون محمد حسن خان را مشاهده نمود بسیاری از مهمات ازجمله توپ و زنبورک و … را بر جای گذاشته و عقب‌نشینی نمود. 

بنا به نوشته مولف رستم التواریخ «به قدر دوازده هزار نفر از قشون کریم خان اسیر ترکمانان یموت و گوگلان گردیدند وایشان دست بسته بجانب قبه‌الاسلام بخارا و سمرقند و اورگنج و خجند و سایر بلاد و شهرهای ترکستان بردند و بنده‌وار فروختند» .

شمیم درباره جنگ بین خان زند و خان قاجار نوشته است: «اولین برخورد قوای خانها در شمال طهران به شکست محمد حسن‌خان منتفی شد ولی در گرگان قوای ذخیره و نیروی دفاعی خان کار سپاهیان زند را دشوار ساخت و پس از چند ماه که از محاصره گرگان گذشت روحیه سپاه زند متزلزل شد و هنگامیکه چابک‌سواران یموت بامر محمد حسنخان از پشت سر، اردوی زند تاختند و رابطه اردو را با مرکز آذوقه و قوای ذخیره قطع کردند خان قاجار از گرگان خارج شد و بر سر سپاه زند تاخت و در آن میان شاه اسمعیل سوم با اطرافیان خود که در قلب سپاه زندیه به جای داشت به اردوی خان قاجار پیوست و کریم‌خان بدون مقاوت زیاد گرگان را رها کرد و به اصفهان بازگشت و از این برخورد به اهمیت نیروی قاجاریه و خطری که از جانب شمال حکومت او را تهدید می‌کرد واقف گردید» .

مختومقلی فراغی شاعر نامدار ترکمن که خود شاهد این جنبش بوده است دربارة آن شعری می‌سراید:

سور فتح سردار اوغلی گلدی وقت ــ ینه بودوران عالی سیزینگدور

داغ کمین ترپنمز دریادک دونمز ــ یموت گوگلنگ اهلی ایلی سیزینگدور

ترجمه: ای پسر فتح‌علی خان، قیام کن که این دوران عالی از آن توست. به مانند کوه مقاوم و مانند دریا استوار باش. ایل یموت و گوگلان در کنار توست .

کریم خان زند پس از شکست از ترکمنها و قاجارها تصمیم به قلع و قمع آنها و قطع نفوذ محمد حسن خان گرفت و جنگ دیگری را با خان قاجار براه انداخت اما در این جنگ کریم خان خود در تهران توقف نمود و شیخ علیخان زند را با لشکری گران به مازندران فرستاد. در آن جنگ محمد حسن خان دستگیر و سر از تنش جدا شد.

شمیم می‌نویسد: «هنگامیکه سردار زند در تهران بود خان قاجار دامغان را رها کرد و عازم گرگان شد تا از آخرین پایگاه جنگی خود دفاع کند و در نزدیکی اشرف مازندران با سپاه زندیه روبرو شد و شکست خورد با یأس و نومیدی بطرف گرگان روی آورد» .

محمد حسن‌خان بعد از شکست از کریم خان زند بدست محمد علیخان دلو از سران یوخاری باش ایل قاجار کشته شد و سرش به سردا زند تسلیم شد.

بعد از این شکست و متواری شدن لشکریان آقا محمد خان که هفده ساله بود و حسینقلی خان که ده یازده ساله بود به همراه سه چهار نفر از دخترعموهایشان در معیّت محمد خان ـ که عموی پدرشان بود ـ از ترس انتقام‌جویی و کشتار تیره رقیبشان دولو به سوی پناهگاه سنتی طایفه در دشت قبچاق، که اصولاً چراگاه شمالی ترکمنها در استراباد محسوب می‌شد گریختند. 

شمیم در این مورد می‌نویسد: «پس از آن واقعه خاندان محمد حسن‌خان اعتبار و حیثیت سیاسی و نظامی خود را در گرگان از دست دادند و پسران خان از ترس انتقام سران یوخاری‌باش به ترکمانان دشت پناه بردند «1172 هـ .ق)». 

پناه بردن فرزندان خان قاجار به ترکمنها برایشان تازه‌گی نداشت. زیرا همواره پدران آنها در موقعیته‌ای وخیم به ترکمنها پناه می‌آوردند. بطوریکه صحرای ترکمن پناهگاه سنتی قاجارها بوده است. از آن جمله پناه بردن فتح‌علیخان قاجار است که شرحش گذشت و نیز پناه بردن محمد حسن خان قاجار در هنگام شکست از نادر، مولف تاریخ محمدی در این مورد می‌نویسد: «چون هر یک از طایفه قاجاریه استراباد از آباء و اجداد به سبب همزبانی و قرب مکانی با طایفة ترکمانیه آشنا و خانه یکی می‌بوده، در هنگام شت ورخاء رفع ضرورت از آنها می‌نموده‌اند». 

و اما در حین جنگ دختر محمد حسنخان به اسارت خان زند افتاد و کریم‌خان زند او را به زنی گرفت تا با این هدف خاندان محمد حسن خان را نسبت به خود رام نگهدارد و پسران محمد حسن خان پس از یک کوشش بیهوده برای جمع‌آوری لشکر سرانجام به علت وابستگی سببی که با پادشاه زند داشتند به کریم‌خان زند پناه بردند و در آنجا اقامت یافتند تا مرگ کریم‌خان زند و فرار و قیام آقا محمد خان قاجار.

حسینقلی‌خان برادر آقا محمد خان از کریم خان حکومت دامغان را طلب کرد کریم خان نیز پذیرفت و به برادرش مرتضی قلیخان نیز حکومت استراباد را بخشید. اما آنها پس از مدتی به کمک ترکمنها طغیان کردند. شمیم می‌نویسد: «همینکه حسینقلی‌خان و برادرش به دامغان رسیدند با ایلات قاجار و ترکمان روابطی برقرار کردند و سر به طغیان برداشتند. حسینقلی‌خان با لقب جهانسوز شاه با کمک برادرانش به حاکم مازندران دست یافت و او را با قتل رسانید و در بابل سلطنت خود را اعلام نمود» .

و اما شرح ماجرا از این قرار است که هنگامیکه حسینقلی خان در مازندان طغیان نمود محمد خان سوادکوهی مازندارنی که از جانب کریم خان بیگلربیگی مستقل مازندران بود چون پیشرفت حسینقلی‌خان را به ضرر خودش می‌دید از کریم خان هزار تن لشکر به سرکردگی برزالله خان زند طلبید و از دارالمرزی شش هزار تفنگچی سواره و پیادة نیرومند فراهم آورده و در کمال نیرومندی و قدرت از بارفروش (بابل فعلی) که محل اتراق و مقر زندگی‌اش بود به طرف استراباد برای دفع حسینقلی خان روانه گردید.

خان قاجار به جهت کمی قدرت خویش و فزونی قدرت خصم ناچار به ترکمنها پناه برد و از آنها لشکری نیرومند فراهم آورد با هزار نفر ترکمن که تفتگچیان استراباد و چهار دانگة هزار جریب نیز با آنها بودند از راه کیاسر شبانه به پای قلعه ساری رسید. لشکریان از دیوارهای آن قلعه بالا رفته و خود را به داخل شهر رساندند و شهر را متصرف شدند و جمعی از اهالی شهر در آن شب به دست ترکمنها کشته شدند و اموال اهالی به تاراج لشکریان درآمد.


محمد‌خان با شنیدن این خبر به طرف ساری برگشته بود ولی در حین بازگشت مرتضی قلی خان برادر حسینقلی‌خان که حاکم استراباد بود به کمک برادر دیگرش مصطفی قلی خان و جمعی از ترکمنها و دیگر لشکریان از پشت سر به تعقیب آنها پرداختند. محمد خان در میان لشکر دو بردار - که یکی از طرف ساری و دیگری از طرف استراباد می‌آمدند – به محاصره درآمد و در شواربه‌سر محمدخان دستگیر شد و به اشاره حسینقلی‌خان کشته شد. بعد از این ماجرا حسینقلی‌خان بخاطر اینکه مبادا از طرف کریم‌خان گزندی برسد با اموال محمد خان و قبیله عشیره‌اش در روز روشن به طرف استراباد حرکت کرد و از طریق روخانه گرگان به میان ترکمنها رفت. بعد از این سانحه کریم خان، مهدی خان فرزند محمدخان را به جای پدر به حکومت تعیین کرد اما عاقبت مهدی خان نیز گرفتار لشکریان ترکمن قاجار شد. 

حسینقلی‌خان بعد از فراغت از بارفروش و ساری به جنگ آندسته از ترکمنهایی پرداخت که متحد و دوست قاجارهای یوخاری باش بودند . و اول فغانعلی‌خان (از قاجارهای یوخاری باش) را به کمک ترکمن‌ها از بین برد و اموالش را ضبط نمود.

پس از این ماجرا امام‌وردی آقا که در قلعه درود محله و محمود آقا که در یک فرسخی استراباد مکان داشتند و از دشمنان خان قاجار محسوب می‌شدند با تدبیر خان و امداد ترکمنها از عالم فانی به سرای باقی نقل مکان نمودند. 

در این زمان طایفه یموت و گوگلان ترکمن که یکبار در زمان محمد حسن خان متحد شده بودند باز به مخالفت با یکدیگر برخاستند ودشمن همدیگر محسوب می‌شدند. و در این زمان یموتها از حسینقلی خان حمایت می‌کردند. اما گوگلانها که مخالف یموت بودند با حسینقلی‌خان دشمنی ورزیدند و در هنگام عزم حسینقلی‌خان از جاجرم به رامیان خبر حرکت به طایفة گوگلان رسید. آنها با عده‌ای لشکر به جاجرم آمدند و در موضعی سنگر گرفتند این خبر به خان قاجار رسید و بعد از چند روز جنگی بین فریقین بوقوع پیوست که گوگلانها شکست خوردند و بسیاری از آنها کشته شدند و اموال و اسباب آنها از جمله گاو و اسب و شتر فراوانی به دست حسنیقلی‌خان قاجار افتاد.

 حسینقلی‌خان سرانجام نیز نتوانست مانند پدرش – که یموت و گوگلان را متحد کرده بود – گوگلانها را به خود جذب نماید. اگر او نیز یموت و گوگلان را متحد می‌نمود مسلماً می‌توانست به پیروزیهای بزرگی دست یابد. کما اینکه بعد از وی آقامحمدخان اولین حرکتی که انجام داد سرکوب گوگلانهای نافرمان و متحد کردن آنها با یموت بود و به کمک همین ترکمنهای یموت و گوگلان توانست سرنوشت ایران را به نفع خاندان خود رقم زند.

حسینقلی‌خان که به سبب کشتارهای وحشیانه به جهانسوز شاه ملقب گشته بود بعد از نبردهای بیهوده با قاجارهای یوخاری باش و ترکمنهای متحد آنها از استراباد به رامیان نقل مکان کرد و بدین ترتیب در دل قاجارهای یوخاری‌باش و ترکمنهای متحد آنها کینه‌ای ایجاد نمود که عاقبت بدست آنها کشته شد. 

 اعتقـادات و آداب و سنن ترکمن ها در مورد آتـش

در آداب و سنن گذشته ترکمن ها آتش مقام ویژه ای را احراز میکند. بعصی از این مراسم جنبه احترام عمومی نسبت به آتش را نمایان میسازد. جنبه عمده این احترام با خاصیت نگهدارنده و سحرانگیز آتش مرتبط است. که این نیز بنوبه خود از درک آتش به عنوان یکی از نیروهای قهار طبیعت که دارای نیروی سحرآمیز مقتدری می باشد منشأ گرفته است. اکثریت این تصورات با اصطلاح " ایریم "(نشانه،علامت،فال) مشخص شده اند، برخی دیگر از جمله مراسم پاکیزگی هرساله بوسیله آتش که پائین تر بطور مختصر در مورد آن ها صحبت خواهیم کرد با اصطلاح " دأپ دسٌور" مشخص می شوند.

جنبه عمومی احترام به قوه طبیعی آتش پیش از همه در ممنوعیت اعمالی بروز کرد که در آن ها برخورد با آتش توهین آمیز تلقی می شد. برای مثال تف کردن به آتش حرام است و این در مورد خرمن آتش افروخته، اجاق خانگی و  تنور صدق میکند. کسی که مرتکب چنین عملی شود، بنا بر اعتقاد، بدبختی به او روی خواهد آورد. در فولکلور ترکمنی اصطلاحی که برای نسل های قدیمی تر کاملا آشناست یعنی "اوُت اورز" (آتش نورانی) و در صرب المثل عـــامـیـانـه " اوُت آستیندا بلا قالماز" (زیر آتش بلا نمیماند) بروشنی این تصورات را نشان میدهد.  

در میان طوایف گوناگون آداب و رسوم مختلفی نسبت به آتش وجود داشته است. مثلا در نزد گوکلان های قارری قالا این نظر وجود داشته است که اگر شراره ای از آتش بطور اتفاقی بروی لباس کسی می افتاد و آن را میسوزاند میگفتند که جای پریشانی نیست. و یا در بین ترکمن های یمرلی چنین اعتقادی وجود داشته است که اگر کسی ظرف را با آب در آتش بیندازد، لازم است که در آنجا کمی آرد ریخته شود. (سمبل خون بها دادن)

در گذشته نه چندان دور در نزد ترکمن های یموت غربی جائی که دامپروری وجود داشت، آتش نقش بزرگی را ایفا می کرد. بدین گونه که اُبه بهنگام کوچ ییلاق یا قشلاق به منظور تمییز کردن، خرمن بزرگی از آتش برمی افروختند و مردم با جل وپلاس خود در حالی که حیوانات را می راندند، از میان آتش می گذشتند. پس از پایان مراسم معمولا خرمن های آتش را به یکدیگر متصل می ساختند تا مفری برای ارواح شریر و پلید باقی نماند تا آنها نتوانند ایشان را تا محل جدید دنبال کنند.

مثال دیگر حاکی از آن است که هر چهارشنبه، آتشی را برمی افروختند و در آن برای خلاصی از شر اجنه و ارواح شاخ و نمک و چیزهای دیگر می انداختند.

طبق اسناد جمع اوری شده نژادشناسی، پرش از روی آتش در بین همه قبایل ترکمن از دیر باز رایج بوده است. اجرای این مراسم در ماه های "مه رد" و "صافار" وآخرین چهارشنبه سال کهنه اجرا می شده است. پرش از روی آتش در بین طوایف مختلف اصطلاحات متفاوتی داشته است. تکه ها آن را شامان اُوت، یموت های تاختینی، ساریق ها، ساری لی و قارا داشلی آن را شامار اُِوت، گوکلان ها و یمرلی ها آن را شامباز اُوت می نامیدند.

مراسم پرش از روی آتش طبق راویان اخبار به معنای پاکیزگی از همه آلودگی هائی که در طول سال در انسان جمع شده ، بوده است. در قرن نوزدهم در مراسم پرش آتش همه اهالی ابه به جز سالمندان و شخصیت های روحانی قبیله شرکت می کردند. در مراسم ابتدا مردان، سپس زنان و بالاخره نوجوانان از روی آتش می پریدند. در حالی که در اطراف خرمن آتش می چرخیدند، رو به آتش چنین می خواندند:

 شامان اُوت،

بولدیم شات.

پارلاپ اوستینگدن گچدیم،

زارلاپ گؤنامی دؤکدیم.

حایر قیلسن ایشیمی،

غوراپ ساقلا داشیمی.

 پرش بر روی آتش در سمت هایی از جنوب به شمال و از شرق به غرب انجام می گرفت. خوش گلدی بختیارف در یادداشتی با عنوان " بقایای نسل آتش در نزد ترکمن ها" توصیف زیبائی از مراسم پرش بر روی آتش در اسنقلی در بهار 1922 بدست می دهد. طبق نوشته وی وقتی خورشید غروب می کرد خرمن های آتش پدیدار می شدند و زنان در حالی که کودکان را در آغوش خویش داشتند با فریاد شادی از روی آتش می پریدند.

در گذشته مراسم شکستن ظروف فدیمی به هنگام پرش از روی آتش و انداختن آن در آتش وجود داشته است. 

آعتقادات و مراسم مربوط به آتش در میان ترکمن ها به دوران پیش از اسلام باز می گردد، هر چند برخی از سنت های مربوط به رنگ و روی اسلامی به خود گرفته است، معذلک  یکی از درخشان ترین بازمانده های دوران گذشته است.

 از کتاب: " تحقیقاتی در مورد نژاد شناسی ترکمن ها" (آکادمی علوم ترکمنستان ـ انستیتوی تاریخ، باستان شناسی ونژادشناسی)

آشنایی با برج تاریخی گنبد کاووس

این برج یکی از آثار باستانی کشورمان که در اعداد بزرگترین مفاخر معماری قرن چهارم هجری است در شمال شرقی ایران در شهر گنبد کاووس قرار دارد . این بنای معروف که یکی از بلند ترین آثار تاریخی جهان بشمار می آید بر فراز تپه خاکی که قریب 15 متر از سطح زمین بلند تر است قرار دارد این بنا در سال ( 397 ه. ق. و 375 ه. ش) و در زمان سلطنت شمس المعالی قابوس ابن و شمگیر و در شهر جرجان که پایتخت پادشاهان آن دیار بوده ، بنا گردیده است بنایی که از هزار سال پیش تا کنون بر فراز تپه ای خاکی استوار است در عین سادگی یکی از غرور انگیز ترین بناهایی است که نه تنها در خاک ایران بلکه در سراسر جهان شناخته شده است و مورد توجه بسیاری از جهانگردان و باستان شناسان است .

پروفسور ارتورافام پوپ در مورد این بنا چنین نوشته است :  در زیر سمت شرق کوههای البرز و در برابر صحراهای پهناور آسیا یکی از بزرگترین شاهکارهای معماری ایران با تمام شکوه و عظمت خود قد بر افراشته است . این بنا گنبد قابوس بقعه آرامگاه قابوس بن و شمگیر می باشد و ? برج آرامگاه از هرگونه آرایش مبراست . جنگنده ای بانیروی ایمان در قتال رو در روی ، پادشاهی شاعر در نبرد با ابدیت ، آیا آرامگاهی چنین عظیم و مقتدر وجود دارد ،محمد علی قورخانچی نیز تحقیقی در مورد گنبد قابوس داشته و در کتاب نخبه سینیه خود گنبد قابوس را در نیم فرسخی خرابه های شهر جرجان دانسته و نظیری را برای این گنبد در ایران زمین موجود ندانسته است در معماری سنتی ایران به چنین بناهای عظیم و کشیده ای که ( میل نیز نامیده می شوند ) در طول راهها برای راهنمایی و تعیین مسیر کارونها احداث می شده زیاد بر می خوریم ولی هیچکدام آنها به پای عظمت گنبد قابوس نمی رسند .

مشخصات بنا : گنبد قابوس شامل 2 قسمت است :

1- پی یا پای بست بنا و بدنه

 2- گنبد مخروطی

پی سازی بنا از زمین سفت شروع و تا ارتفاع حدود 15 متری با آجر و مصالح مشابه خود بنا انجام شده است . درون پای بست سردابی وجود داشته که پا کار طاق آن هنوز بر جای است ولی بر اثر کاوشهای پیاپی کاوشگران که در پی گنج بوده اند آثاری از کف آن بر جای نمانده است . بدنه مدور خارجی گنبد قابوس دارای 15 ترک ( دندانه نود درجه ) می باشد ( همانند ستاره ده پر ) این ترکها که در اطراف آن و به فواصل مساوی از یکدیگر قرار دارند ، از پای بست بنا شروع و تا زیر سقف گنبدی ادامه می یابد و میان این ترکها با کوهه ای آجری پر شده است 0 به جز درب ورودی ) راس این ترکه ها به اندازه یک مترو سی چهار سانتی متر از یکدیگر فاصله دارند . قطر داخلی گنبد به طول نه متر و هفتاد سانتی متر و قطر آن از قاعده ترکها بطول چهارده متر و شصت و شش سانتی متر و طول قطر آن از رأس ترکها یا به عبارتی قطر ارباب یا پای بست آن هفده متر و شش سانتی متر می باشد ضخامت میل از پایین به بالا کرنش کمی دارد و در ارتفاع 37 متری گنبد مخروطی بنای برج را تکمیل می کند . این گنبد که با آجرهای مخصوص دنباله دار کفشکی ساخته شده است دو پوسته است . گنبد درونی مانند گنبدهای خاکی به شکل نیم تخم مرغی و از آجر معمولی است و پوسته بیرونی با آجر دنباله دار ، و ارتفاع این گنبد مخروطی 18 متر است در بدنه شرقی روزنه ای تعبیه شده که ارتفاع آن یک متر و نود سانتیمتر است عرض روزنه در قسمت بالا 73 و در وسط 75 و در پایین 80 است . در ضلع جنوبی آن یک ورودی می باشد که 5/1 متر عرض و 55/5 متر ارتفاع دارد . در درون طاق هلالی سر در آن ، مقرنسی است که به نظر می رسد در مراحل نخستین پیشرفت این نوع تزئینات معماری و گچ بری است . شاید این مقرنس ساده و در عین حال زیبا از اولین نمونه های مقرنس سازی در بناهای اسلامی می باشد که بتدریج تکمیل شده است دکتر ویلسن آمریکایی نماینده دانشگاه پنسیلوانی نیز در بازدید و تحقیقاتی که از این بنا داشته راجع به این مقرنسها چنین نوشته است : ? بالای در ، داخل هلال مدخل گیلوئی مقرنسی است که در مراحل اولیه ترقی می باشد و این یکی از نمونه های تزئینی است از اصول یک معماری که بعد اهمیت پیدا کرده است ? در ردیف کتیبه کوفی بصورت کمر بند وار بدنه را آرایش کرده است که یک ردیف آن در 8 متری پای آن و دیگری بالا در زیر گنبد مخروطی قرار دارند نوع نوشته کوفی کتیبه ها ساده و آجری است حروف آن آرایش ندارند . بر جسته و خوانا می باشد و حاشیه دور آنها قاب مستطیلی شکلی است از آجر .

متن کتیبه ها چنین است :
1- بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند بخشیده مهربان
2- هذ القصر المعالی این است کاخ عالی
3- الاصیر شمس المعالی امیر شمس معالی
4- الاصیر ابن الاصیر امیر سپر امیر
5- قابوس ابن وشمگیر قابوس فرزند وشمگیر
6- امر به نبائه فی حیاتی فرمان داد به بنای آن در زندگی خویش
7- سنه سبع و تمسین و ثلثماته قمریه سال سیصد و نود و هفت قمری
8- و سنه خمس و سیعین و ثلثماته سال سیصد و هفتاد و پنج شمسی

  برج در طی عمر خود سه بار تعمیر ومرمت شد آخرین بار نیز در سال 1349 تعمیر اساسی آن انجام گرفت بطوری که این شاهکار معماری اسلامی که با شکوه کمترین ابنیه قرن چهارم هجری است حفظ و مصون گشت . مصالح بکار رفته در این بنا ملات ساروج و آجر است این بنا تماماً از آجرهای پخته قرمز ساخته شده است آجرهای سخت این بنا بدلیل عوامل جوی بمرور به رنگ برنزی در آمده است در نحوة اجرای این ساختمان بدلیل نبودن امکانات و تکنولوژی پیشرفته به جای چوب بست از کوبه و متراکم کردن خاک به دور نما بصورت مارپیچ و پله ای تا انتهای آن استفاده شده است که بعد از اتمام بنا خاکها را بصورت تپه در اطراف بنا پخش نموده اند .
شیوه معماری بنا : این بنا یکی از اولین ساختمانهایی است که مرز بین شیوة معماری خراسانی و رازی محسوب می شوند و در واقع مربوط به اوائل دورة شیوة معماری رازی است ساختمان این بنا تماماً از آجر و ملات ساروج
ساخته شده است . یکی از بارزترین ویژگیهای شیوة معماری رازی استفاده از آجر با بهترین کیفیت ممکن است .

طغیان حسینقلی خان قاجار و نقش ترکمنها در این طغیان:

توسط رسول چوگان (بندرترکمن) | 1 نظر

تاریخ قومی و قبایل ترکمن

طوایف ترکمنها ترکمنها به قبایل و تیره های متعددی تقسیم می شوند که در ذیل نام آنها را می آوریم: 
عالی ایلی، چاودار، یمرلی، ارساری، سالور، ساریق، تکه، یموت، گوکلان.
اکنون به بررسی محل زندگی و خصوصیات آنها می پردازیم با توجه به اینکه بیشترین اطلاعات در کتابهای مختلف در مورد سه طایفه ترکمن یعنی تکه، یموت و گوکلان آمده است در مورد سایر طوایف ترکمن فقط به معرفی و توضیحی مختصر اکتفا می کنیم. 
ترکمنهای عالی ایل: آل ایلی یا علی ایلی ها عمدتاً در ناحیة اندخوی در مرز شمالی افغانستان ساکن بودند، هرچندکه بخش کوچکی از این قبیله در مرز شمالی و ایالات قوچان و دره گز ایران زندگی می کردند و تابع امیر افغانستان بودند. 
ترکمنهای چاودار: چاودریا چودیرها در منطقه بین مانقشلاق و خیوه زندگی می کردند تیره‌های عمدة آنها از بحر خزر تا «کهنه اورگنچ» و«بولدومساز» و«پرسو» و«گوگ‌جق مرو» متفرق می‌باشند. 
ترکمنهای یمرلی: یمرلی ها در سمت شرقی آمودریا ساکن بودند. 
ترکمنهای ارساری: این قوم ترکمن در ساحل چپ آمودریا از بخارا گرفته تا بلخ و سرزمین داخل افغانستان سکونت داشتند. ارساری ها یکی از قبایل کثیرالعده ترکمن در آسیای میانه بودند. بعد از غلبه روسها بر ترکمنستان، اکثر ارساریها به دولت روسیه توسط بخارا خراج می پرداختند و تعداد کمی از آنها تبعه افغانستان بودند. اکثر آنها اسکان یافته بودند؛ آنها در روابط بین خانات بخارا و افغانستان نقش عمده داشتند و منتصب به چند تیره می شدند. الف- قارا: ب- باکول: ج- آلاچا، هـ - اوکا. 
ترکمنهای سالور: سالورها یکی از قدیمی ترین قبایل ترکمن بودند. احتمالاً تعداد آنها قبل از جنگها و مهاجماتی که موقع انتقال قسمت عمده ترکمنها توسط سلجوقیان از آسیای مرکزی به غرب روی داد بیشتر بود. سالورها در شرق سرزمین تکه، بین سرخس و رود مرغاب، می‌زیستند. 
و در اواخر دوران صفوی ترکمنهای سالور در ناحیه «اتک» و «آخال» مسکن گرفتند. 
و بعد از مرگ نادرشاه حرکت تدریجی خود را به سوی خراسان آغاز کردند. سالرها در دوران پادشاهی فتحعلیشاه خود را به رود تجن رساندند عباس میرزا نایب السلطنه درگیریهای زیادی با این اقوام داشته است. سرانجام وی برای ریشه کن کردن این قوم در 12جمادی الثانی 1248هـ. ق. راهی سرخس شد و عدة زیادی از سالرها را اسیر کرده به مشهد آورد. 
تقسیم بندی آنها به قرار ذیل است: الف- یلواج (یالاواچ) ب- قره‌مان ج- آنابوگلی. که هرکدام از این طوایف نیز خود به شعبات مختلفی تقسیم می شوند. 
ترکمنهای ساریق: یک قبیله قدیمی دیگری بودند که در ناحیة پنجده کنار رود مرغاب، شرق سالورها ساکن بودند. اینها هم مانند سالورها به شجاعت مشهورند و مانند آنها تعدادشان بعجله روبه کاهش گذاشته است. این طایفه به قبایل متعددی با نامهای خراسانلی، بیراج، سوخته، آلاشا، هرزقی تقسیم می شوند که هرکدام دارای شعبات مختلفی هستند. ساریق ها در کنار رودخانة مرغاب اشتغال دارند و به این واسطه به زراعت و باغبانی می پردازند. گله‌های زیاد گوسفند و شتر کثیر دارند که نزدیکی رودخانه قاراتپه در دامنة شمال پاروپامسیوس خوراک فراوان به جهت آنها موجود است. 
ترکمنهای تکه: تکه بزرگترین و نیرومندترین قبیله ترکمنهاست که نفوذ آنها درکشورهای مجاور بلکه در میان کل مردم ترکمن محسوس بود. قدرت فزاینده تکه، رهبریت ترکمنها را به آنها داد. همانطوریکه در واقع اسم آنها هم تلویحاً بیانگر آن بود. 
آنها در آخال و واحه های مرو، و در سرتاسر کویر و اوزبوی، از نزدیک چاههای ایگدی گرفته تا مرزهای واحه خیوه می زیستند. زمانی اکثریت جمعیت تکه در سرزمین آخال ساکن شده بودند، اما بعد از اینکه سدی روی مرغاب ساخته شد، عده ای به واحه مرو انتقال یافتند، که بدین ترتیب مرو از واحة آخال پرجمعیت‌تر گردید. و بواسطه اسم محل سکنای خود موسوم به آخال تکه و تکه مرو شدند. 
علت انتقال تکه های مرو از واحة آخال فشار جمعیت و نداشتن زمینهای زراعی کافی و عدم وجود آذوقه در آخال بوده است که یکی از رهبران تکه بنام قوشیدخان با زدن سدی بر روی رودخانه مرغاب آن واحه را آباد می کند. و تکه های مرو در سال 1835 از آخال تکه جدا می‌شود و در مرو در کنار رودخانه مرغاب سکنی می گزینند. آنچه که از آنها اطلاع در دسترس است اینکه در آن اوقات عدة زیادی از ترکمنهای تکه به راهنمائی اورازخان از زمین آخال حرکت کرده به مسافت هشتاد ورست به مغرب روستای جیار که در انتهای هری رود واقع است رسیدند. 
سی سال بعد تکه ها جنگ خونریزی را با ایرانیهائی داشتند که از طرف قاجاریه جهت تنبیه و غارت آنها فرستاده شده بودند در این جنگ - که به جنگ مرو معروف است- تکه ها شکست سختی را بر قشون ایران وارد ساختند. بعد از شکست ایرانیها ترکمنهای تکه «تراکمة ساریق وسالور را مطیع خود نمودند و تمام خاک مرو را تصرف کرده و خودرا نه تنها از تبعیت ایرانیها خلاص کردند، بلکه از تبعیت اهل خیوق نیز بیرون آمدند. 
تکه ها که از نیرومندترین و شجاعترین طایفة ترکمن هستند در مقابل هجوم قشون ایرانی و روسی مقاومتهای زیادی می کنند و شکست زیادی را به این دو مهاجم قدرتمند و نیز حاکم خیوه وارد میسازند. در مورد شجاعت تکه ها در گرگان نامه مسیح ذبیحی اینگونه آمده است که : ««تنها تراکمة تکه سبب هستند که روسها با هزار زحمت وضع حالیه خود را در آسیای وسطی تحصیل نموده اند ]و[ نتوانند روابط خود را در این ممالک وسعت دهند.. کار آسانی نخواهد بود که روسها تراکمه تکه را به اطاعت درآورند. آنچه بیشتر اسباب صعوبت انقیاد تراکمة تکه است نه تنها شجاعت آنهاست که چندین دفعه علایم آنها به ظهور رسیده است بلکه میل زیاد آنها به آزادی می‌باشد.» 
مسکن دائمی تکه ها نوار باریکی بود که در طول کوپت داغ، از قزل آروات تا گاوارز، و دشت حاصلخیز مرغاب قرار داشت. به گفته گرودکوف، اکثر دهات تکه مخصوصاً در آخال، بوسیلة دیوارهای گلی بلند احاطه شده و بصورت مکانهای استحکاماتی در مسیر رودخانه ها، گاهی تک، بعضی اوقات بصورت جفت و حتی گروههای بزرگتر قرار داشتند. 
مهمترین اینها عبارتند از: در کانال گوزباشی، باگیر، قاری قالا، میراوا. گوکجه، سالیک قالا، قبچاق و عشق آباد؛ در رودخانه کوزلوخ، یمیشان، شوقالا، کیالیجار، باب آراب، گومبت لی. وایزگنت قرار داشت؛ در رودخانه فیروزی ینی سو و رولمتای بوزمین قرار داشت و سرانجام در سکیزیاب، یانگی قالا، گوک تپه ، کهنة گوگ تپه و آخال واقع بود. 
تکه ها به دو تیرة عمده تقسیم می شوند به نامهای توختامیش و اوتامیش، تکه های توختامیش خود به دو تیرة بک و وکیل منشعب می شوند که از هرکدام تیره های متعدد دیگری انشعاب پیدا می‌کند. تکه های اوتامیش نیز به دو تیرة سیچمازشامل و باخشی شامل تقسیم می شوند که هرکدام از آنها نیز به تیره های کوچکتری تقسیم می شوند. 
ترکمنهای یموت: یموتها از قبایل قدیمی و پرجمعیت ترکمن است و آنها نیز به مانند تکه ها از طوایف نیرومند و شجاع ترکمن هستند که در مصاف جنگ با ایرانیان و تزارهای وحشی شجاعت و نیرومندی خود را بارها به ثبوت رسانیدند. 
یموتها کثیرالعده و شدیداً پراکنده شده‌اند و ساکن مناطق استرآباد تا کراسنوودسک (قزل سو) سواحل شرقی دریای خزر و اطراف خیوه بودند. 
در گرگان نامه مسیح ذبیحی در مورد معرفی ترکمنها مطالب ارزنده ای آمده است که مختصراً می‌آوریم. ««در معرفی ترکمنها ‌ ابتدا به آنهایی اشاره خواهیم نمود که بیشتر در اطراف مشرق سکنی داشته و با روسها بیشتر مربوط بوده و معروفتر از دیگران هستند. نزدیک دریای خزر مابین رودخانه های اترک و گرگان تراکمه قره چوقا که اصلاً یموت هستند سکنی دارند و همچنین تراکمه بایرام شالی است که قسمت بیشتر آن در خیوق هستند و حال آنکه به همه جهت به قدر هزار خانواده از تراکمة قراچوقا در خیوق می باشند 
تراکمه قراچوقا که در نزدیکی دریای خزر زندگی می نمایند به دو قسمت تقسیم می شوند: یک قسمت آن شریف جعفربای می باشد که به قدر هشت هزار خانواده در ساحل دریای خزر زندگی می کنند. قسمت دیگر که موسوم به آق آتابای یا چونی است به قدر هفت هزار خانواده است که پهلو بلکه قدری بیشتر در طرف مشرق زندگی می‌کنند. در میان عامة یموت این دو اسم مشهور مقبول است و نژاد شرف و از شرف و چونی از چونی سخت عار می‌کشند و حمایت دارند واتفاق و اتحاد ایشان در واقع سخت و موجب بسی حیرت است که در حقیقت جزو اخلاق آنهاست. 
هر خصومت و رنجشی که درمیان آنها حاصل می شود رنجش و خصومت ایلیت است همین که پای غیر به میان آمده تمام با هم متفق می شوند در میانة یموت نجبارا «ایگ» و نانجیب را «قول» می‌نامند. ایگ آنهایی هستند که پدرو مادرشان یموتی است. قول آنهائی هستند که پدرشان یموت و مادرشان از ولایت است. 
سرزمین یموت محدود است از شمال به اترک، از مغرب به دریای خزر از جنوب به دهات اتک استرآباد یعنی بلوکات سدن رستاق، استراباد رستاق، کتول، فندرسک و سنگر، همه جا کنار جنگل علامت مرزی است و دشت پهناور ماوراء آن زیر تسلط ترکمن ها است. و از طرف مشرق به هرهر و یاس تپه و یک باریکه خاک بی طرفی که بین اقامتگاههای یموت و گوگلان واقع است. 
نام ایل یموت ماخوذ از اسم یموت پسر اغوزجک است. یموت صاحب دو پسر به نامهای «اوتلی تمور» و «قوتلی تمور» بوده است، اتلی تمور جد عشایر یموت خیوه و قتلی تمور جد مردم یموت ساکن در ایران هستند. 
یموتها در ایام چنگیزخان و تیمورلنگ اراضی فعلی را که در دست دارند بدست آورده سکنی گرفتند. ... موقعی که خاندان اتابکان حکمرانی می کردند یموت ها در منطقه شمال وشمال شرق ایران فعالیتهای زیادی در ترکمن کردن منطقه داشتند. 
محل استقرار اولیة یموت عبارتند از: خوجه نفس، کمش تپه، خلیج حسنقلی، چله کن (چهارکن)، چکیشلر، اترک . 
در اینمورد رابینو می نویسد: ««محلات ذیل بعضی از اقامتگاههای دائمی یموت است که ذکری از آنها نشده است: 
الف- پست مرز مراوه تپه در ساحل جنوبی اترک در 72 میلی شمال غربی بجنورد و بنابر اطلاع اهل محل 28میل در مغرب بیرام الم. 
ب- پست مرزی یاغی الم هشت میل در شمال غربی بیرام الوم. 
ج- چاتلی در هشت فرسنگی چکشلر و 32 میلی (هشت فرسخی شمال غربی گنبدقابوس).
د- سنگرتپه در نزدیکی مصب اترک در ده میلی شمال شرقی تازه آباد. 
هـ- تازه آباد در ده میلی شمال گمش تپه که دارای هشت نه خانه متعلق به ماهیگران ترکمن. 
ز- آلتین تخماق تقریباً در نیم فرسخی دریا و دو فرسخی انچلی.
ح- گورک سفید در دومیلی گمش تپه و دو میلی دریا.›› 
ییت می‌نویسد: «یموت ها ظاهراً مردمی با ایمان و نسبت به معتقدات خود پای بند بودند، حتی خان های همراه ما نیز چندمرتبه در روز نماز خود را بجای می آوردند.» 
اعتقاد کاملی به کلام ا.. مجید دارند. و در شهر صیام هرگاه مسافرت کنند تا آن مسافرت از ضروریات اسلامی نباشد روزه نمی‌خورند. به مشایخ و قضات و خوجه و صوفی خیلی احترام می‌کنند و نذورات برای آنها می برند. 
بعد از قتل عام یموتهای خیوه توسط روسها در سال 1873، مقاومت آنها در برابر فشار مداوم روس و ایران در هم شکست. قسمتی از یموتها تسلیم روس و قسمتی دیگر تسلیم ایران شدند. در آن تاریخ آنها تقریباً 40000 خانوار (جمعاً 200000نفر) بودند. در حدود 15000 خانوار اطراف خیوه و 25000 خانوار در شمال خراسان ایران وساحل شرقی دریای خزر زندگی می کردند. 
در گرگان نامه آمده است «بزرگتر و متمول‌تر و متمدن ترین تمام طوایف یموت اول طایفة جعفربای وثانیا طایفة آتابای است. ولی هیچ طایفه به تمول و تمدن جعفربای نمی‌رسد» و عدة یموت‌ها تقریباً هفت هزار خانوار است، که یک سوم صحرانشین اند و بقیه اقامتگاه ثابت دارند، جعفربای ها ملاح و ماهیگر و تجار قبیله اند و وضع کارشان از همه بهتر است. بعد از آنها آتابای داز و دوجی و یلقی قرار دارند. پست‌تر از همه چارواهای بیابانی و سرکش و فقیر تیره های قان یوخمز وایگدر می‌باشند، که فقط معاش روزانه را در چادرهای خود موجود دارند تیرة داز به افسانه‌هایی اعتقاد دارند که به موجب آن ایشان از بازماندگان خاندان پادشاهی هستند. همسایگان آنها نیز ایشان را ارجمندترین تیرة قبیلة یموت می‌شمارند قبیله های یموت از حدود غربی به مشرق به ترتیب ذیل مقیم هستند. جعفربای، آتابای، یلقی، داز، دوجی، بکه، بهلکه، بدراق، ایمیر، کوچک، سلاخ، قجق، قان یوخمز و ایگدیر. 
تراکمه جعفربای چون در سواحل سکنی دارند سابقاً اسباب واهمة ایرانیانی بوده اند که در سواحل دریای خزر سکنی دارند و ایرانیها آنها را سارقین دریا و اشرار می پنداشتند. 

ترکمنهای گوگلان: گوگلان اسمی است با مسمی، زیرا که گوگلان مشتق از دو کلمة گوک ولان و گوک به ترکی سبزولان به معنی جایگاه است. قبیلة گوکلان سرزمین محدودی را در مصب گرگان رود در اشغال دارند. منطقه آنا از یاس‌تپه در ساحل جنوبی رودخانه در مغرب تا سرچشمة گرگان رود در یلی چشمه و دهنة گرگان رود در تنگراه و یا تخمیناً از طول جغرافیایی 55 تا 56 درجة‌ شرقی می‌باشد.
شهرهایی که اراضی گوگلان را در جلگة گرگان مشروب می سازند، عبارتند از: آب حاجی لر، کچه قره شور که از قلعه کافه و دوزین جاری می شوند و آب بانیل از وامنان وآب چقربیگدلی از دهنة فارسیان و فیرنگ و آب اوبه خالّی خان از دهنة تنگراه. مردم گوگلان افرادی کشاورز و در عادات خود مانند بادیه نشین ها نیستند. اینان در همان چادرهای نمدی ترکمن زندگی می- کردند، اما دیر و بندرت اوبه یا محل سکونت خود را عوض می کردند و در نتیجه محلی که آنها در آن بسر میبردند بسیار کثیف و نامناسب می نمود. با روسیه تجارت گاو و گوسفند و پارچه ابریشمی دارند و درخت توت پرورش می دهند و کرم ابریشم تربیت می کنند و قدری نیز تریاک می کارند و به استعمال آن نیز سخت معتادند. مصنوعات ایشان فقط نمد و فرشهای زبر و مقداری پارچة ابریشمی است. مردمش مطیع‌تر از یموت و در خط رعیتی و زراعت طرف نسبت با یموت نیستند. آرمینیوس وامبری دربارة گوگلانها می نویسد: ««اگر بخواهم از روی وضعیتی که داشتند ومناسباتی که بین آنها و همسایگانشان برقرار بود قضاوت نمایم باید آنها را بدیدة صلح‌جوترین و متمدن‌ترین ترکمنها نگاه کنم و به همین عنوان معرفی نمایم. غالب آنها از روی میل به امر زراعت مشغول هستند و خود را تابع ایران می دانند. 
بهرحال اراضی گوکلان حاصلخیز و قابل، هوایش سلامت و نسبت به هوای یموت ییلاق و دارای چشمه سارهای زیادی است. و یکی از زیباترین مناطق شمال خراسان است. ولی بواسطه کمی جمعیت فرسخ ها از اراضی ایشان عاطل و بی حاصل مانده است. 
کلنل ییت که سفری به میان گوکلان ها داشته و آنها را از نزدیک مشاهده کرده است می- نویسد:‹‹به نظر می‌رسید که آنها تیره‌های بسیار متفاوتی از تکه ها، ارساری ها و سایر ترکمن های دیگری که تا آن موقع دیده بودم باشند بعضی از آنها بور و تعدادی نیز زرد پریده رنگ بودند و در مقایسه با تکه‌ها و ساریک‌ها ریش‌های پرتری داشتند آنها اسبهای بهتری را سوار بودند و کلاههایی از پوست بره، تقریباً بزرگتر و پهن تر از کلاههای عادی بر سرداشتند. درون آلاچیق‌های آنها نیز وضع خوبی نداشت، از قالیهای زیبایی که تکه‌ها و ساریک‌ها بر کف چادر فرش می کنند و یا کیف هایی که بر دیوار می آویزند، خبری نبود، علت این امر، فقر یا نداری آنها نبود، چون وضع خوبی داشتند بعضی از سران آنها ثروت زیادی داشتند، از جمله سبحان قلی‌خان رئیس ابه‌های شغال تپه» بلکه علت آن این است که گوکلان ها مانند طایفه های دیگر هنر قالیبافی و کیف بافی و ... را نداشتند و تنها هنر آنها در زمینه صنایع دستی نمدبافی می باشد ونیز آنها همواره ساده زندگی می کردند وبه بکار بردن اشیاء قیمتی در منازل خود اشتیاق نداشتند.
گوکلان ها پیش از طوایف دیگر ترکمن مطیع ایرانیان شدند زیرا ««آنان در سرزمینی که به سر میبردند به علت حملات پی در پی ایرانیان زندگی آرامی نداشتند و پیش از آنکه ایران آنها را تسلیم خود کند مورد تهاجم آقامحمدخان (پادشاه ایران) و محمد امین خان (حاکم خیوه) قرار گرفتند و تاحدود زیادی نابود شده بودند. بدین طریق آنها چاره ای جز تسلیم شدن به شاه ایران در اوائل دهة 1840 نداشتند.»» 
طوایف و قبایل مقدس ترکمن ها 
غیر از طوایف و تیره های مختلف ترکمن، ترکمنها دارای چهار طایفه دیگری موسوم به اولاد هستند. این طوایف چهارگانه اولاد از طوایف مقدس ترکمن به شمار می آیند. زیرا آنها خود را از نسل خلفای راشدین « رضی الله تعالی عنهم اجمعین» می دانند. 
این طوایف عبارتند از: الف- شیخ از نسل حضرت ابوبکر صدیق (رض) ب- مخدم (مختوم) از نسل حضرت عمرفاروق (رض) ج- آتا از نسل حضرت عثمان ذی النورین (رض) د- خوجه از نسل حضرت علی مرتضی (رض).
این طوایف چهارگانه که از چهاریار پیامبر(ص) انشعاب یافته اند بخاطر اینکه چهاریار از یاران و خویشاوندان نزدیک رسول اکرم (ص) می باشند اولاد آنها در نزد ترکمنها مقدس شمرده می‌شوند. چرا که حضرت ابوبکر(ع) پدرزن پیامبر اکرم(ص) می‌ باشد، حضرت عمر(ع) هم پدرزن پیامبراکرم(ص) و از طرف دیگر داماد حضرت علی(علی) می باشد. حضرت عثمان (ع) و حضرت علی(ع) هر دو داماد پیامبراکرم (ص) می باشند. و روایت است که می گویند آنها (اولاد) برای تبلیغ دین مبین اسلام و از طرف دیگر بعلت فرار از ظلم و جور خلفای اموی به میان ترکمنها آمده اند. و ترکمنها به آنها اولاد گفته و احترام بسیار زیادی نسبت به آنها قائل بودند و هستند. از میان این طوایف. آتا و خوجه پرنفوذترین آنها هستند. به جهت اینکه فرزندان این دو طایفه از نوادگان و اهل بیت رسول اکرم(ص) محسوب می شوند. 
در کتاب ایرانیان ترکمن آمده است: «گروهی از ترکمنها نیز به اولاد مشهورند. آیرونز آنها را قبایل مقدس می‌نامد. این گروه به چهار قسمت تقسیم می شود که هرکدام از آنها خود را فرزندان یکی از خلفای راشدین (رض) می دانند. این تنها گروهی است که در عین ترکمن بودن در شجرة اصلی ترکمنها جای ندارد»». 
آنها در هنگام جنگهای قبیله ای بین ترکمنها و حتی در سخت ترین شرایط می توانستند آزادانه در میان تمام طوایف متخاصم رفت و آمد نمایند و در دعوای آنها میانجیگری می کردند و بارها همین اولادها جدال‌ها و ستیزهای بزرگی را در میان طوایف ترکمن خنثی نموده و بین گروههای متخاصم آشتی ایجاد نمودند. ویلیام آیرونز در مورد طوایف مقدس و محل آنها می نویسد: ««همواره یک کانال ارتباط میان طوایف متخاصم حفظ می گردید که می‌شداز آن برای برقراری صلح و نیز انجام سایر مقاصد استفاده کرد. این کانال ارتباطی عبارت از قبایل کوچکی بود که ادعا می کردند از اعقاب خلفای راشدین هستند. تمام قبایل معمولی ترکمن همواره با این قبایل دارای تبار مقدس مناسبات صلح آمیز داشتند، زیرا به اعتقاد ترکمنهای معمولی، یاغی شدن به آنها موجب عقوبت شدید الهی بود. اعتقاد به این عقوبت می توانست نه فقط از یاغی شدن بلکه از عمل خصومت آمیز غیرموجه علیه هریک از اعضای قبایل مقدس جلوگیری کند. هنوز هم حکایت های متعددی دربارة دیوانه شدن کسانی که اشتباهاً بجای ترکمنهای معمولی به قبایل مقدس حمله کرده و اموال آنها را سرقت کرده بودند نقل می شود. 
بنابراین اعضای قبایل مقدس که اولاد خوانده می شوند. می‌توانستند به منظور تجارت یا بعنوان پیکهای سیاسی آزادانه در بین گروه های متخاصم رفت‌وآمد کنند. منزلت خاص اولادها مستلزم آن بود که آنان در جهت برقراری صلح میان قبایل متخاصم اقدام نمایند. این نقشی بود که تا اندازه‌ای از همه گروههای بی طرف انتظار می‌رفت، لیکن الزام اولادها به ایفای این نقش از دیگران بیشتر بود. افراد مطلع می‌گفتند، پس از آن که حمله ای به گروههای خصم صورت می‌گرفت، اولادها گهگاه به دفاع از قربانیان حمله برمی خاستند و با مطرح کردن فقر و تنگدستی آنان خواستار پس دادن بخشی از احشامشان می شدند. 
گفته می‌شود گاه بخشی از اموال غارتی واقعاً مسترد می گردید، اما هیچگاه تمام آنرا پس نمیدادند. وقتی میان دو طایفه خصومتهایی با ابعاد بزرگتر از گوسفند دزدی درمی‌گرفت اولادها میان گروه‌های متخاصم رفت و آمد می‌کردند و خواهان برقراری صلح و آرامش می شدند. البته آنان همیشه در کوششهای خود موفق نبودند. مع ذلک، نقش اولادها، بعنوان یک کانال سیاسی، برای تمام یموتها ارزشمند بود و بخش مهمی از ساختار سیاسی سنتی آنان را تشکیل می داد» 
ییت می نویسد: «می‌گفتند که یموتها به انتقام اسبی که گوکلان ها از آنها دزدیده بودند، سعی داشتند تا به آنها ضربه ای بزنند، اما تنها چیزی که آنها به آن برمی‌خورند دختربچه‌ای بوده است که دست مادر کور خود را گرفته و او را راه می برده است. آنها دختر را برداشته و با خود به غنیمت بردند به امید اینکه شاید گوکلان ها برای باز پس گرفتن وی راضی شوند تا مبلغی را به آنها بپردازند، از بدشانسی آنها این دختر متعلق به خواجه یا سید بود و زمانی که پدر وی برای باز پس گرفتن او نزد یموتها رفت آنها بدون طلب چیزی دختر را به وی پس دادند، بسیار جالب بود که ترکمنها اینقدر به خواجه یا سید خود احترام می گذاشتند و اموال متعلق به وی را مقدس می‌دانستند و زمانی که چیزی را به سرقت می بردند ومعلوم می‌شد که از آن سید است خیلی زود نسبت به بازپس دادن آن اقدام می کردند. ترکمنهای سید مختارند تا آزادانه بین قبایل مختلف رفت‌وآمد کنند. ... اینان بسار مورد احترام یموتها هستند و هرگز از طرف آنها مورد هجوم و چپاول قرار نمی گیرند.» 
کلنل چارلزادوارد ییت داستانی را بیان می کند که در آن گروهی از یموتهای قان یوخمز و ایگدر برای غارت به طرف گوکلان رفته و مقادیر زیادی از گوسفندان آنها را غارت کردند وبا پیروزی و خوشحالی به دهکده برگشتند: 
«بلافاصله بعد از رسیدن به دهکده، هریک از افراد سهم خود را از غنیمت بدست آمده صاحب شدند، اما چیزی نگذشت که نگرانیها شروع شده و شک و تردید بر دلها مستولی گردید، رومی گوسفندان علامتی مشاهده شد که براساس آن گمان می رفت آنها به خواجه یا سیدی تعلق داشته باشند، بهرحال این موضوع صحت پیدا کرد و اولین چیزی که در این خصوص شنیدم این بود که خواجه یا سیدها برای بازپس گرفتن اموال خود به ده مرادخان آمده بودند. مرادخان فوراً نسبت به مسترد داشتن سهم خود اقدام کرده و توبه نمود و بسیار اظهار ندامت می کرد از اینکه چرا بعداز مدتی که غارتگری را کنار گذاشته بود بار دیگر خود را آلودة این کار کرده است، بقیه افراد گروه نیز به نوبة خود آنچه را که بدست آورده بودند بازپس دادند. یکی از آنها که از فرط خوشحالی با کشتن یکی از گوسفندان در شب قبل دلی از عزا درآورده بود، ناچار گردید تا یکی از گوسفندان خود را مایه بگذارد واین تمام چیزی بود که از این غارت نصیب وی گردید. ترسی که یموتها از سیدها دارند بسیار تعجب آور است، به محض آنکه بفهمند آنچه را که به غارت گرفته اند از اموال سید است نسبت به پس دادن آن اقدام می کنند، تا مورد لعن و نفرین قرار نگیرند.» 
این احترام و قداست سیدها نه تنها در میان یموت بلکه در میان تمامی طوایف ترکمن همواره برقرار بوده است و حتی هم اکنون در میان ترکمنها قبایل مقدس ترکمن از احترام و عزت نسبتاً زیادی برخوردار هستند. بطوریکه در میان ترکمن ها ضرب المثلی است که می گویند ««اولادینگ ایتینی کشکی گورمه»» یعنی حتی سگ سید را کشکی نبین. و این ضرب المثل بخاطر ترس آنها از لعن ونفرین سیدها می باشد.

گروههایی که هم اکنون « ترکمن » نامیده می شوند قبلا « غز » ، « غوذ » ، و یا « اغوذ » نامیده می شدند که از نام جد مشترک آنها یعنی اغوذ « خان » گرفته شده بود ، در اینکه چرا آنها ترکمن نامیده می شدند ، دلیل قانع کننده ای وجود ندارد ، تنها در کتب قدیمی به این مطلب بر می خوریم که ترکمن ها در جواب« تو کی هستی ؟ » می گفتند « ترک من » یعنی من ترکم و نیز گفته شده است که لفظ ترکمن برای تمایز آنها از ترکها به آنها داده شده است که نخست « ترک مانند » بوده و در اثر کاربرد در طی زمان و به مرور « ترکمن » تغییر شکل یافته است.
به هر صورت ، ترکمن ها گروهی زرد پوست بوده اند که نخست در مغولستان سکونت داشته اند و سپس کم و بیش به طرف غرب منطقه و ترکمنستان آمده اند ، در ضمن در طی زمان به تدریج با غیر ترکمن ها مخلوط شده اند .
در « برهان قاطع » آمده است که اغوذ ها ( ترکمن ها ) ، نخست در مغولستان زندگی می کردند ، در کتیبه ی اورخان که متعلق به قرن هشتم است از آنها ذکر شده است ، ولی مورخان آنها را ترک و نه ترکمن ، به حساب آورده اند در دایره المعارف چینی قرن هشتم گفته شده است که ترکمن ها در غرب زندگی کرده و در آنجا « تو - کو – مونگ » خوانده می شدند از طرفی می توان گفت که « تو - کو – مونگ » نام دیگر کشور « آلان » است که مردم « اغوذ » در قرن دهم در آنجا زندگی می کردند ، در حال حاضر ترکمن ها در ترکمنستان شوروی و ترکمن صحرای ایران زندگی می کنند.
بعضی از گروههای ترکمن نیز در افغانستان ساکنند ، گروهی از ترکمن ها دریای خزر را دور زده و هم اکنون در ترکیه و عراق به سر می برند.
ترکمن بودن سه شرط اساسی دارد :
1 ) هر ترکمن باید در شجره ی ترکمن ها جای داشته و یا اینکه از نوادگان فرزندان دست دوم ترکمن باشد .
2 ) باید بتواند به لهجه ترکمنی صحبت بکند .
3 ) سرانجام مسلمان سنی حنفی باشد .

ترکمن یگیت لر

      ترکمن ها گروهی از زرد پوستان آسیای میانه هستند که به دلایل گوناگون طبیعی و اجتماعی به طرف جنوب منطقه هجوم آورده اند ،این گروه در مناطق ترکمنستان واقع در جماهیر شوروی و ترکمن صحرای ایران ساکن شده اند
آنان داراری جدی افسانه یی به نام « اغوذ خان » ( Oghuz Khan ) هستند ، که تمام گروهها و زیر گروههای ترکمن از او منشعب شده اند
ترکمنهای مسلمان ، از شاخه ی حنفی و اهل سنت بوده و به لهجه ترکمنی که متعلق به گروه زبانی « اغوذ » یا « ترکی جنوب غربی » بوده و به زبان های آذربایجانی و ترکی استامبولی نزدیک است صحبت می کنند ( منگز « Menges‌ » ، 1967‌ )
از لحاظ فرهنگی و اجتماعی مشابهات زیادی با زرد پوستان آسیای میانه ( مانند گروههای قزاق و قرقیز ) دارند ( آیرونز « Irons » ، 1975 )
ترکمنها در طی سالیان دراز با گروههای بومی مخلوط شده اند
بازسازی تاریخ ترکمنها بسیار مشکل است ، ( ابوالقاضی بهادر خان ، 1907 ) ، خان خیوه در قرن یازدهم راجع به شجره ترکمنها کتابی نوشته است ، بر طبق منابع شفاهی و شجره یی ، ترکمنها
در منطقه شمال دریاچه « ایشیق گل » (Ishiq gel) در حدود شش هزار سال پیش زندگی می کرده اند (بوگولیوبف«Bogoliouboff» ،1979 ) . منابع فوق نشان می دهد که ترکمنها متعلق به شمال مغولستان بوده اند
بیشتر مورخان عقیده دارند که ترکمن ها از مشرق (خاور زمین ) مهاجرت کرده اند.
آنها در قرن ششم میلادی در نزدیکی سیر دریا (سیحون) می زیسته اند و بعدا به قسمتهای جنوبی آمو دریا (جیحون ) و مرو مهاجرت کرده اند

توسط رسول چوگان (بندرترکمن) | 1 نظر

مذهب ترکمن (سال پیامبر اعظم بر تمام مسلمین مبارک )

     ترکمن ها مسلمان و اهل سنت و جماعت می باشند و از چهار فرقه آن حنفی ، حنبلی ، مالکی ، شافعی ، بیشتر پیرو مذهب حنفی هستند و گروهی نیز علاوه بر آن پیرو فرقه نقشبندیه اند که مؤسس آن خواجه بهاءالدین نقشبند بخارایی متوفی به سال 791 ه . ش می باشد . این فرقه در میان گوگلان ها بر خلاف یموت ها که از مدت ها پیش ده نشین شده اند پیروان بیشتری دارند . به نظر می رسد تبلیغ و اشاعه موازین یک فرقه مذهبی که محتاج درس و بحث و کتاب و دفتر است در میان مردم دهات بهتر مقدور بوده تا در میان مردم کوچ نشین ،در میان مدرسه های دینی دهات .گوگلان علاوه بر تعلیم اصول دین و قرائت قرآن و صرف و نحو به تبلیغ طریقت نقشبندی نیز می پردازند آنها پیروان نقشبند را « صوفی » و مبلغان را « مرشد » و تعالیم مربوط به آن را « علم باطن » می دانند البته از فرصت هایی به مناسبتهای مختلف مجالس هم دایر می کنند که با اشعار و اذکار پرشور و التهابی به آن می افزایند .

       ترکن های دشت کمتر از گوگلان ها وابسته به این فرقه و حدیث آن شدند.زندگیدر صحرای یموت با آن کوچ های ییلاق و قشلاق مجال چنان اذکار و جهریه هایی را فراهمنمی کرده است اما اکنون چهره زندگی در میان ترکمن های دشت و فعالیت هایی که در نحوه معیشت آنان فراهم آمده آسانتر و زودتر از زندگی ترکمن های کوه نشین گوگلان به شدت تغییر کرده است چرا که این ماشین سلاح جدید و پرتوان تولید در دشت بیشتر بکار رفته و در کوه کمتر. در سال های اخیر آخوندهای ترکمن برای ادامه تحصیل دینی به خیوه و بخارا می رفتند ، آنهایی که در بخارا تحصیل می کردند زبان فارسی را هم یاد می گرفتند ولی در خیوه زبان ترکی و ازبکی رایج بود . در دوره ای که اوضاع ایران از هر لحاظ آشفته بود دشمنان ایران از موضوع شیعه و سنی سوء استفاده های زیادی کردند و آنان را به جان هم می انداختند و خود با فروش اصلحه به اهداف استعماری خود نائل می شدند .

       ترکمن ها مسجد های خود با گلیم و سجاده های نمدی می پوشانند و آن را « نمازلیق » می نامند آنها نماز صبح را « ارتی نماز » می گویند و آن 4 رکعت است دو رکعت فرض و دو رکعت سنت و نماز ظهر را « اولا نماز » میگویند که 4 رکعت فرض است و 6 رکعت سنت است و نماز عصر را در عصر بحا می آورند و آن را « ایکنی نماز » میگویند که آن 4 رکعت فرض است و گاهی رکعت هایی به نام « نافله / نفل نماز » به آن می افزایند که واجب نیست و می توان آن را به پنج رکعت افزود نماز مغرب را « آخشام نماز » می گویند که 3 رکعت فرض و 2 رکعت سنت است و نماز عشاء را که « یاستی نماز » مینامندکه 4 رکعت فرض و 2 رکعت سنت است و 3 رکعت هم « صلات وتر » می خوانند که دوی هم 9 رکعت است ، در ماه های رمضان به نماز عشا ، علاوه بر این 9 رکعت ، بیست رکعت نماز تراویح « تراوه » به آن اضافه می کنند که البته در فاصله هر 4 رکعت از این بیست رکعت دعای « سبحان الملکوت سبحان ذی العزه و المعظمه و القدره … » را تا آخر می خوانند و برای گذاردن نماز عید فطر و قربان در محلی اجتماع می کنند . در ماه رمضان ترکمن ها بیش تر به بحث مسائل دینی می پردازند و سعی می کنند هر نمازی را با جماعت در مساجد بخوانند. شب 27 ماه رمضان را شب قدر "قدر گیجه" که شب نازل شدن اولین آیه به محمد بن عبدال(ص)له است تا سحر به شب نشینی و دعا خوانی و شیرینی خوری می گذرانند و فقط بعد از خوردن سحری به خواب می روند. خانواده ها فطریه سرانه "باش پطره" خود را در خلال ماه رمضان می پردازند وقتی پانزده روز از ماه رمضان گذشت مراسمی دارند به نام "یارمضان" که ضمن خواندن اشعاری به مردم قوت قلب می دهند که "نیمی از ماه رمضان تمام شد سعی کنیم نیمه دیگر هم بگیریم" که این مراسم با جمع شدن عده ای و هورا کشیدن در جلوی یک یک منازل صورت می گیرد هم چنین معتقدند در شب قدر "خضر الیاس" یا دو تن از فرشتگان در گردش هستند و به هر کسی برخورد کند اورا خوشبخت خواهد کرد و معتقدند برای شناختن او انگشت شصت او را فشار دهند و آنجا استخوان ندارد و می گویند در این شب تمام آبهای شور دنیا شیرین خواهد شد(این نکته بر اثر وجود آب شور چاهها و خواستار آب شیرین بودن است ) .

      یکی از بزرگترین اعیاد مذهبی که در بین ترکمن ها رواج دارد "عید قربان " است. سه روز مانده به عید تدارک آغاز می گردد روز اول را "کرگون" یا روز خانه تکانی می گویند و به نظافت می پردازند. روز دوم را "قوقن" می نامند در این روز به پختن شیرینی های روغنی می پردازند. در روز قوقن ،این شیرینی ها را بین روستا تقسیم می کنند .

      شب قبل از عید حمام مخصوصی می گیرند که به آن "قربان شورا" می گویند و هنگام استحمام این اشعار را می خوانند "قربان شورا،من شورا-گیدّا قربان آقادان سورا-کلام سوسر نورا" روز عید در نماز جماعت شرکت می کنند و آخوند محل آنان را به امر به معروف و نهی از منکر دعوت می کند بعد همه به هم می گویند "آیدینگ قوتلی بولسن" در جواب گفته می شود "بار چانگ بیلان قوتلی بولسن،گلن یله خدای یترسن" یعنی عیدت مبارک باشد-عید همگی مبارک باشد به امید خدا همه عید دیگر را هم ببینیم-بعد هر کدام از افراد ترکمن که ازدواج کرده باشد چه زن و چه مرد به فراخور حال خود قربانی در راه خدا می دهند که ممکن است هر نفر یک گوسفند قربانی کند و یا بطور اشتراکی گاوی را قربانی می کنند و آن را به هفت قسمت مساوی تقسیم می کنند که در زبان ترکمنی به این عمل "اوله" می گویند. در موقع سر بریدن حیوان قربانی، محلی را که می خواهند سر حیوان را ببرند مقداری گود می کنند و در آن مقداری ذغال، نمک و گندم می گذارند که مربوط به دوران توتمی و کشت و زرع ترکمن ها است .

       در روزهای عید دختران ترکمن با لباس قشنگ به میان ده می آیند همچنین در این روزها با چند تیرچوب و قطعه ای طناب تاب درست می کنند که در زبان محلی به آن "چالامن ( سالانچاق ) " می گویند و نیز کودکان مسابقه تخم مرغ شکنی می دهند و تخم مرغ هر کس سفت تر باشد طرف را شکست می دهد و تخم مرغ او را می برد. دخترکان سیه چشم با صدای قاوز (زنبورگ) صحرا را انباشته از صداهای قشنگ می سازند و نیز معتقدند که در شب 14 شعبان دو فرشته که یکی بر شانه راست (ثواب نویس) و دیگری بر شانه چپ (گناه نویس) است به حساب آدم ها رسیدگی می کنند و هر کسی سعی دارد در این روز گناه نکند و خانه را تمیز نگهدارد و لباس تازه می پوشند و زن و شوهر در آن شب هم خوابگی مخصوص می کنند و نیز می گویند در این شب کسانی که در ضمن سال فوت خواهند کرد مشخص می شود که به آن "سچلجگ گیجه" می گویند .

نماز عید قربان     

     در ترکمن صحرا نیز مانند نقاط دیگر میهن ما زیارتگاه هایی قرار دارد که عده ای از ترکمن ها به دیدار آن می روند و مهمترین زیارتگاه ها عبارتند از :

    1 ) امامزاده دانشمند (دالیشمان): این امامزاده در نزدیکی روستای "اینچه بورون" نزدیک مرز ایران و شوروی قرار دارد (شمال غرب گنبد). نام امامزاده "ملا علی" بوده و علاوه بر فضل و دانش سرشاری که داشته نسبت او به اولاد و احفاد یکی از چهار یار (علی،عمر،ابوبکر،عثمان) می رسیده است. "اینچه بورونی" ها می گویند ملا علی دانشمند در همان محلی که اینک مقبره اش قرار دارد شهید شده (متولی و دانشمند می گفت که ملا علی در مبارزه با روسها به شهادت رسیده است که جسد وی و اسبش در دره مجاور پیدل شده سپس بقعه ای ساخته شد.)و تا مدتی قبرش بی حفاظ بوده تا این که اینک گنبدی از آجر برایش درست کردند و دارای متولی است .

   2 ) زکریا پیغمبر: یکی از زیارتگاه های ترکمن هاست که آن را "اولیا" (بخشنده پدربزرگ) هم می گویند که در 8فرسخی شمال گنبد قرار دارد و نمایی از آجر دارد .

    3 ) زیارتگاه یحیی بن زید: که به آن "قرنقی امام" می گویند، این زیارتگاه متعلق به یحیی بن زید که هنگام زد و خورد به سال                  125  هـ . ق.  با نیروی ابومسلم در این کحل به شهادت رسید و به خاک سپرده شد و چون کتیبه ای بنام او یافت نشده در یافتن نام ایشان تا سال های اخیر دچار مشکلاتی شده اند. این زیارتگاه اینک در شهر گنبد قابوس واقع شده و اصل بنای این امامزاده از دوره صفویه است که در سال های اخیر مرمت شده و بلندی گنبد آن 15ذرع است .

    4 ) خالد نبـی: در قله کوه گوگچه داغ مرقدی است که زیارتگاه عموم ترکمن ها است، در مورد این زیارتگاه روایت است که بین حضرت عیسی و حضرت محمد (ص) چهار نبی آمده است که یکی از آنان خالد نبی اهل عدن است که از دست قوم خورشید آزار می بیند و به این مکان پناهنده می شود و در این مکان به امر خدا به صورت سنگ منجمد شدند تا اموالشان به دست دشمن نیافتد .

    5 ) بهاءالدین: یکی دیگر از زیارتگاه هایی که هر ترکمن آرزوی دیدار آن را دارد مقبره خواجه بهاءالدین نقشبند بخارایی است که مقبره اش در بخارا است، او مرتاض مقدسی بود که مریدان او هنوز در ایران،چین،عربستان و هند زندگی می کنند، او در سال   ( 1388 میلادی / 791 قمری ) فوت کرده و صومعه و مسجد و مقبره محصوری دارد که در قریه "بهاءالدین" است و کتاب های خطی بسیار دارد و در مقبره او سنگ مزاری وجود دارد که از بس پیشانی به آن ساییده اند این سنگ در حال از بین رفتن است. در بالای مقبره چند شاخ قوچ و یک پرچم آویزان است. "اجداد بهاءالدین به عدد هفت علاقه مخصوصی دارند زیرا هفت ماهه به دنیا آمده اند، در هفت سالگی قرآن را حفظ کرده و در هفتاد سالگی از دنیا رفتند بنابراین هدایای روی قبر را قابل تقسیم به هفت یا مضربی از این عدد می کنند".در شرق بندرترکمن نزدیک روستای "خواجه لر" یادبودی از بهاءالدین ساخته اند گویا خواجه در سفر به مکه در این جا استراحت کرده است .

زنان بیشتر از مردان به زیارتگاه متوسل می شوند مخصوصاً زنان نازا بز یا بزغاله ای را نذر می کنند و تریشه یا پارچه ای به شاخه های درخت کنار زیارتگاه دخیل می بندند و گاهی از یک قطعه ترکه و نخ، کمانی می سازند و به درخت می آویزند که همانا خواستار فرزند پسر هستند و روزهای جمعه کنار زیارتگاه ها پر از جمعیت است. در 10کیلومتری شرق بندرترکمن زیارتگاهی است که به آن "قدمگاه خواجه بهاءالدین" می گویند و زایران ترکمن روز های جمعه در آن گرد می آیند .

توسط رسول چوگان (بندرترکمن) | نظر بدهید

جغرافیای بندرترکمن

این شهرستان بامساحت 1576 کیلومتر مربعی خود ، از شمال به جمهوری ترکمنستان ، از شرق به شهرستان های گنبدکاووس و آق قلا ، از غرب به دریای خزر و از جنوب به شهرستان کردکوی محدود است . شهرستان بندرترکمن در جلگة وسیع گرگان و دریای خزر واقع شده است . و شبه جزیره میانکاله نیز در محدوده آن قرار دارد . پوشش گیاهی جلگه علاوه بر محصولات کشاورزی ، چمن زارهایی هستند که به صورت مراتع قشلاقی مورد استفاده دامداران قرار می‌گیرند . در شبه جزیره میانکاله و با تالاب های ساحلی در درختچه های گز ، تمشک ، اناروحشی و گیاهان آبزی ، پوشش گیاهی منطقه را تشکیل می دهند . رودخانه مهم این شهرستان گرگان رود است که از بخش میانی شهرستان عبور کرده و به دریای خزر می ریزد . این شهرستان با دوبخش و سه دهستان و دو شهر بندرترکمن و گمیشان ، دارای 125890 نفر جمعیت است . بیشتر ساکنان ترکمن هستند . قبایل ترک اغوز که ریشه سلسله ترکمن ها هستند در قرن دهم میلادی وارد مناطق ترکمن صحرا شدند . در همان روزگار با گسترش دین اسلام به منطقه گرگان و دشت جمعی از ترک های اغوز اسلام آوردند . این ها گروهی بودند که بعدها به ترکمن شهرت یافتند . ترکمن به معنای ترک و ایمان یا ترک با ایمان بوده و بیانگر وجه تمایز اغوزهای مسلمان از اغوز های غیر مسلمان است البته برخی بر این باورند که وجه نامگذاری ترکمن این بوده که آنان ترک نیستند ، بلکه از بعضی از جهات شبیه آنانند . به همین علت آنان را ترکمان به معنای مانند ترک نامیده اند . ترکمن های ایرانی که در گرگان و دشت به سر می برند . به دو قبیله عمده یموت و گوکلان منسوبند . که به نوبه خود به تیره های جزء و دسته ها کوچک تری تقسیم می‌شوند . این قبایل و دسته ها ، رئیس خاصی ندارند هرچند که هر تیره یک بزرگ ریش سفید دارد . اما این مقام برای او منشأ اثر و قدرت نیست بلکه او تنها به علت سن زیاد و تجربه و نفوذ شخصی اش به چنین مقامی می رسد . بنای هستة اصلی بندرترکمن در 1306 ه.ش در محلی که قرارگاه نظامی بوده گذاشته شد و نام شهر بندر شاه را در خود گرفت . سپس عواملی از قبیل : اسکان عشایر ، احداث راه آهن ، احداث بندر ، سازمان های متعدد و ایجاد تسهیلات شهری موجب رشد و توسعه سریع این شهر گردید . نقشه این شهر بر اساس اصول شهرسازی طراحی شده و خیابان های عریض ، موازی و عمود بر هم دارد . زبان مردم شهرستان بندرترکمن ترکمنی بوده و مذهبشان هم سنی حنفی است . گمیشان دیگر بخش شهرستان بندرترکمن ، از نظر مساحت قسمت اعظم آن را تشکیل می دهد .

ترکمن آت لاری

بیشتر مردم این منطقه ترکمنند . سابقة شهرنشینی در گمیشان به دو قرن می رسد و تا اواخر دوره قاجاریه هم پرجمعیت ترین ابادی های دشت گرگان بود . نام گمیشان ، برگرفته از اسم تپه ای شمالی این شهر است که گمش دفه ( تپه نقره ای ) نامیده می‌شود. در این شهرستان کشاورزی با فعالیت دامداری توأمان بوده و مراتع شمال گرگانرود و اراضی ساحلی دریای خزر برای چرای دام ها مورد استفاده قرار می‌گیرد . هم چنین با کمک چته های عمیق ، برنج هم به صورت پراکنده کشت می‌شود . علاوه بر این صید انواع ماهی های خاویار واستخوانی با توجه به تاسیس شیلات در بندر ترکمن و احداث کارگاههای تهیة خاویار و سشردخانه متعدد در آشورادة میانکاله نقش مهمی در تأمین درآمد اهالی ایفا می‌کند . در این شهرستان صنایع دستی نظیر : قالی ، قالیچه ، پشتی ترکمنی که بافت آن به دو روش سنتی و خانگی انجام می‌گیرد . هم چنان معمول و متدواول است . وجود دیوار دفاعی گرگان ( دیوار انوشیروان – قزل آلان ) و مجموعه ای از تپه های باستانی ، گویای دیرینه بودن سکونت انسان در این دیار است . از مزار های این شهر زیارتگاهی است که به بهاءالدین نقشبندی نسبت می دهند . اهالی ترکمن و قزاق منطقه هر جمعه به زیارت این زیارت گاه می‌روند . از دیگر مزارهای این شهرستان هم می توان از زیارتگاه آقا امام نام برد . از دیدنی های شهرستان بندرترکمن ، دوشنبه بازار ترکمن است . در این بازار ، انواع کالاها از صنایع دستی گرفته تا کالاهای لوکس داخلی و خارجی عرضه می شود .

میدان مختومقلی بندرترکمن

دیگر جاذبه های گردشگری این شهرستان عبارتند از تالاب گمیشان و صیدگاه های مجاور آن که با وجود پرندگان ابزی و کنار ابزی ، پیوسته چشم انداز طبیعی و زیبایی آن افزوده می‌شود . این تالاب که در حاشیة شرقی دریای خزر و در ضلع غربی شهر گمیشان واقع شده ، می‌تواند به عنوان مرکزی مهم برای مطالعات زیست محیطی و مشاهدة پرندگان و فعالیت های اموزشی ، گردشگری ، علمی و اقتصادی در استان گلستان باشد . شبه جزیره آشوراده هم با داشتن موقعیت جزیره ای در بخش ساحل شرقی دریای خزر ، چشم انداز جالبی دارد . اسکلة تجاری بندرترکمن هر چند که در جهت برقراری ارتباط با بندرگاه های جمهوری ترکمنستان ایجاد شده و از نظر حمل و نقل دریایی موقعیت اقتصادی را برای آن رقم زده ، ولی دارای موقعیت گردشگری نیز است . میدان سوارکاری ، چشمة گل آلود نفت لیجه از دیگر مناطق مهم این شهرستان از نظر گردشگری اند .

 

فرهنگصحرای ترکمن

توسط رسول چوگان (بندرترکمن) | نظر بدهید

نگاهی به اقتصاد ترکمن صحرا

الف):‌ صحرای ترکمن
صحرای ترکمن ، جلگه وسیعی است که بین 30/56 –15/54 درجه طول شرقی، و 38-36 درجه عرض شمالی واقع است. وسعت این جلگه به 16375 کیلومتر مربع ، یا 1637500 هکتار بالغ می گردد.
ارتفاع این دشت در سواحل دریای خزر پائین تر از سطح دریاهای آزاد است ولی هر قدر بسمت خاور ، پیش رویم مرتفع تر می گردد تا آنجا که در منطقه گنبد کاوش ارتفاع به 38 متر میرسد. حد شمالی این جلگه رود اترک و مرز اتحاد جماهیر شوروی ، وحد جنوبی آن خاکریزی شاه مرز می باشد که مرز مشترک قراء فارس نشین و ترکمن ،بوده است.
ب):‌ مردم ترکمن
دقیقا نمی دانیم، در چه زمانی ، ایلات و عشایر ترکمن در این جلگه مستقر شده اند، قدر مسلم اینست که از هزاران سال پیش ، حوضه رودخانه های گرگان و اترک ،مورد هجوم قبائلی بوده است که از آسیای میانه ، به دنبال آب و هوای مساعد ، و مرتع بهتر ، به این سو در حرکت بوده اند.
دسته ای از این قبائل ، از شمال دریای خزر، به اروپا میروند، وجلگه های آن قاره را تسخیر می کنند، و دسته ای دیگر از مسیر خراسان و گرگان به ایران مرکزی و غربی عزیمت می کنند.2 ترکمن های گوکلان و یموت ، یکی از این دستجات است که متجاوز از هزار از هزار سال قبل ، بر صحرا ترکمن مسلط می شوند.
بنا به گفته مرحوم دهخدا ترکمان یا ترکمن نام قومی است ترک در آسیای مرکزی این نام از قرن پنجم هجری (11 میلادی ) تحت شکل جمع فارسی ترکمانان ، توسط نویسندگان ایرانی ، مانند گردیزی و ابوالفضل بیهقی استعمال شده بهمان نحو که اغزدر ترکی و غزدر عربی و فارسی بکار رفته . میدانیم که عزان نخست در مغولستان سکونت داشتند و در کتیبه های ارخون متعلق بقرن هشتم میلادی ،ذکر ایشان در مغولستان رفته.
علاوه بر این مراتب ، اسناد و مدارک تاریخی نشان می دهد که ترکمن ها در زمان سلجوقیان ، در نواحی اترک و گرگان و قراقوم ، چراگاه و یورت داشته اند. تا آنجا که سلاطین سلجوقی زمین و اقطاع آنها را برسمیت می شناختند. اسناد دیوان سنجر حاکی از آن است که برای ترکمن ها ، شحنه و داروغه در نظر گرفته می شد. در سندی که از طرف دیوان سنجر درباره انتخاب ایناج بلکاالوغ جاندار بیگ بعنوان شحنه ترکمانان گرگان صادر شده ، از این طایفه بعنوان شایسته ترین طبقات یاد گردیده است.
در این فرمان به شحنه مذکور دستور داده شده است ، که با مردم ترکمن به نیکی رفتار کند ، وبران ها مالیات جدید وضع ننماید، و نیز مانع شود که به حقوق یکدیگر ،تجاوز کنند. در این فرمان همچنین به بزگران ترکمن تذکر داده شده ، که هر تقاضائی از حکومت دارند با شحنه در میان نهند.
 ناگفته نماند که سلجوقیان نیز دسته ای از ترکمانان بوده اند که از 429 الی 700 هجری ، یعنی در حدود 300 سال بر این مملکت حکومت کرده اند و قلمرو آنان بوسعت قلمرو ساسانیان و اشکانیان بوده است.

ج): صحرای ترکمن تا 1312
مالکیت جمعی و قومی در صحرا تا سال 1312 ، صحرا ترکمن در تحت تصرفات مالکانه مردم ترکمن بود، که نسبت به تمام اراضی مالکیت جمعی و مشاع داشتند. بدیگر سخن ،در این نشام اصولی بنام مناسبات ارباب و رعیتی و نظائران حاکم نبود.
مناسبات اقتصادی اجتماعی ترکمن صحرا تا سال 1312
 اشاره: در شماره 238 ضمن ارائه موقعیت جغرافیایی ترکمن صحرا و پیشینه تاریخی مردم آن، ذکر گردید که تا سال 1312 صحرای ترکمن بصورت مالکیت جمعی و مشاع تحت تصرف مالکانه مردم ترکمن بود و در این نظام-مناسبات ارباب و رعیتی حاکم نبود. در این شماره به ادامه مطلب می پردازیم.مناسبات اقتصادی عادلانه در صحرا اصول مالکیت نسبت به آنچه که در دیگر نقاط کشور جریان داشت کاملا متفاوت بود. در این نظام کسی برای کشت و زرع متعرض دیگری نمی شد. هر یک از طوایف ترکمن، اراضی مشخصی داشت که حدود و ثغور آن بین افراد طوایف مختلف، معلوم و محترم بود. این محدوده اصطلاحا «یورت» آن طایفه خوانده می شد. یورت ها بوسیله حریمی از هم تفکیک می شدند.طبق نوشتجات گذشتگان، مردم ترکمن به دو دسته موسوم به چمور و چاروا، تقسیم می شدند. چمورها، کسانی بودند که به کشت و زرع، اشتغال داشتند و عمده فعالیت آن ها کشاورزی بود و از این طریق ارتزاق می نمودند.
البته این دسته، دام هم داشتند، ولی تعداد دام های آن ها، آن چنان بود که عنوان دامدار پیدا کنند. چمورها ساکن بودند و کوچ نمی کردند.دسته دیگر،‌ چارواها بودند، که اشتغال عمده آنها دامداری بود، و بدنبال مرتع از جائی به جائی، نقل مکان می نمودند. البته این دسته، دام هم داشتند، ولی تعداد دام های آن ها، آن چنان نبود که عنوان دامدار پیدا کنند. چمورها ساکن بودند و کوچ نمی کردند.دسته دیگر، چارواها بودند که اشتغال عمده آنها دامداری بود، و بدنبال مرتع از جائی به جایی، نقل مکان می نمودند. بگفته دیگر ییلاق و قشلاق (سردگاه و گرمگاه) می کردند. ولی نه چندان که عنوان زارع بیابند. تولیدات زراعتی آنها، حالت خود بسندگی داشت.انگیزه اصلی در این نظام، بر طرف کردن حاجت های شخصی از طریق خود مصرفی در خانه یا «اوی» و یا در اوبه،‌و نیز فروش اضافه تولید در بازارهای محلی بود، بدون اینکه کسی حق داشته باشد از ثمره و دسترنج دیگری استفاده کند.در این نظام، هر یک از طوایف می توانستند، در صورت خشکسالی و کافی نبودن علف، و یا اشکالات طبیعی در یورت طایفه دیگر به کشت و زرع، و چرانیدن اغنام و احشام خود بپردازند، بدون اینکه نیازی به کسب اجازه از طایفه صاحب یورت باشند، و یا ملزم گردند باج مرتع و یا بهره مالکانه بپردازند.
شرائط جغرافیای طبیعی، و خصوصیات انسانی ترکمن، چنین وضعی را اقتضاء می کرد. در این خصوص دکتر ا.ک.لمبتون چنین می نگارد…زمین ترکمن ها بی نهایت حاصلخیز است و هر قبیله در هر جا که فرود اید در زمین پیرامون خود همچون یورت شخصی یا موروثی خود عمل می کند…هر چند که در صحرای ترکمن «بهره مالکانه» و «باج مرتع» بین طوایف ترکمن معمول نبود، و هیچکس خود را محق به تحصیل چنین در آمدی نمی دانست، ولی بر عکس اگر کسانی از خارج صحرا برای استفاده از مرتع اقدام می کردند،‌ ملزم به پرداخت باج بودند. زیرا مالکیت ترکمن در صحرا، از نظر دولت های مرکزی و همسایگان فارس، مورد تایید بود.دکتر لمپتون دراین مورد اضافه می کند:قاطرچی های سمنان، شاهرود و استراباد معمولا چهارپایان خود را برای چراندن به ترکمانان می دهند و در مقابل از قرار هر راس یک تومان باج به آنان می پردازند. تا این دوره. غالب دامداران فارس برای اینکه گوسفند خود را در صحرا بچرانند، باجی می پرداختند، که این رسم فقط بین ترکمن و غیر ترکمن معمول بود.
مدیریت مشارکتی در جامعه ترکمن
در گذشته هر یک از ایلات و عشایر ایران، معمولا خان و رئیس ایلی داشتند که همه ملزم به اطلاعت او بودند. پس از اینکه خان می مرد،‌ معمولا خان زادگان به جای او می نشستند و امور ایل را اداره می کردند و از حاکمیتی بی قید و شرط برخوردار بود. این رسم نسلا بعد نسل ادامه می یافت. این اصول هنوز هم تا حدود زیادی بین ایلات و عشایر جنوب و غرب کشور معمول است.در صحرای ترکمن چنین اصولی، وجود نداشت. هر کس بنا به استعداد شخصی، و اعتقادات مذهبی و رعایت اصول اخلاقی، می توانست مورد تایید و احترام دیگران واقع شود و شخصیت برجسته ای در میان طایفه تحصیل نماید. پس از مرگ او، شخصیت دیگری، بدون اینکه نسبتی با شخصیت قبلی داشته باشد، به این مقام می رسید.
هر یک از طوایف ترکمن، به وسیله شورائی که «یاشولی ها» یا به گفته دیگر ریش سفیدان، اداره می شد، بدون اینکه مقررات مدونی را جع باین موضوع وجود داشته باشد. اگر کار مهم و مساله و اشکالی پیش می آمد، بلادرنگ یا شولی ها بدور هم جمع می شدند و جلسه خود را تشکیل می دادند و پس از بحث و گفتگو و بررسی دقیق موضوع تصمیم می گرفتند که در این مورد چه باید بکنند. سپس موافق و مخالف برای اجرای رای شورا دعا می خواندند و همگی چه موافق و چه مخالف بپا خواسته با عزمی راسخ متفقا برای اجرای آن تصمیم به راه می افتادند. اگر موضوع راجع به یک او به بود، یا شولی های آن اوبه، واگر بزرگ تر بود یا شولی های طایفه و چنانچه مربوط به صحرای ترکمن بود یا شولی های تمام طوایف ترکمن، به شور می پرداختند.دکتر لمپتون چنین می نویسد:تمام ایل زیر فرمان یک ایلخان نیست. در مواقع لازم بزرگان و شیوخ و ریش سفیدان او به گرد هم می آیند و با هم مشورت میکنند و بر وفق نظر اشخاص مبرز و بزرگان و حتی افراد ساده ایلی، نسبت به کارهائی که باید انجام دهند، تصمیم می گیرند.فریزر، محقق دیگری که در سال 1381 کتاب خود را نوشته است، در این خصوص متذکر می شود که یموت ها و گوگلان ها خان ندارند،‌ بلکه ریش سفیدانی دارند که در حق آنان نهایت احترام را به جا می آورند و در تمام مواردی که مربوط به مصالح عامه باشد، پند آنان را می شنوند، و این ریش سفیدان دعاوی را هم فیصل می دهند.هـ . ل . رابینو، که سالها کنسول انگلیس در گیلان بوده و سفری به مازندران و استراباد نموده، در این مورد مشاهدات خود را راجع به آئین اجتماعی مردم ترکمن چنین منعکس می سازد: ترکمن های ایرانی بدو قبیله منسوب اند. یموت و گوگلان که به تیره های جزء و دسته های کوچک و آنها نیز بدسته های کوچک تر تقسیم می شوند. این قبیله ها رئیس خاصی ندارند. با آن که هر تیره یک آق سقل و یا ریش سفید دارد، ولی مقام او منشاء قدرت و اثری نیست و فقط بواسطه کبر سن و تجربه و نفوذ شخصی به آن مقام می رسد…
در صحرای ترکمن، همه مکلف بودند که به یکدیگر کمک کنند. اگر مشکلی برای کسی،‌ و یا «اوی» و«اوبه» پیش می آمد، مثلا«سیلی جاری می شد و خساراتی به بار می آورد، خانه ای ویران می گشت، مرگ و میری در دامها می افتاد، و یا قحطی در نقطه ای ایجاد می شد، شورا یا شولی ها بلادرنگ تشکیل می شد و برای حل مشکل به بحث می پرداخت . این شورا، هزینه جبران خسارات را سرشکن می کرد، و هر خانه سهمی می داد و یا تصمیم می گرفت که دیگران برای رفع مشکل، چه باید بکنند.گاهی با سرشکن کردن هزینه ها، موضوع فیصله می افت، و زمانی افراد او به همه ملزم می شدند که به طور دسته جمعی به کار مجانی و بلاعوض به پردازند، و بیاری مصیبت دیده بشتابند. این معاضدت و کمک ها یاور نامیده می شد.
آغاز طوفان رضاخانی در سال 1312
الف)روند انباشت سرمایه
در این نظام ، به علت عدم وجود مناسبات ارباب و رعیتی ، فعالیت در رشته کشاورزی و دامداری ، رواج داشت و اختلاف طبقاتی وجود نداشت ، و کم و بیش توده مردم در یک سطح بودند . فقط بعضی به علت تجارت ثروت بیشتری داشتند، و یا به علل طبیعی دام هایشان بیتشتر می شد ، ولی در هر حال همه دارای بضاعت بودند و فقیر عنوانی نداشت . صحرای ترکمن ، بیش از مصرف خود ، گندم ،جو ، کنجد ، تولید می کرد و این محصولات را به گرگان (‌استرآباد ) و قراء اتک صادر می نمود و یا از طریق دریا به حاجی طرخان و مازندران و قفقاز می فرستاد.در این سالها ، به خصوص دامداری ، در صحرای ترکمن وضع شکوفائی داشت. طبق یک آمار رسمی ، بیش از سه میلیون راس گوسفند و بز در این دشت به چرا مشغول بود، که همه بافراد ترکمن تعلق داشت . یلخی های مادیان ،گله های شتر ، از دیگر دامهای این ناحیه بود.طوایف ترکمن ، همه سالها از طریق فروش گوسفند ، بز ، اسب ، قالی و قالیچه ، و صدور آن به دیگر نقاط کشور و یا خارج از ایران ، در آمد هنگفتی تحصیل می نمود و در مورد تجارت اسب نیز از برتری نسبی برخوردار بود. اسب های ترکمن ، به تمام نقاط داخلی کشور ، و نیز به روسیه و قفقاز صادر می شد و از آنجا به اروپا ،میرفت. ترکمن امروز نیز این برتری نسبی را کماکان در مورد فروش اسب حفظ کرده است.چون این در آمدها مازاد بر مصرف بود ، قسمت قابل ملاحظه ای از آن همه ساله به صورت پول طلا و نقره وارد صحرا می گشت، که به علت پائین بودن حجم مصرف ، و بی نیازی به سرمایه گذاری ، کنز میشد.ه.ل . را بینو در مورد تولیدات صحرای ترکمن چنین می نویسد:غیر از جو و گندم که در زمین ترکمن ها فراوان کاشته می شود ، پشم و کمی هم تریاک محصول آن حدود است . فروش یموت را بیشتر چاروا یا بادیه نشین ها می بافند. گلیم یا فرش دیگری بنام پلاس را زنان جعفربای و اتابای و داز می بافند…
ب)ویژه گیهای رفتار تجاری ترکمنها
رابینو می گوید: در کسب و تجارب و صحت عمل ، ترکمن ها در سراسر سواحل دریا به قدری معروف اند که آن ها می توانند اجناس زیاد به طور نسیه مثلا در مشهد سر و بندرگز از تجار بخرند بدون اینکه محتاج به تسلیم هیچگونه سندی باشند. ترکمن ها همیشه سر موعد ، تعهدات خود را انجام می دهند وی سپس اضافه می نماید: یک نفر ترکمن هیچوقت به خدا قسم نمی خورد و خیلی بندرت سوگند یاد می کند . حرمت و ستایش ایشان نسبت به خدا آنقدر زیاد است که غالبا حاضرند از ادعائی درباره مثلا ده شتر یا صد گوسفند چشم بپوشند تا آن که به قید سوگند مالی را از آن خود سازند . همچنین فرد ترکمن هنگام حضور در محکمه راجع به نهب و قتل و غارت از بیان حقیقت هر چند که بر ضرر او باشد استنکاف ندارد. دشوار است که در سراسر ایران یک فرد مسلمان مومن پیدا کنید که چنین کاری بکند…
… مردم گوکلان افرادی کشاورزند … تجارت گاو گوسفند و پارچه ابریشمی دارند و درخت توت پرورش می دهند و کرم ابریشم تربیت می کنند … مصنوعات ایشان نمد ، فرشهای زبر ، و مقداری پارچه های ابریشمی است ژوبر سیاح و محقق فرانسوی راجع به تجارت ترکمن ها چنین می نویسد:
شهر هشترخان چند کشتی نیز به مصب رود گرگان می فرستد که کمی در مشرق قلمرو استرآباد است . ترکمن ها به آنجا پوست بره و دارو می آورند…
سپس اضافه می کند:ترکمانان بازاری دارند که غالبا روس ها با آن رفت و آمد دارند و آن نزدیک مصب رود بزرگی بنام گرگان است که پنج فرسنگی مشرق استرآباد می باشد . کشتی هایشان فلزات و برخی کالاها از اروپا می آورد و در ازاء هنگام بازگشت پوست بره و دارو با خود می آورند…
این نوشتجات ،حکایت از این می نماید ،که تا قبل از سال 1312 که رضاخان کاملا بر صحرا مسلط شد ، و زمین های زارعان را تصرف نمود،مردم ترکمن در این دشت اباء و اجدادی خود ، به دامداری ،کشاورزی ،صنایع دستی ، تجارت ، اشتغال داشته اند . تولیدات آنها عبارت بوده است از اسب ، گوسفند ، پوست بره ،ابریشم ،مصنوعات ابریشمی ، قالی ، قالیچه ، گلیم ، نمد ، پنبه ،گندم ،جو، کنجد و تریاک که در سواحل دریای خزر ، از حاجی طرخان تا مشهد سر و انزلی و باکو عرضه می شده است ، و تجار ترکمن آنچنان معتبر و مورد قبول بوده اند که بدون سند ، هر نوع معامله ای را انجام می داده اند.
سطح مصرف پائین بود ، و این اضافه تولید ، بصورت اجناس قیمتی و طلا و نقره در می آمد . در سال های بعد از 1312 که بانک ملی ایران برای تامین پشتوانه اسکناس شروع بخرید طلا و نقره نمود، دلالان از هر سو به ترکمن صحرا نفوذ کردند . یکی از این دلالان وقتی به نگارنده اظهار داشت که در سالهای مزبور طلا و نقره در خانه ها و اوی های ترکمنی به حد وفور بود . هر زن و دختر ترکمن به تناسب بضاعت تا چند کیلو نقره و طلا بصورت تزئینات ، بر لباس ها و یا در صندوق های خود داشتند و علاوه بر این در اغلب خانه ها ،سکه های طلا و نقره در خرجین ها نگهداری می شد.
ج): طوفان رضا خانی
رضا شاه دزدان و راهزنان را از سر راههای ایران برداشت و بافراد ملت خود فهماند که منبعد در سراسر ایران فقط یک راهزن بایدوجود داشته باشد.این جمله ای است که یکی از نمایندگان مجلس عوام انگلیس می گوید :رضاخان میر پنج در اسفند 1299 ، طبق نقشه ایکه ایرون ساید و میدل استوفرماندهان قوای انگلیس در قزوین ، و نورمن سفیر انگلیس در تهران تنظیم نموده بودند با هشت عرابه توپ و هجده مسلسل و تعدادی تفنگ و ساز و برگ جنگی که پادگان انگلیس مستقر در قزوین در اختیارش گذارده بود ، به تهران آمد و در کابینه سید ضیاء الدین طباطبائی ،بعنوان سردار سپه وزیر جنگ شد ، و در بیست و یکم آذر ماه 1304 پس از یک دوره رئیس الوزرائی به تخت سلطنت نشست. در این تاریخ او ثروتی نداشت و از لحاظ دولت و مکنت ،مرد بی چیزی بود . اما وقتی پس از 16 سال سلطنت در بیست و پنجم شهریور ماه 1320 ، باز هم به دستور انگلیسیها ،از سلطنت کنار رفت، حاصلخیزترین دهات و روستاهای گیلان و مازندران و گرگان وصحرای ترکمن و دیگر نقاط کشور را تملک کرده بود ، و از محل در آمد آنها ،یکی از ثروتمندترین مردان دنیا به شمار می رفت . این ثروت بصورت اوراق سهام ، اندوخته های نقدی و فلزی در بانک های معروف جهان ، بامانت گذاشته شده بود.
د): قانون 1312 و آغاز فئودالیسم رضاخانی در ترکمن صحرا
غصب املاک بدین شکل آغاز شد ، که در سال 1312 قانونی به تصویب رسید تحت عنوان راجع به فروش خالصجات و قرضه های فلاحتی و صنعتی که بموجب آن ،دولت اجازه میافت کلیه خالصجات را به فروش رسانیده و بهاء آنرا به امور مندرج در قانون مزبور اختصاص دهد . خالصجات برای فروش عرضه شد ، وشاه تمام آنها را خرید ، و سپس تحت این عنوان به سراغ سایر املاک رفت .نحوه غصب ،بنا باوضاع و احوال هر نقطه مملکت ،شکل خاصی داشت . در نقاطی که اصول ارباب و رعیتی حکمفرما بود ، به مالکانه از طرف وزارت مالیه اخطار می شد که : چون مقرر است که شما … دارای ملک و علاقجات و آب و خاکی در فلاکی ایالت نباشید علیهذا مقتضی است از این تاریخ تا مدت یکسال به اشخاصی که صلاحیت آن ها برای خریداری املاک شما از طرف کمسیونی که در محل تشکیل خواهد شد تصدیق شود اقدام به فروش تمام املاک خود تان بنمائید ، چنانچه پس از انقضای مدت مقرر اقدام به فروش ننموده باشید وزارت دارائی املاک مزبور را تصرف نموده و در قبال بهای آن املاکی برای شما تهیه خواهد نمود.چون معمولا خریداری که واجد چنین شرائطی باشد نبود ، رضا شاه خود به ثمن بخس این املاک را می خرید و یا وزارت دارائی آن را مصادره نموده ، و به شاه انتقال میداد. گاهی هم که مالکان در مقابل اراده شاه ، مقاومت میکردند ،سرو کارشان باغل و زنجیر ،حبس و تبعید بود . هم جانشان بخطر می افتاد و هم زمین و ملک از یدشان خارج می شد.املاکی که متعلق بخرده مالکان بود ، دیگر این تشریفات را نداشت ، و فرمانداران بکمک ژاندارمری ،خود در محل مسئله را حل می کردند و خرده پاها را وادار می نمودند که اراضی خود را بشاه انتقال قطعی دهند.
امور این قبیل املاک در سازمانی متمرکز شد بنام اداره املاک اختصاصی که اغلب فرمانداران و یا فرماندهان ، امور آنرا اداره می کردند.در مجلس سیزدهم یکی از وکلا گفت : در دوره سلطنت رضا شاه بالغ بر 44000 سند مالکیت بنام او صادر شده در این رقبات مناسبات ارباب و رعیتی به بدترین شکل خود ،برقرار بود.زیرا هم شاه به جان مردم و روستانشینان افتاده بود،و هم فرمانداران و مباشران و مامورین وصول و ژاندارمها ، هر یک بفراخور حال می خواستند طرفی بندند ،و این رعیت سیه روز بود که می بایست جور همه را بکشد.  منبع: روزنامه گلشن مهر

توسط رسول چوگان (بندرترکمن) | 1 نظر

ذکر خنجر و پر خوانی

ترکمن ها رقص نمایشی خنجر را در مراسم مختلف نظیر جشن و اعیاد و یا جشن های بزرگ قبیله ای اجرا می کنند . درباره ریشه تاریخی این رقص اطلاعات کاملی وجود ندارد،گویا این رقص به رقص دراویش صوفیان مربوط بوده و در میان ترکمن ها نیز مروج آن فرقه نقشبندیه و یکی از یاران و شاگردان بهاء الدین معین <مشرب دالی> بوده است.

برخی از محققان معاصر، رقص خنجر ترکمن ها را همانند آئین گوات در بلوچستان و آئین زار در خلیج فارس می دانند و این نوع آیین و مراسم را علاج بیماری های روحی روانی می دانند و به ویژه آیین پرخوانی <خواندن زیاد اوراد و حرکات نمایشی دست پا> را به <شمن> مرتبط می سازند.

در دوران باستانی ،بیماری های روانی را با نی و ساز چاره می کردند و بر بالین بیمار چنگ و تار می نواختند.

نحوه اجرای ذکر:در حالت ایستاده

 1- ایا دوسلار برادرلار الیمدان شو نقاریم اوشدی توتای دیسام قولیم یتمز ایکی باقیم اوزلیب قاچدی آمین خدا ، آمین خدا
هو ، ها ، هو (درحالت حلقه زدن)
( درحالت ایستاده)
2- ای کریم بو با کریم قادر خدای سندان مدد
بار چالارنینگ آتاسی آدم حوا سندان مدد
هر نه بولغای کل عالم انبیاسندن مدد
فخر عالم حق حبیبی مصطفی سندن مدد
هو ، ها ، هو
3- ای آلای آلای،ای آلای آلای
ای گوزیم سنی ای گوزله یار ای دیلیم سنی ای سوزله یار
ای قلبیم سنی ای استه یار آلای آلای آلای
استه یور آی آلای آلای
استه یور هو ، ها ، هو
ترجمه: 1-ای یاران برادران مرغ شاهینم ز دستم گریخت
دستانم به گرفتن آن قادر نیست زیرا دو دستم از بدنم گسیخت
خدایا من را یاری ده هو ، ها ، هو
2-ای کریم کار ساز قادر متعال از تو مدد
ای آدم و حوا انبیا از تو مدد
ای انبیا هر چه هستی عالم از شماست مدد از تو
ای حبیب فخر جهان محمد مصطفی از تو مدد
هو ، ها ، هو
3-یا رب،یا رب،یا رب
چشمانم ترا می نگرد زبانم گویای توست
قلبم ترا میخواهد یا رب یا رب
ترا یا رب
ترا هو ، ها ، هو

توسط رسول چوگان (بندرترکمن) | نظر بدهید

اشعار

نی لِسین !

صحر ا میزدا  کؤپ  حادیثا   بولیپدیر    

             چا غا   ،   اِ نه    اؤدلا رینا     یانیپ دیر

گؤزلئر گؤریپ ، اول زماندان  دؤشینیپ       

 ماغتیم قلی   ناصیحات لار    یا زیپ دیر

کیم اوکیپدیر ؛ کیم دوشینیپ یازیپدیر       

             کیم ایلی نینگ آجی سیرین بیلیپ دیر

 کیم اوقیپ                                            دوشین  مَنی  کعبه   تاپان    دوستلارا     

 ماغتیم قلی نگ   نا صیحاتی   نی لِسین

شیله یاغدای  ایلی میزدن  گئچیپ دور       

 هر کیم  بولسا  بیر طارا پا  چا پیپ  دور

یاغا سالان پیشمه چؤره ک پیشیپ دور  

           هِر تاراپ دا  بلبل  سِسین   ساچیپ  دور

کیم    ایلینی    قارا تام دان   آتیپ دور       

           کیم  اؤزینی  هر کیم لیگه   ساتیپ دور

اِ شیتمه یان  سسِسیز  قالان  دوستلارا   

           ماغتیم قلی نگ   نا صیحاتی   نی لِسین

باردیم    یانان   دوستلاریمینگ    یاننا       

           با ستی   منی   اودلار    توتان     جاننا

توتدی   منینگ   بوزا    دؤنِن    اِلیمی       

          سالدی   مِنی   سِسیز    قالان     باغینا

سؤز لِر   بیلِن  هِر بیر  کیشین زار اِتدی     

          هِر باقیشدا    جان    دؤره دی    جانیما

ایل   سؤزینی   اشیت مِجِک   دوستلارا     

          ماغتیم قلی نگ   ناصیحاتی   نی لِسین

قوشغی :  رشید آهنگری دان

 

ترجمه :                                                خسته ام

من از راه رفتن خسته ام

من از سخن گفتن و سخنور خسته ام

من از راهِ خسته، خسته ترم

من از دنیای بی رسم و نشان، خسته ام

به نام و نشان دوست، دوستی نوشتم

به رسم خدایان، بنده گی ساختم

به آوای اجداد، جدی دگر ساواندم

ولی باز هم من از جدم خسته ترم

به یاران نی سرودم، به میخانه می سپردم

به هر آنگاه که گه سروشش بود، جملگان شدم

آنجا که جایش بود، بسان جای پایش شدم

که افسوس منم باز همان خسته دلان دلبر شدم.

بمن آموختند که سیر عشق از دل برآید

بمن گفتند که نامت بجان عشق به پرواز برآید

برآن شد دلبری دل شکن و دلقمر از جان و دل بسرود

که افسوس منم باز منم خسته تر از دل شده ام.

بر من و مای یکتا از دل و دلبر بگویند

تو را چه که از من وتو، مای یکتا بسازند

در کاسة کوزه، نه از تر، که به دل، شراب بریزند

ولی باز منم که از من و تو به دلدادگان خسته ترم.

به فریادم نه تو که من از تو بشنیدم سخن

به سرود عشق نه از عشاق بشنیدم

به دوستی نه از دوست داشتن بشنیدم

 که با ز منم سخن از تو و از ما به شنیدن خسته ام.

من از دریای بی آب از تشنه گان بی تاب خسته ام

من از فصل بی سرشت از تابش بی طپش خسته ام

من از رؤیای دلبستن به کام نیستی رسیدم

در این راه باز منم که از زندگانِ بی رمق خسته ترم

از خودم بیگانه تر کس نیافتم که از بیگانه گی خسته ام

از دل سپردن بر تن بی روح مستان خسته ام

آفتی بر تن نشست و دل به خاموشی گریخت

بار الاها این منم از بندگی در باغ پستان خسته ام.

از: رشید آهنگری  

 

آیریلدیم

بولبولم، آهی ـ زار چکیب

تأزه گلزاردان آیریلدیم

گؤزدن قانلی یاشیم تؤکوب

اول سئور یارادان آیریلدیم

یارا یاراشار سرمه‌چه

صفاتین سؤیله‌ره‌م نئجه

لبی شکر آغزی غنچه

زلفی قارادان آیریلدیم

شیرین جاندا یوخدور طاقت

جبری آنین جانا راحت

قاشلاری فتنه‌لی آفت

چشمی خونخواردان آیریلدیم

آیریلدیم غنچه گولومدن

سیاه ساچلی سنبولومدن

خوش آوازلی بولبولومدن

شیرین گفتاردان آیریلدیم

ده‌لی کؤنلوم آرزیمانی

کلی گؤزللرین خانی

سککیز جنتین بستانی

باغچالی باغدان آیریلدیم

ائللری وار دینلی ـ دینلی

ساویق سولو ، تر اؤلنلی

ائلی گوکلان، آدی منگلی

نازلی دلداردان آیریلدیم

مختومقلی عاشق مستان

باغلادیم شانینه دستان

منزلگاهی باغ و بوستان

آلمالی ناردان آیریلدیم

ترکمن یگیت

تورکمنین            (هجایی 4 + 4 + 3 بر وزن منظومه‌ی حیدربابایه سلام)

جیحون‌ایلن بحر خزر آراسی

چؤل اوستوندن اسر یئلی تورکمنین

گول غونچه‌سی قره گوزوم قره‌سی

قره‌داغ‌دان انر سئلی تورکمنین

حق سیلامیش واردیر اونون سایه‌سی

چرپیشار چؤلونده نری ـ مایه‌سی

رنگ برنگ گول آچار یاشیل یایلاسی

غرق اولموش رئیحانا چؤلو تورکمنین

آل یاشیل بوره‌نیب چیخار پری‌سی

قوخویوب برق ویرار عنبرین ایسی

بگ توره آق سققل یوردن یئیه‌سی

گؤرن توتار گؤزل ائلی تورکمنین

اول مردین اوغلودور مرددیر پدری

کور اوغلو قارداشی سرخوش‌دور سری

داغدا ـ دوزده قووسا اووچولار دیری

آلابیلمز یولبارس اوغلو تورکمنین

کونول‌لر اوره‌کلر بیر بیلیب باشلار

دارتسا یاغین ویرار تورپاقلار داشلار

بیر سفره‌ده طیار قیلینسا آش‌لار

گوتورولر اول اقبالی توکمنین

گؤیول هاوالانار آتا چیخاندا

داغ‌لار لعله دؤنر قئیه باخاندا

بال گتیره‌ر جوشوب دریا آخاندا

کسیلمز میوه‌سی ـ بالی تورکمنین

غافیل قالماز دؤیوش گونو خوار اولماز

قارغیشا نظره گرفتار اولماز

بولبولدن آیریلیب سولوب سارالماز

دائم عنبر ساچار گولو توکمنین

تیره‌لر قارداش‌دیر اروغ یاریدیر

اقبال‌لر ترس‌گلمز حقین‌ نوری‌دیر

مردلر آتا چیخسا ساواش ساریدیر

یاو اوستونه یاو‌دیر یولو تورکمنین

سرخوش اولوب چیخار جگر داغلانماز

داشلاری سیندیرار قولو باغلانماز

گؤزوم غیره دوشمز گؤیول اگلنمز

سؤزلر مختوم‌قولو دیلی توکمنین

یوسف دئیه ـ دئیه

                        من یعقوبم آهی ـ زاری             چئکه‌م یوسف دئیه ـ دئیه

                         گؤزلریمده‌ن قانلی یاشی          تؤکه‌م یوسف دئیه ـ دئیه

                         فلک آغلار گؤزیاشیما                نه سودا دوشدو باشیما

مجنون اولوب داغ باشینا           چیخام یوسف دئیه ـ دئیه

                         هر طرفدن چؤلکه ـ چؤلکه         ‌بولوت اوینار کؤلگه کؤلگه

اون‌ایکی داغ یئددی جؤلگه        سؤکه‌م یوسف دئیه، دئیه

                        گئتدی یوسف گلمز خبر             دوروب آغلارام هر سحر

قالا ـ قالا، شه‌هه‌ر ـ شه‌هه‌ر     سؤکه‌م یوسف دئیه ـ دئیه

                        مگر یوسف دوشدو چایا            جمالین دییب باخام آیا

                        عراق زمین، کربلایا                  باخام یوسف دئیه ـ دئیه

                        حسرتیمه فلک آغلار                 عاشق اولدو دیل‌سیز زاغ‌لار

                        فرهاد اولوب بؤیوک داغلار           یئخام یوسف دئیه ـ دئیه

                        اؤته‌ر ایام دؤنه ـ دؤنه                 گئچر بو جان یانا ـ یانا

                        ائرته، آخشام، آیا ـ گونه             باخام یوسف دئیه ـ دئیه

                        یوسف گزه‌ر دیلدن ـ دیله            شیدا اولوب چؤلدن ـ چؤله

                        سوراغ سالیب ایلدن ـ ایله          چیخام یوسف دئیه ـ دئیه

                        مختوم‌قولو دوست اوزوندن          دورماز یاش آخار گؤزوندن

                        بولبول اولوب یار سؤزوندن           اوخام یوسف دئیه ـ دئیه

خوش‌قال گؤزه ل شیرغازی

شیرغازی نام مدرسه‌ای است که مختومقلی سال‌ها در آن درس خوانده است و این شعر را هنگام رفتن از مدرسه به پاس و یاد سا‌ل‌هایی که در آن سکونت داشته است سروده.

یورد ائیله‌ییب اوچ ایل یئدیم دوزونو

                     گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 اؤتوردوم قیشینی، نوروز ـ یازینی

گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 حق‌دن بیزه بویروق باغلی‌دیر بیلیم

                     سنده تعلیم آلدی آچیلدی دیلیم

 گلسین دئییب قرار اول «گر‌کز» ائلیم

                    گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 سلجره‌ره‌م ایندی آقی قارا‌نی

                  دوست رقیب قارداشیم حقی یارانی

 اوخودوم قوتاردیم کتاب قورآنی

                 گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 عقلیم قیسقا وئردی کاسام قاینادی

                 جگر تلواس وئردی گووین اوینادی

 دولانماق هوسی منی قویمادی

                 گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 جوشغون اوره‌گیمده موج وئرار یاتماز

                  قاینار غضبلنر هئچ لایه باتماز

 علم تعلیم آلان سنی اونوتماز

                 گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 پیمان دولمای گلسک طاقت ائتمایین

                 پنهان ظاهر قیلماز عقیل گئتمایین

 باد‌پای آتلانیب سیر ائتمایین

                 گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 قوم گؤلونه گیرسه‌م غواص اوزه‌ره‌م

                  بی‌حسرت یایناییب[اویناییب] بی‌غم گزه‌ره‌م

 دهان ایچره عسل زبان ازه‌ره‌م

                   گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 کامل اولوب سرانجاملیق قیلمیشام

                   مشقت‌له اول‌ پدردن قالمیشام

 کعبه‌مدن آیریلیب جدا اولموشام

                   گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 قصب‌دا سای گؤزله‌ییب کمانا دوشدوم

                   نیسان قویدو عمان قاینادیم جوشدوم

   خوش‌قال بوگون جیحون بحریندن آشدیم

                   گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 مختوم‌قولو تاشلاب گووین جفاسین

                   سئلادی پیرینی ملا صوفی‌سین

 دائم اونوتمارام قیزیل قاپی‌سین

                   گئده‌ر اولدوم خوش‌قال گؤزه‌ل شیرغازی

 

ناموس‌ایله عار‌ایله

دیرناغی دمیردن، تالانچی دونیا!

ایشین یوخدور ناموس‌ایله عارایله

 جور و جفاسی چوخ، یالانچی دونیا

قویمازسان گزمه‌گه یاری یارایله

 محبّت اووجوندان یار بیر گول دئسه

حاجتینی ایسته منده‌ن آل دئسه

 بیر گون دوردون، بیر گئجه هم قال دئسه

قدم قویسام آیاق یئرینه سر‌ایله

 اسدیکجه اوج ائدر دونیانین یئلی

قصد ائدسه، قورودار دریای نیلی

 بیرگونده اسریدیب مست ائده‌ر فیلی

بیر گون ده نیست ائده‌ر پشه پرایله

 زمین‌نین اوستونده داغ‌لار چئکرسن

تماشاگر اولوب کسه چیخارسان

 هر نه واردئ بیر وجه‌ایله ییغارسان

جلگه‌نی سیل‌ایله، داغی قار‌ایله

 تلموروب دادائتسه قولاق توتمازسان

آغلاییب یاش توکه‌نه رحم ائدمز‌سن

 جان متاعین آلسان قاییدیب ساتماز سان

یئنه دونوب آلماق اولماز زرایله

 لیلی اوچون نه جور ائتدین مجنونه

ظالیم! انصاف ائله بو ناحق خونه

 گونده قیرخ آت بزییب وئردن قارونه

عیسی میدار وئردین تکجه خر‌ایله

 مختوم‌قولو آیدار: ایشین تالان‌دیر

بو نوبت چوخ‌لاردان گلیب گئدن‌دیر

 اعتباین یوخدور سؤزون یالان‌دیر

دوست قویمادین یکسان ائتدین یئر‌ایله

 

پروانه اولدوم ایندی

عشق آتشینه دوشدوم، پروانه اولدوم ایندی

شوقون کؤزونه کویدوم، بریانه اولدوم ایندی

جسمیم کبابه دؤندو گریانه اولدوم ایندی

گنج ایسته‌ین‌لر گلین!? ویرانه اولدوم ایندی

  آیریلدیم اغیارلاردان بیگانه اولدوم ایندی

چیخاردیم باشدان ایندی، دنیا هواسین مطلق

نه فرشه آیاق باسدیم، دولان، اؤزونه باخ

کول اولوب یئله ساوریل، اول گذره جانین یاخ

لازم الدو اوخوماق «انا الحق» و «من الحق»

می ایچیب می‌خانه‌دن مستانه اولدوم ایندی

دونیا مندن هزل ائتمز، من هم بهره آلمارام

اودوم اوتگور دردیم چوخ، خوش‌وقت اولوب گولمه‌ره‌م

آغبر بها عالمی، آلتی پولا آلمارام

دوست هانسی، دوشمن هانسی، فرقین ائده بیلمه‌ره‌م

  هئچ کیمسه آنماز حالیم عیانه بیلدیم ایندی

بیر مقامه توش اولدوم، فکر اوندا فکره باتدی

جان اوندا جاندان اولدو، اِسسیندن گئدیب یاتدی

جسد یولدا یوخ اولدو کؤنول اؤزون اونوتدی

عشق قوشون یئغیب گلیب عقل ملکین داغیتدی

                        تالانه وئریب عقلیم دیوانه اولدوم ایندی

مختومقولو، هر زمان نئلیه‌یین اولمای گریان

فکر لایینه باتدیم چیخا بیلمز من بیر یان

گؤوره خراب تن تراب کؤنلومون شهری ویران

جان، جسد‌دن آیریلیب، عقلدن قالدیم عریان

  ایش گلدی باشا دوشدو مردانه اولدوم ایندی

 

دوشن گونلریم

دوققوز آی یاتمیشام آنام قارنیندا

گؤز آچیب دونیایا دوشن گونلریم

دؤرت آیاغا گزدیم آنام الینده

سککیز آی‌دا هم گولوشن گونلریم

بیریمده بیلمدیم یاخشی یامانی

ایکیمده تانیدیم آتا ـ آنانی

اوچ یاشیمدا تانری وئردی زبانی

دؤرت یاشیمدا داش آتیشان گونلریم

باشیمی اؤتوردوم باهار ـ یاز ایلن

آلتی یاشدا قاوالاشدیم باز ایلن

یئددی یاشدا ایشیم اولماز قیزایلن

سککیزیمده دیشم دوشن گونلریم

دوققوزومدا وئردیم تانری سلامی

اونومدا بوینومدا حقین کلامی

اون‌بیریمده توتدوم دوات قلمی

اوخوب ـ اوخوب معنی سئچن گونلریم

اون‌ایکیم‌دن گئتدیم اون‌اوچ یاشیما

اون‌دؤردومده اثر وئردی باشیما

اون‌بئشیمده قیزلار گیردی دؤشومه

اون‌آلتیمدا قایناب جوشان گونلریم

ایگیرمیمده مستان ـ مستان گزردیم

یئیرمی‌بئش‌ده غنیم اوخون دوزردیم

اوتوزومدا آت‌لار مینیب اوزردیم

اوتوزبئش‌ده ترس‌ ساواشان گونلریم

قیرخیمدا قویولوب کاسام دولموشام

اللیمده الیمه تسبئح آلمیشام

آلتمیشیمدا پیره مرید اولموشام

پیغمبر یاشینی یاشان گونلریم

یئتمیشیم‌ده آغری اندی دیزیمه

سکسانیم‌‌دا غبار اندی گؤزومه

دوغسانیم‌‌دا هوش قالمادی اؤزومه

عقل هوش‌دان جدا دوشن گونلریم

یوز یاشا یئتیرمن آلارلار جانین

اوزادیب قویارلار بیچرلر دونون

مختوم‌قولو همراه اولسا ایمانین

جان جسد‌دن آیری دوشن گونلریم

توسط رسول چوگان (بندرترکمن) | 5 نظر

مختومقلی فراغی

شاعر و عارف بزرگ مسلمان ترکمن

بی‌گمان مختومقلی فراغی یکی از چند شاعر سرآمد ترک است؛ او چونان پیامبری برانگیخته شد و حدیث عشق در گوش جان‌ها خواند و دلسوزانه و مشفقانه و عاشقانه به راهنمایی قوم خویش پرداخت و دیری است که رخ در حجاب خاک کشیده‌ است اما یادگار باوقارش چون آفتاب هنوز بر گنبد دوّار می‌درخشد.

صداقتی ستودنی در سروده‌های او است که به سادگی انسان را با خویش هم‌دل می‌کند و این صداقت و توفیق ریشه در باوری دارد که او به حرف‌های خود داشت. او رسالت خویش را در قالب شعر به شیواترین وجه ادا کرد.

مختومقلی، هیچ پادشاهی را مدح نکرده‌ است اما ذم چرا! او با چنان شهامتی «فتّاح» را اندرز می‌دهد که گویی هیچ از جانب پادشاه او را تهدید نمی‌کند و ترسی از اریکه‌ی قدرت در دل او نیست. اما مختومقلی قوم خویش را ستوده است، طبیعت بکر ترکمن‌صحرا و گرگان را وصف کرده است و به ستایش خدا و رسول و اولیای او پرداخته است و این به خاطر آزادگی او است.

مختومقلی هرگز دامن لب به ساغر زرّین می‌ نیالود اما بوسه بر جام بلورین عشق زد و از نخستین عشق پاک خود به «منگلی» تا واپسین عشق خود به حضرت دوست صادق ماند و در این راه از بسیار چیزها چشم پوشید و حتی از رسوایی در راه عشق نهراسید و با شیدایی تمام به دستانسرایی محبوب پرداخت. از این رو مختومقلی ماندگار و ستودنی است.

ما از مختومقلی بتی بی‌روح‌وجان در تاقچه خیال خویش نمی‌سازیم؛ مختومقلی حقیقتی زنده و جاوید و جاری در زندگی روز‌مرّه‌ی ما است. او از میان مردم بر‌آمد و با مردم خویش زیست و با درد و غم و شادی آن‌ها در‌آمیخت و در نهایت در دل یک قوم نجیب و حق‌دوست به ابدیت پیوست و سندی پرارج از فرهنگ درخشان ترکان ترکمن را به دست آنان سپرد تا همیشه‌ی تاریخ پایا و پویا و جاودان بمانند. مختومقلی، حنجره‌ی سرخ، سبز و سپید ترکمن است که خویشتن را سرود و چونان آیینه‌ای است که ترکمنان زیبا در آن به تماشای خویش می‌نشینند و چونان بهشتی است که گاه دلتنگی شاخه‌ای از آن برچیده و می‌بویند و عطر پاکی و زلالی و زیبایی در جانشان می‌دود و با یاد خویش شاد و شاداب می‌شوند و آفتاب عشق و در آنان می‌دمد. مختومقلی بتی بی‌روح و جان در تاریخچه‌ی خیال ما نیست او حقیقتی زنده و جاوید و جاری در روح زندگی ما است.

شناخت من از مختومقلی دیرسال نیست، شاید برای اولین بار نام مبارک مختومقلی فراغی را در کتاب «گذری بر تاریخ ادبیات و لهجه‌های زبان ترکی»، نوشته‌ی دکتر جواد هیئت دیدم و علاقه‌ای عجیب به او یافتم و در ماه‌ها سراغ دیوانش را از کتاب‌فروشی‌های شهر قم گرفتم اما بسیاری از کتابفروشان برای اولین بار نام «مختومقلی‌ فراغی» را می‌شنیدند. تا اینکه بعدها نسخه‌ی چاپ انتشارات «حاجی طلایی» را از «اندیشه‌ی نو» به‌دست آوردم و همه‌ی شعرهای آن را به لهجه‌ی آذربایجانی زبان ترکی در‌آوردم. یک‌ماه پیش دوست شاعرم اقای قیچی‌لوئی (جاوید) لطف فرموده و نسخه‌ای کامل از دیوان را برایم تهیه دید که هم اکنون مشغول بازخوابینی و آذربایجانجالاشدیرماق دیگر اشعار فراغی هستم.

من زبان مختومقلی را از خود او آموختم و انس با شعرهایش مرا به دنیای زیبا و جذاب زبان توانمند ترکمنی برد و آنگاه بسیار افسوس خوردم که چرا ما از شعرهای این شاعر بزرگ و هم‌وطن و همزبان خویش محروم بوده‌ایم! البته این معضل به خاطر این‌ است که ما زبان مادری خویش را در مدرسه به صورت علمی و پایه‌ای نیاموخته‌ایم و طبیعتا نمی‌توانسته‌ایم به راحتی با آثار شاعران آذربایجانی انس بگیریم چه رسد به آثار نویسندگان و شاعران دیگر اقوام ترک.

از میان شعرهای آمده در وب‌لاگ ترجمه‌ی دست و پاشکسته‌ای از شعر فتاح آورده‌ایم. امید می‌برم روزهای آینده با کمک و همفکری شما خوبان ضعف‌های و کمبود‌های موجود جبران کنم.

از یاد نبریم که شعرهای مختومقلی را واید ریتمیک و با آهنگی هجایی خواند نه در اوزان عروضی و قواعد زبان ترکمنی خواند.

کسانی که با زبان ترکمنی آشنا نیستند در مواجهه با اشعار مختومقلی فکر می‌کنند که شعرها وزن ندارند اما باید دانست که ترکی ترکمنی نه حروف صدادار در زبان ترکمنی 18 تا است نه 9 تا . و این در آذربایجانیزه کردن مشکلاتی را فراهم می‌آورد.

مختومقلی فراغی، ایرانین ان‌بؤیوک آمما آزتانینمیش شاعیرلریندن بیریسی‌دیر، مختومقولونو ایرانین باشقا خالقی تانیمیرسادا اونو تورکمن قارداشلار اوشاقلاریندان آرتیق تانئییب، حرمتین ساخلاییرلار. ? ایلده اونا بیر هفته ترکمن صحرانین چئشیدلی شهرلرینده قورولتایلار قوروب عزیزله‌ییرلر. بو آغیرلاما قورلوشلاری «گنبد‌قابوس»دا، گرگان‌دا ? شاعیرین ابدی یوردو اولان آق‌توقای کندینده قورولار. مختومقولو ابدیته قاووشدوقدا اونون یاراتدیغی سؤی‌لری توکمن خالقینین اوره‌گینده ابدیت‌ بویوجا یاشاماقا باشلاری. ? گئتدیکجه اونون شانی آرتیب، آدی داها اوجالیر. مختومقولو تورکمن‌لرین داها آدلی ? سانلی شاعیرلری ساییلیر. بو گؤزه‌ل میللتین شاعیری گرکده مختومقولو دک گؤزه‌للک‌لر شاعیری اولسون ? اینجه شعرلرینی، بو خالقین شانیندا یارادسین. مختومقولونون دیوانین، مختومقولو یارادماییب، مختومقولون بسله‌یه‌ن ائل یارادیب ? تورکمن خالقی او اولو دیوانین شاعیرلری ساییلر. مختومقولو اؤز خالقی‌نین دیلی‌دیر کی ظلمه قارشی، قارانلیق‌لارا قارشی، آلچاغلیقلاارا قارشی کسرگی دیلی‌ایله چیخیشمادادیر.

عزیز آذربایجان تورکجه‌سینده دانیشان وطنداشلارین فایدالانماسی ایچون مختومقولونون شعرلری آزجا دئیشیگیله‌ن آذربایجان دیلینده چؤکورولوب. بو دئییشیک‌ده چالیشمیشیق اصلی متینین اصالتین ساخلایاراق قولای چئشیدلیک‌لری ? آذربایجانجانین اؤزه‌ل قایدالارین ? امانت‌دارلیق ? اثرین اصالتینی قوروماقیلان ? اعمال ائده‌ک.

فراغی‌نین قالین دیوانیندا بئش‌یوزه یاخین شعرلرینده‌ن بیر نئچه سینی اؤز ذوقی‌میزیله‌ن سئچیب بوردا گتیریمیشیک.

عزیز اخوجولاردان ایسته‌ییریک انتقادی باخیش‌لارینی بیزدن اسیرگه‌مه‌سینلر. نئیه کی قصدیمیز وار یئنی‌لیک‌ده مختومقولونون آذربایجانجالاشمیش شعرلرینی چاپا تاپشیریب کتاب شکلینده یایاق. ایندی ایسه مختومقولونون آذربایجانجالاشمیش شعرلرینده بیر نئچه‌سینی خدمتینیزه تقدیم اولونور. بو امیدایله کی بیر گون مختومقولونون شعرلرینی بوتون خالقیمیز ترکمنجه اوخویالار.

نظرات 1 + ارسال نظر
طلاب عرفانی اهل سنت تالش دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ب.ظ http://tollabtalesh.blogfa.com/

موفق باشید وقت کردید به ما سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد