کلیک : Mänsur aýratyn
ترکمن ها - ترکمان در منابع شرقی- از اعقاب قبایل اغوز هستند که در شمال دریای آرال زندگی می کرده اند و در حدود قرن دهم میلادی ، با گسترش امپراطوری سلجوقی به سوی جنوب و غرب مهاجرت کرده اند. بعضی از قبایل در سرزمینی مسکن گزیدند که بعدها به نام آنها نامیده شد. قبایل دیگر راه خود را به سوی آذربایجان و آناتولی ادامه دادند، امری که نشان دهنده خویشاوندی قدیمی آذربایجانی ها و ترک های ترکیه با ترکمن ها می باشد. از حدود قرن دهم میلادی به بعد در نوشته های جهانگردان و جغرافیدانان عرب به اسم ترکمنبرمی خوریم.
بین سالهای 1879 و 1875 آخرین منطقه ترکستان به تصرف روسها در می آید و به امپراطوری تزاری و سپس در سال 1925 به اتحاد جماهیر شوروی ضمیمه می شود. ترکمن ها، مردمانی با فرهنگ و سنتهای کوچ نشینی به مدت چندین دهه تحت سیاست روسی سازی قرار میگیرند که با سیاست اسکان و اشتراکی سازی شوروی شدت می یابد و این امر در دهه 1930 به اوج خود می رسد. این سیاست و پیامدهای آن باعث مهاجرت صدها هزار ترکمن به سوی افغانستان می شود.
قبل از اشغال روسها جمعیت ترکمنستان در حدود 1150000 نفر بوده است. ولی به دلیل اینکه هیچگونه حکومت مرکزی وجود نداشته این رقم ، تقریبی بیش نیست.
جغرافیای تاریخی و خاستگاه اولیه ترکمن ها
حوزه شرقی سیر دریا ( سیحون) از دیرباز خاستگاه اولیه قوم ترکان بوده است، وجود کتیبه های متعدد نظیر کتیبه ی اورخون در ینی سئی و کتیبه ی "کول تکین" از وجود ترکان در این نواحی خبر می دهند.
سیاحان از وجود ترکمن ها در شهرهای ینی کنت و ایسی گول (دریاچه بالخاش) خبر دادند.
مولف حدود العالم در سال 372 هجری در ذکر دریای ایسی گول می نویسد: "دریای ایسی گول میان چگل و تغزغز است." این نوشته که در قرن چهارم هجری نوشته شده تا اندازه ای موقعیت اغوز را تشریح می کند.
مقدسی جغرافی دان عرب در ضمن شمارش شهرهای اسپیجاب از خورسوغ، ترار، شغلجان، طراز، چکل، برسخان، میرکی و اردو نام می برد.
اسپیجاب در کتاب دیوان لغات الترک محمود کاشغری مولف قرن ششم هجری به صورت "آق شهر" و "سایرام" نیز آمده است. اسپیجاب منطقه ی حایل بین دو قوم ترکان بوده که یکی از آنان ترکان اوغوز (ترکمن ها) و دسته ی دیگر قارلیق بود.
بنا به قول مقدسی، "جنگجویان اسلام نخستین بار در منطقه ی اسپیجاب در قصبه ای به نام سوران (سابران) با اغوزها روبرو شدند."
نام ترکمن نخستین بار در دایره المعارف چینی قرن هشتم میلادی آمده است. هم چنین ترکمن را نام قومی از اقوام زرد پوست ترک زبان دانسته اند که از چندین هزار سال پیش در شمال دریاچه «ایسیک گول» (بالخاش) در شمال مغولستان زندگی می کرده اند. نویسندگان ایران برای نخستین بار در قرن پنجم هجری قمری به قومی ترک نژاد به نام ترک یا ترکمانان که در آسیای مرکزی ساکن بوده اند، اشاره می کنند.
افسانه پیدایش قوم ترکمن جامعه شناسان و اتنو لوژیست ها (عالمان علم طوایف بشر ) بر این عقیده اند که با آّگاه نبودن از گذشته خود، آینده را نگریسستن از محالات است. و با اعتقاد بر این اصل است که نیاکان ما و گذشتگان نژادهای دیگر دانستن هفت نسل را به هر فردی از افراد یک قوم واجب و فرض دانسته اند. در تاریک اتراک، اغوز ، اجداد تمام قبایل ترک و ترکمن معرفی شده و مورخین و محققین قدیم ، اطلاعات افسانه آمیزی را در این مورد به دست داده اند که با وجود افسانه گونه اش ما را به دریافت حقایقی از تاریخ اقوام ترک و قبایل انشعابی از اغوز و پیدایش ترکمن راهنمایی می کند و آشنا می سازد. 2240 سال پس ازتوبه حضرت آدم، با دعای حضرت نوح(ع)، واقعه عظیم طوفان نوح رخ داد. پس از طوفان، تنها 80 انسان که به نوح(ع) ایمان آورده بودند در روی زمین باقی ماندند که 40 زن و 40 مرد بودند. سه تن از آنان نیز فرزندان حضرت نوح بودند که حام(Ham) ، سام(Sam) و یافث(Yafeth) نام داشتند. نقل می کنند که روزی هنگامی که حضرت نوح (ع) در حال استراحت بود، وزیدن باد ، باعث نمایان شدن عورت ایشان گردید. حام این موضوع را می بیند و می خندد. سام، حام را سرزنش می کند و یافث نیز فورا آن را می پوشاند.نوح (ع)، از این ماجرا آگاه می شود و برای همین ، حام را شماتت می کند و در حق او دعای بد می کند و از اینرو فرزندان حام تا قیامت سیه چرده شده اند و در حق سام و یافث نیز دعای خیر می کند و لذا از فرزندان این دو اهل فضل بسیارند. نوح (ع) زمین را از جنوب تا شمال ، سه قسم کرد و قسمت اول از طرف جنوب را به حام داد . حام در سودان زیسته و جد سیاهپوستان است. قسمت میانه را به سام داد ، سام پدر اعراب و فرس است و در خاورمیانه زندگی می کرد. و بالاخره قسمت سوم را به یافث داد و او را به جانب مشرق فرستاد. یافث جد مشترک ترک ها و زرد پوستان است. بنابراین این سه برادر جد مشترک تمام انسان های امروزی هستند.« ترکان یافث را ابوبجه(ابولجه) خان خوانده اند و تمامی مغولان و اصناف اتراک و صحرانشینان را از نسل وی می دانند و شرح آن حال بر این تقریر می کنند که ابوبجه خان صحرانشین بود و ییلاق او در اورتاق و کرتاق که کوه های عظیم و بلند است و در آن حدود شهری است اینانج نام و قشلاق او هم در آن حدود به موضعی که نام او، یورسوق و قاقیان و قارقروم(قراقوروم) و شهر تلاس و قاری صیرم، در نزدیکی آن موضع افتاده و قاری صیرم ، شهری قدیم و عظیم است.» ابو بجه خان پسری داشت بنام دیب بایقوی، بسیار با کفایت و با شوکت و او نیز چهار پسر داشت به اسامی قراخان، آورخان، کرخان و گزخان.در آن ایام مجموعا آن قوم کافر بودند. پس از دیب بایقوی، قراخان جانشین پدر شد و از وی پسری به وجود آمد که سه شبانه روز پستان مادر را نگرفت و شیر نخورد. مادرش سخت نگران شد و هر شب در خواب می دید که آن پسر ، به مادر می گوید : اگر تو خدا را بپرستی من شیر تو را خواهم خورد. مادرش نیز چون آن قوم کافربود از بیم جان خود و فرزندش نمی توانست این موضوع را به کسی ابراز کند. ولی در نهان خداپرست شد و به خدای بزرگ ایمان آورد. آن گاه آن پسر شیر مادر را خورد. این پسر در یک سالگی دارای هوش و ذکاوت فوق العاده گردید و آثار نبوغ در وی نمایان شد و پدرش با مشاهده این وضع دریافت که این پسر در آتیه شخص بزرگ و معتبری خواهد شد. لذا برای نامگذاری وی با خویشان به مشورت پرداخت . در همین حال کودک به قدرت الهی به زبان آمد و گفت نام مرا اغوز بگذارید.حاضران از صحبت کودک دچار تعجب و حیرت شدند ونام او را اغوز گذاشتند. وقتی اغوز به سن ازدواج رسید ، پدرش دختر عموی اوغوز، دختر گزخان را به عقد او در آورد. اوغوز به دختر گفت اگر به خدا ایمان بیاوری من تو را دوست خواهم داشت و گر نه من به تو نزدیک نمی شوم. دختر نیز قبول نکرد و تهدید کرد که به پدرت خواهم گفت.اوغوزنیز هرگر به او نزدیکی نکرد. قراخان وقتی که دید اوغوز همسرش را دوست ندارد ، از روی علاقه ای که به پسرش داشت دختر دیگر برادرش یعنی دختر کرخان را به عقد او در آورد.اوغوز به این دختر نیز می گوید که اگر به خدا ایمان نیاوری من به تو نزدیک نمی شوم. ولی او هم قبول نمی کند. قراخان این بار نیز چون می بیند اوغوز به هیچ یک از همسرانش علاقه ندارد به خاطر محبت بیش از حد نسبت به اغوز تصمیم می گیرد دختر دیگر برادرش آورخان را را به عقد او در آورد.روزی اغوز هنگامی که از شکار بر می گشت ، کنار رودخانه دختر آورخان را می بیند که در حال تماشای کنیزانی است که رخت می شویند.اغوز جلوتر رفته به دختر عمویش می گوید : می دانی که پدرم قبلا دو همسر برایم گرفت و هر دو دختر عمویم هستند.با این وجود من از آنها بیزارم ، زیرا آنها به خداوند آسمان ایمان ندارند. اکنون اگر به یکتایی خداوند اقرار کنی و به او ایمان بیاوری من تو را دوست خواهم داشت. دختر جواب داد من از قبل خداوند را نمی شناسم و نمی دانم، اما از حرف تو نمی گذرم ، هر چه بگویی انجام می دهم. اغوز گفت: من دلم می خواهد که تو به خدا ایمان بیاوری. دختر گفت ایمان آوردم و خدا را دوست دارم. آن گاه قراخان دختر آورخان را به عقد اغوز در آورد. از آن پس اغوز همیشه در کنار همسرش بود زیرا او نیز به خدا ایمان آورده بود. در مقابل از پدر و عمو هایش دوری می گزید. چرا که آنها کافر بودند. او همواره نام خدا را به زبان عربی در زیر لب زمزمه می کرد و هرگز از ورد زبانش دور نمی شد و هیچکس معنای ورد الله را نمی دانست . لذا فکر می کردند که آواز است. روزی قراخان در جمع خانوادگی از عروسان خود راجع به اوغوز سوال می کند. در این هنگام دو همسر اول اوغوز ، برای گرفتن انتقام از وی، به قراخان می گویند که پسرت از دین ما خارج شده و خدای آسمان را می پرستدو ما را نیز می خواست به راه خود بکشاند ولی ما قبول نکردیم و برای همین است که از ما بیزاری می جوید . ولی همسر سومی به حرف او گوش کرد و به دین او رفت. در آن هنگام اوغوز به همراه دوستانش به شکار رفته بود. قراخان پس از آگاه شدن از این موضوع ، تمام برادران و برادرزادگان و خویشان را جمع کرد و گفت: پسرم اوغوز در کودکی عظیم مقبل و مستعد می نمودو مرا به او دلبستگی تمام بود و این زمان کار بد پیش گرفته و از دین ما برگشته ، او را زنده نتوان گذاشت. همه آن جمع از آن سخن رنجیدند و همگی تصمیم به قتل او گرفتند. همسر اوغوز که از جریان باخبر شد ، فورا زنی از همسایگان را که به وی اعتماد داشت پیش اوغوز فرستاد و او را خبردار کرد . اوغوز به همراه یاران و دوستانش در مقابل پدر و عموها و عموزاده هایش صف آرایی کرد. جنگ آغاز شد و تا 75 سال (؟) نیز به طول انجامید تا اینکه روزی قراخان بر اثر ضربه شمشیر کشته شد و برادران و عموهای اوغوز تسلیم شدند و اوغوز به فرمانروایی آنها رسید و تا تلاس و صیرم و بخارا را تصرف کرد. از اوغوز شش پسر به وجود آمد به اسامی گون خان(آفتاب)، آی خان(ماه)، الدوز خان(ستاره)، گوک خان(آسمان)، داغ خان(کوه) و دنگیزخان(دریا). هریک از این پسران دارای چهار پسر شدند که از آن 24 نفر، 24 قبیله ترک به وجود آمدند و هر یک با نام و لقب خاص که تمام اتراک از این 24 نفر هستند. اوغوز تمامی کشورهای ایران، توران، مصر، شام، روم، فرنگ و دیگر ولایات را تصرف کرد و سپس به سرزمین اصلی خود در اورتاق و کرتاق بازگشت. به مرور زمان از آن اقوام ، شعب زیادی بوجود آمدند و هر یک اسم و لقبی یافتند مانند اوغوز که امروزه تمام آن اقوام را مجموعا ترکمن می گویند. روزی شش پسر اوغوز به شکار رفته بودند و کمانی زرین با سه تیر طلایی یافتند و نزد پدر آوردند تا تقسیم کند. وی کمان را به سه پسر بزرگتر داد و سه تیر را به سه پسر کوچکتر ، و فرمود: به اقوامی که از نسل سه پسری که کمان به ایشان داده شده ، لقب و کنیت بوزوق(پاره کردن) بگویند.زیرا کمان را به ضرورت باید پاره کرد تا بتوان تقسیم کرد. وی لشکر دست راست را به این سه پسر و خانواده آنها سپرد و لقب اقوامی که از نسل آن پسرانی هستند که تیرها را به ایشان داد اوجوق ( اوچ + اوق = سه تیر ) کرد و لشکر دست چپ را به آنها سپرد. تخت پادشاهی را نیز به قوم بوزوق داد و پس از مرگ اوغوز خان، طبق وصیت وی ، گون خان جانشین پدر شد. از آن پس این مناسبات همواره رعایت می شد. حتی وقتی که طغرل وارد نیشابور شد کمانی به بازو و سه تیر به کمر به نشانه فرمانروایی بر دو جناح اوغوز داشت. طغرل فرزند سلجوق از قبیله قینیق یکی از 24 قبیله اوغوزها بود که سلسله سلجوقیان را تشکیل داد. پس از آنکه گون خان جانشین پدر خود اوغوز گردید، وزیرش ایکیت ارقیل خواجه که شخصی دوراندیش بود به او گفت: اوغوز پادشاهی بزرگ بود و ممالک روی زمین گرفته و خزائن و اموال و چهارپایان بیشمار دارد و آنرا جمله به شما که فرزندان آنید گذاشته و از هر یک از شما ( شش برادر ) چهار پسر مقبل بوجود آمده ، من بعد مبادا که این فرزندان جهت مال و ملک مخاصمت و منازعت کنند، مصلحت در آن باشد که منصب و راه و نام ولقب هر یک علیحده معین و مقرر گردد و هر یک را نشانی و تمغائی باشد که فرمان ها و خزائن و گله و رمه بدان نشان و تمغا مخصوص گردانند تا هیچکدام با یکدیگر مجادله و عناد نتوانند کرد. و فرزندان و اعقاب ایشان هر یک نام و کنیت و راه خود دانند تا موجب ثبات دولت و دوام نیکنامی ایشان باشد. گون خان آن سخن را پسندید و لذا برای هر یک قبیله مهر و تمغای مخصوص قرار داد و برای هر چهار قبیله نیز یک اونقون (توتم) معین کرد. اونقون ها مرغان شکاری (عقاب، باز، شاهین و امثال آن) بودند و در نظر ترکان مقدس شمرده می شدند و گوشتشان حرام بود.هر قبیله مهر خود را بر احشام و اسبهای خود می زدند. هنگامیکه در قرن یازدهم میلادی اسلام به صورت عمومی درآمد، مسلمانان به اوغوزهای مسلمان ، ترکمن می گفتند. سرانجام در اوایل قرن سیزدهم میلادی نام ترکمن جایگزین کلمه اوغوز شد.قدیمی ترین سند اسلامی که در آن نامی از ترکمن به میان آمده ، احسن التقاسیم مقدسی است که در قرن چهارم هجری نوشته شده است. قبایل بوزوق: 1- فرزندان گون خان: قایی(محکم) ، بایات(توانگر) ، آلقراولی(موفق) ، قرا ائولی(دارای چادر سیاه) 2- فرزندان آی خان: یازیر(حاکم به کشورهای بسیار) ، دوگر(برای جمع شدن) ، دودرغا(کشورگشایی و حکومت) ، بایرلی(؟) 3- فرزندان اولدوزخان: اوشار(چالاک و علاقمند به حیوانات) ، قزاق یا قیزیق(قوی) ، بیکدلی(مانند بزرگان عزیز است) ، قارقین( غذای زیاد سیر کننده) قبایل اوجوق: 1- فرزندان گوگ خان: بایندر(جای پر نعمت) ، بچنه(رزمنده با غیرت) ، چاو ولدور(باشرف-مشهور) ، چبنی(مبارز) 2- فرزندان داغ خان: سالور(در هز جا شمشیرش می برد) ، ایمور( نیکو توانگر) ، آلا یونتلی(دارای چهارپایان نیکو) ، اورکز(نیکو کار و با نظام) 3- فرزندان دنگیز خان: ییگدیر(خوبی و بزرگی و مردانگی) ، بوگدر(متواضع و خدمتگزار) ، ییوه(سرور همه) ، قینیق(عزیز جامعه) منابع: 1- جامع التواریخ- خواجه رشیدالدین فضل الله ، دکتر بهمن کریمی ، اقبال تهران 1362 2- فضائل الترکمان- عبدالرحمن آخوند تنگلی قراقچی ، ناشر: نور محمد آخوند بازیار سخاوی 3- طوایف ترکمان- سید علی میرنیا ، انتشارات اطلس 1366 4- تاریخ، زبان و لهجه های ترکی-دکتر جواد هیئت
22
Türkmeniñ Taýpalary
Ýomut, Gökleñ täsip edip özünden
Çekse goşun, öñi, ardy bilinmez
Teke, Salyr, Saryk ýöriş etse ýokardan
Ýagynyñ namardy, merdi bilinmez
"Magtymguly"
Gökleñ (گوکلان) | Ýemreli (یمرلی) | Çowdur (چاودور) | Ärsary (ارساری) | Ata (آتا) | Alili (آل ایلی) |
Ýangah | * | Çowdur | Gara | Nurata | Onbegi |
ÇakyrBegdili | * | Igdir | Bekebül | Ybagata | Ýüzbaşy |
Kirik | * | Abdal | Alaşa | Omarata | * |
Kaýy | * | Burunjuk | Uka | * | * |
Aýderwiş | * | Bosajy | * | * | * |
Baýyndyr | * | Esenli | * | * | * |
Erkekli | * | Şoh | * | * | * |
Garybalyhan | * | * | * | * | * |
* | * | * | * | * | * |
Ýomut (یموت) | Teke (تکه) | Saryk (ساریق) | Salyr (سالیر) | Sakar (ساقار) |
Çuny | Tohtamyş | Bir-Aş | Ýalwaç | Garamahmy |
Köçektatar | Utamyş | Badanen | Garaman | Hojaýnabeg |
Şaraf | Ýalkamyş | Alyşa | Kiçiaga | Syýadagsaka |
Baýramşaly | * | Barzaky | * | Gyzanmere |
* | * | Gyzyl-Marat | * | * |
* | * | Doýaşy | * | * |
* | * | Gojaly | * | * |
* | * | Suhty | * | * |
* | * | Ganly-Baş | * | * |
ترکمن ها به قبایل ، طایفه ها و تیره های مختلف تقسیم می شوند. یازده قبیله اصلی در بین ترکمن ها وجود دارد که همین هایی هستند،که در جدول ملاحضه می کنید.
برای دریافت جدول طوایف به صورت عکس روی این لینک کلیک کنید:
در اینجا به طور خلاصه هر قبیله را معرفی می کنیم.
1- Alili
ترکمن های آل ایلی (عالی ایل یا علی ایلی ها) :
اینها گروه کوچکی را در ترکمنستان تشکیل می دهند و در شمال افغانستان نیز مشاهده میشوند. چندهزار نفر از این قبیله در شمال ایران در اطراف قوچان ساکن هستند.
2- Ata ( Türkmen ata )
آتا ترکمن ها :
این قبیله در نزدیکی واحه خیوه ازبکستان ساکن هستند و امروزه همانند قبایل دیگر در کشورهای مختلف پراکنده شده اند. آتا ترکمن ها به سه طایفه تقسیم می شوند:
Ybagata, Narata, Omarata
3- Ärsary
ترکمن های ارساری:
این قبیله در سرزمین وسیعی ، از کناره چپ آمودریا در بخارا تا درون استان بلخ افغانستان سکونت داشته اند. ارساری ها امروزه یکی از مهمترین قبایل منسجم ترکمنستان محسوب می شوند. آنها به چهار طایفه تقسیم می شوند:
. Uka, Alaşa, Gara, Bekebül
4- Çowdur
ترکمن های چاودور ( چاودیر و یا چوودیر ) :
این قبیله در مسیر منقشلاق به خیوه ازبکستان ساکن بوده اند. در حال حاضر دارای جمعیتی به تعداد چند هزار نفر است. تیرههای عمدة ی آنها از بحر خزر تا «کهنه اورگنچ» و« بولدومساز» و«پرسو» و«گوگجق مرو» متفرق هستند.
این قبیله اولین قبیله ای است که با روسها روبرو شده است. چودورها به هفت طایفه تقسیم می شوند:
. Şohو Esenli, Bosajy, Burunjuk, Abdal, Igdir, Çowdur
5- Ýemreli
ترکمن های یمرلی ( یمره لی – امرعلی - امره لی – امرالی ) :
در سمت شرقی آمو دریا نزدیک خیوه ساکن بودند. یکی از کوچکترین قبایل ترکمن محسوب میشوند. در کتب مختلف نام قبیله Yemreliرا به صورت های گوناگون مانند: امرعلی، امرالی، امره لی ، یمره لی و یمرلی ثبت کرده اند. اما به نظر می آید تلفظ صحیح آن بنا بر گفته بزرگان و منابع ترکمنستانی ( که در الفبای آنها تلفظ کلمات ترکمنی مشخص تر از خط فارسی است )، Yemreli باشد.
آرمینیوس وابری در کتاب خود" سیاحت درویشی دروغین " طایفه یمرلی را از یموت ثبت کرده است که این اشتباهی بیش نیست، و با بسیاری از اسناد و کتب تاریخی می توان نادرستی آن را ثابت کرد. وی ایل یموت را به 4 طایفه آتابای، جعفربای، شرف جونی و اوگورج علی، تقسیم کرده که خود این طوایف به تیره های مختلف تقسیم می شوندو یمرلی را تیره ای از طایفه شرف جونی دانسته است.
ابولغازی بهادر خان در کتاب خود " شجره تراکمه " به سال 1071 قمری در مورد ریشه این قبیله این چنین می نویسد:
ریشه قبیله « یمرایلی » چنین است که فردی در مانقشلاق شخصی از قبیله «سالور داخلی» را کشته و به میان «ایل سالور» ( (Salyr مستقر در «درون» ( شهری در خراسان قدیم) پناهنده می شود. پس در همانجا ازدواج کرده ماندگار می شود. جمیع قبیله « یمرایلی » از نسل او هستند.
اما پروفسور دکتر فاروق سومر ( Faruk Sümer.1924-1995 Prof.Dr. ) در کتاب معروف خود
اغوزها (ترکمنها) ، - Oguzlar ( Türkmenler) – اغوزلار ( تورکمن لر ) – این طور می نویسد که :
قبیله یمیر ایلی ( یمره لی ) Yemir-Eli نیز که در ناحیه درون واقع در خراسان قدیم می زیسته اند از تیمور توغلو خان Timur-tuğlu-Han که بیگی از قبیله ایچکی سالور ( سالور داخلی ) بود منشعب شده اند.
"معروفی" ( Magrupy – ماغروپی ) (1810-1735) یکی از شاعران ترکمن از این طایفه است.که در یکی از شعرهایش، اینگونه نسب خود را معرفی می کند:
" Aslymyz Ýemreli, zatymyz Magrup "
آصلیمیز یمرلی ، ذاتیمیز ماغروپ
6- Gökleň
ترکمن های گوکلان ( گوکلن. گوکلنگ):
اساساً در جنوب غربی کشور و در ایران بین رشته کوه کوپه داغ و دره های البرز زندگی میکنندگوکلانها غالباً در معرض تهاجم از ناحیه ایران بوده اند و آثار فرهنگ فارسی را در گویش خود حفظ کرده اند که از غیر معیارترین صورتهای زبانی محسوب می شود. گوکلانها با قرار گرفتن تحت حاکمیت شاه ایران موقعیت برتر خود را در بین ترکمن ها از دست داده و جایگاه خود را به تکه ها سپرده اند.
کلنل ییت که سفری به میان گوکلان ها داشته و آنها را از نزدیک مشاهده کرده است می نویسد: « به نظر میرسید که آنها تیرههای بسیار متفاوتی از تکه ها، ارساری ها و سایر ترکمن هایی که تا آن موقع دیده بودم باشند؛ بعضی از آنها بور و تعدادی نیز زرد پریده رنگ بودند و در مقایسه با تکهها و ساریکها ریشهای پرتری داشتند، آنها اسب های بهتری را سوار بودند و کلاه هایی از پوست بره، تقریباً بزرگ تر و پهن تر از کلاه های عادی بر سرداشتند. درون آلاچیقهای آنها وضع خوبی نداشت، از قالی های زیبایی که تکهها و ساریکها بر کف چادر فرش می کنند و یا کیف هایی که بر دیوار می آویزند، خبری نبود، علت این امر، فقر یا نداری آنها نبود، چون وضع خوبی داشتند. بعضی از سران آنها ثروت زیادی داشتند، از جمله «سبحان قلیخان» رئیس ابههای «شغال تپه»؛ بلکه علتش این بود که گوکلان ها مانند طایفه های دیگر هنر قالیبافی و کیف بافی و ... را نداشتند و تنها هنر آنها در زمینه ى صنایع دستی نمدبافی بود ونیز آنها همواره ساده زندگی می کردند وبه به کار بردن اشیاى قیمتی در منازل خود اشتیاق نداشتند.
گوکلان ها پیش از طوایف دیگر ترکمن مطیع ایرانیان شدند زیرا «آنان در سرزمینی که به سر می بردند به علت حملات پی در پی ایرانیان زندگی آرامی نداشتند و پیش از آن که ایران آنها را تسلیم خود کند، مورد تهاجم آقامحمدخان (پادشاه ایران) و محمد امین خان (حاکم خیوه) قرار گرفتند و تاحدود زیادی نابود شدند. بدین طریق آنها چاره ای جز تسلیم شدن به شاه ایران در اوایل دهة ی 1840 نداشتند.»
یکی از ادبای بزرگ ترکمن مختوم قلی فراغی Magtymguly از قبیله گوکلان است.
این قبیله به هشت طایفه تقسیم می شود:
, Kaýy , Kirik , Çakir begdili , Ýangah , Garib Ali-khan Erkekli , Baýyndyr , Aýderwiş
7- Sakar
ترکمن های ساقار :
قبیله ای کوچک هستند که بین بیابان Andköy و شهر ماری زندگی می کرده اند. ساقارها تا حد زیادی با تکه ها در آمیخته اند. به چند طایفه تقسیم می شوند که در جدول طوایف ( در بالا ) آمده است.
8- Salyr
ترکمن های سالیر ( سالور ، سالر ):
از قدیمی ترین قبایل ترکمن محسوب می شوند. در شرق قبیله تکه بین رودهای Saraks و Murgab زندگی می کنند و گروهی مهم را تشکیل می دهند. در اواخر دوران صفوی ، ترکمن های سالور در ناحیه ی«اتک» و «آخال» مسکن گرفتندو بعد از مرگ نادرشاه حرکت تدریجی خود را به سوی خراسان آغاز کردند. سالورها در دوران پادشاهی فتحعلى شاه خود را به رود تجن رساندند. عباس میرزا نایب السلطنه درگیری های زیادی با این اقوام داشت و سرانجام برای ریشه کن کردن این قوم در 12جمادی الثانی 1248هـ. ق. راهی سرخس شد و عدة ی زیادی از سالورها را اسیر کرده، به مشهد آورد.
سالر ها به سه طایفه تقسیم می شوند:
Kiçiaga Garaman , Ýalawaç , ( قارامان . یالواچ . کیچی آقا )
که هرکدام ازاین طوایف نیز خود به شعبات مختلفی تقسیم می شوند.
9- Saryk
ترکمن های ساریق :
یک قبیله ى قدیمی دیگرند که در منطقه penjeh و همچنین مناطق Tagtabazarو Ýolotan زندگی می کنند. این طایفه به قبایل متعددی با نام های «خراسانلی»،«بیراج»،«سوخته»،«آلاشا»و«هرزقی» تقسیم می شوند که هرکدام دارای شعبات مختلفی هستند. ساریق ها در کنار رودخانه ی مرغاب اشتغال دارند و به این واسطه به زراعت و باغبانی می پردازند. گلههای زیاد گوسفند و شتر فراوان دارند که در نزدیکی رودخانه ی « قاراتپه» در دامنه ی شمال «پاروپامسیوس» خوراک فراوان برای آنها موجود است.
در طول تاریخ به دلیل جنگهای فراوان و تهاجم از طرف ایران جمعیت شان دچار کاهش شدید شده است. با اینحال ساریق ها به نه طایفه تقسیم می شوند:
Bir-Aş , Badanen , Alyşa , Gyzyl-Marat , Barzaky , Doýaşy , Gojaly , Ganly-Baş , Suhty
10- Teke
tekeدر زبان ترکمنی به معنی بز نر است
ترکمن های تکه :
تکه از بزرگ ترین و نیرومندترین قبیله های ترکمن است که نفوذ آنها درکشورهای مجاور بلکه در میان کل مردم ترکمن محسوس است. قدرت فزاینده ی تکه، رهبریت ترکمن ها را به آنها داد. همان طوری که در واقع اسم آنها هم تلویحاً بیان گر آن بود.
این قبیله، آخال- تکه نیز نامیده می شود و یکی از مهمترین قبایل ترکمنستان کنونی است. سرزمین اولیه آنها واحه ماری ( مرو قدیم ) و آخال می باشد. و قلمرو تحت پوشش آنها از دشتهای Igdi تا واحه خیوه ازبکستان گسترش می یابد. تکه ها همچنین در Baýram Ali و Kyzyl-Arwat نیز مشاهده می شوند .
آنها در آخال و واحه های مرو، و در سرتاسر کویر و «اوزبوی»، از نزدیک چاه های «ایگدی» گرفته تا مرزهای واحه ی خیوه می زیستند. زمانی بیش تر جمعیت تکه در سرزمین آخال ساکن شده بودند، اما بعد از این که سدی روی مرغاب ساخته شد، عده ای به واحه ی مرو انتقال یافتند، که بدین ترتیب مرو از واحة ی آخال پرجمعیت تر گردید. و به واسطه ی اسم محل سکنای خود، به «آخال تکه» و «تکه مرو» موسوم شدند.
علت انتقال تکه های مرو از واحة ی آخال، فشار جمعیت و نداشتن زمین های زراعی کافی و نبودن آذوقه در آخال بوده است که یکی از رهبران تکه به نام «قوشیدخان» با زدن سدی بر روی رودخانه ی مرغاب آن واحه را آباد می کند. و تکه های مرو در سال 1835 از آخال تکه جدا میشوند و در مرو در کنار رودخانه ی مرغاب سکنی می گزینند. بر اساس اخباری که از آنها در دست است ،در آن اوقات عدة ی زیادی از ترکمن های تکه به راهنمایی «اورازخان» از زمین آخال حرکت کرده به مسافت هشتاد ورست به مغرب روستای «جیار» که در انتهای هری رود واقع است رسیدند. سی سال بعد تکه ها، با ایرانی هایی که از طرف قاجاریه برای تنبیه و غارت آنها فرستاده شده بودند جنگ و خون ریزی داشتند. در این جنگ که به جنگ مرو معروف است، تکه ها شکست سختی را بر قشون ایران وارد ساختند. بعد از شکست ایرانی ها، ترکمن های تکه، تراکمه ی ساریق وسالور را مطیع خود نمودند و تمام خاک مرو را تصرف کرده و خودرا نه تنها از تبعیت ایرانی ها خلاص کردند، بلکه از تبعیت اهل خیوق نیز بیرون آمدند.
تکه ها که از نیرومندترین و شجاع ترین طایفه ی ترکمن هستند در مقابل هجوم قشون ایرانی و روسی، مقاومت های زیادی نمودند و شکست سختی را به این دو مهاجم قدرتمند و نیز حاکم خیوه وارد آوردند. درباره ی شجاعت تکه ها در« گرگان نامه» ی «مسیح ذبیحی» این گونه آمده است که : «تنها، تراکمه ی تکه سبب هستند که روس ها با هزار زحمت وضع حالیه ی خود را در آسیای وسطی تحصیل نموده اند و نتوانند روابط خود را در این ممالک وسعت دهند. کار آسانی نخواهد بود که روس ها تراکمه ی تکه را به اطاعت درآورند. آنچه بیشتر اسباب صعوبت انقیاد تراکمه ی تکه است نه تنها شجاعت آنها که چندین بار علایم آنها به ظهور رسیده است ، بلکه میل زیاد آنها به آزادی است.»
گویش تکه به همراه گویش یموت، زبان ملی کشورترکمنستان را شکل می دهد.
تکه ها به سه طایفه تقسیم میشوند:
Tohtomyş , Ýalkamyşو Utamyş
این دو طایفه اخیر به تیره های مختلف تقسیم می شوند :
توغتامیش ها:
: Beg
Mejek ,Taýmas, Gara-Gökje, Ýary-Gökje : Gökje
Ýagyr-Baş ,Zereň, Kauku : Amaşah
Ýakub ,Har : Har
Ak kongur ,Kara kongur : Kongur
: Wekil
Ak-wekil :
Çaşkin, Kara-Ýüsüf , , Ýazy, Kanjyk, Kara-Ýürmek, Horun
Kara-Wekil :
Kakşal, Halil, Haraja, Aryk
اوتامیش ها:
: Syçmaz
Miriş, Elbeh, Topuz, Kara-Ahmat, Perreň, Utjruk
: Bagşy
Borhoz, Sultan-Aziz, Gök, Zeýakyn, Weniş
11- Ýomut
ترکمن های یموت :
یموت ها از قبایل قدیمی و پرجمعیت ترکمن هستند. به همراه تکه ها مهمترین قبایل ترکمنستان محسوب می شوند.- در ایران نیز همینطور. –سرزمین اصلی آنها حاشیه دریای خزر بوده است. یموت ها پر جمعیتند و بسیار پراکنده شدهاند و در مناطق استرآباد تا« کراسنوودسک» (قزل سو) سواحل شرقی دریای خزر و اطراف خیوه ساکن بوده اند.
در گرگان نامه ی مسیح ذبیحی در معرفی ترکمن ها مطالب ارزنده ای نوشته شده است ،در بخشی ازآن آمده است : «در معرفی ترکمن ها ابتدا به آنهایی اشاره خواهیم نمود که بیشتر در اطراف مشرق سکنی داشته و با روس ها بیشتر مربوط بوده و معروف تر از دیگران هستند. نزدیک دریای خزر مابین رودخانه های اترک و گرگان تراکمه ی« قره چوقا» که اصلاً یموت هستند سکنی دارند و نیز تراکمه ی «بایرام شالی» که بیشتر آنها در خیوه هستند. همچنین به قدر هزار خانواده از تراکمة ی قراچوقا در خیوه زندگة مى کنند.
یموت ها در ایام چنگیزخان و تیمورلنگ اراضی فعلی را که در دست دارند به دست آورده، سکنی گرفتند. ... زمانی که خاندان اتابکان حکمرانی می کردند یموت ها در منطقه ی شمال وشمال شرق ایران فعالیت های زیادی در ترکمن کردن منطقه داشتند.
محل استقرار اولیة ی یموت ها عبارتند از: «خوجه نفس»، «کمش تپه»، «خلیج حسنقلی»،« چله کن » (چهارکن)، « چکیشلر»و«اترک».
بخشی از زبان ادبی ترکمن بر گویش یموت مبتنی است. یموت ها به چهار طایفه اصلی تقسیم می شوند.
«کلنل چارلزادوارد ییت» مینویسد: «یموت ها ظاهراً مردمی با ایمان و نسبت به معتقدات خود پای بند بودند، حتی خان های همراه ما نیز چندمرتبه در روز نماز خود را به جای می آوردند.»
اعتقاد کاملی به کلام ا.. مجید دارند. و در ماه صیام هرگاه مسافرت کنند تا آن مسافرت از ضروریات اسلامی نباشد روزه نمیخورند. به مشایخ و قضات و خوجه و صوفی خیلی احترام میکنند و نذورات برای آنها می برند.»
بعد از قتل عام یموت های خیوه توسط روس ها در سال 1873، مقاومت آنها در برابر فشار مداوم روس و ایران در هم شکست. قسمتی از یموت ها تسلیم روس و قسمتی دیگر تسلیم ایران شدند. در آن تاریخ آنها تقریباً 40000 خانوار (جمعاً 200000نفر) بودند. در حدود 15000 خانوار اطراف خیوه و 25000 خانوار در شمال خراسان ایران وساحل شرقی دریای خزر زندگی می کردند.
قبیله های یموت از حدود مغرب به مشرق به این ترتیب مقیم هستند: جعفربای، آتابای، یلقی، داز، دوجی، بکه، بهلکه، بدراق، ایمیر، کوچک، سلاخ، قجق، قان یوخمز و ایگدیر.
این طایفه ها و تیره های مربوط به آنها عبارتند از:
: Çuny
Eýmir, Hoçak, Igdir, Kanýokmaz, Maşrik, Badrak, Daz,
: Köçek tatar
Megreme Kuruma, Kyzyl, Ak-kyryn, Kerrik, Kyýak, Heýwedi, Danryk
: Şaraf
Kara-öý, Düýeji, Elgaý, Baga, Jafar-Baý
: Baýram şaly (یا یموت های خیوه )
Jünýet , Kara-hoja , Ürüş-Küçü , Üküz, Uşak, Salak
هرکدام از این طایفه ها به نوبه خود به تیره ها و سپس به خانواده ها تقسیم می شوند. در کتب مربوط به طوایف ترکمن از تیره های کوچک یموت مفصلاً بحث شده است و برای کسب اطلاعات بیشتر می توانیر به کتاب هایی نظیر تاریخ سیاسی اجتماعی ترکمن ها ، سیاحت درویشی دروغین، ترکمن ها در عصر امپریالیسم و ... مراجعه نمایید.
امروزه بر روی پرچم ملی ترکمنستان پنج نقش قالی متعلق به هر یک از پنج قبیله اصلی کشور یعنی Saryk , Gökleň ,Ärsary ,Ýomut ,Teke وجود دارد.
طوایف و قبایل مقدس ترکمن ها:
غیر از طوایف و تیره های مختلف ترکمن،ترکمن ها دارای چهار طایفه دیگر موسوم به «اولاد» هستند. این طوایف چهارگانه ی اولاد از طوایف مقدس ترکمن به شمار می آیند. زیرا آنها خود را از نسل خلفای راشدین « رضی الله تعالی عنهم اجمعین» می دانند.
این طوایف عبارتند از:
الف- «شیخ» ؛از نسل حضرت ابوبکر صدیق (رض)
ب- «مخدم» ؛(مختوم)ازنسل حضرت عمرفاروق (رض)
ج-«آتا» ؛از نسل حضرت عثمان ذی النورین (رض)
د-«خوجه» ؛از نسل حضرت علی مرتضی (رض).
این طوایف چهارگانه که از چهاریار پیامبر(ص) انشعاب یافته اند به خاطراین که از یاران و خویشاوندان نزدیک رسول اکرم (ص) هستند ،اولاد آنها در نزد ترکمن ها مقدس شمرده میشوند ؛ زیرا حضرت ابوبکر پدرزن پیامبر اکرم(ص) است ، حضرت عمر(ع) نیز پدرزن پیامبراکرم(ص) و از طرف دیگر داماد حضرت علی(ع) است. حضرت عثمان (ع) و حضرت علی(ع) هر دو داماد پیامبراکرم (ص) هستند و روایت است که می گویند آنها (اولاد) برای تبلیغ دین مبین اسلام و از طرف دیگر به علت فرار از ظلم و جور خلفای اموی به میان ترکمن ها آمده اند. و ترکمن ها به آنها اولاد گفته و احترام بسیار زیادی نسبت به آنها قایل بودند و هستند. از میان این طوایف،آتا و خوجه پرنفوذترین آنها هستند. به دلیل این که فرزندان این دو طایفه از نوادگان و اهل بیت رسول اکرم(ص) محسوب می شوند.
در کتاب ایرانیان ترکمن آمده است: «گروهی از ترکمن ها نیز به اولاد مشهورند». «ویلیام آیرونز» آنها را قبایل مقدس مینامد. این گروه به چهار شاخه تقسیم می شود که هرکدام از آنها خود را فرزندان یکی از خلفای راشدین (رض) می دانند. این تنها گروهی است که در عین ترکمن بودن در شجره ی اصلی ترکمن ها جای ندارد».
آنها در هنگام جنگ های قبیله ای بین ترکمن ها و حتی در سخت ترین شرایط می توانستند آزادانه در میان تمام طوایف متخاصم رفت و آمد نمایند و در دعوای آنها میانجی گری می کردند و بارها همین اولاد، جدالها و ستیزهای بزرگی را در میان طوایف ترکمن خنثی نموده و بین گروه های متخاصم آشتی برقرار نمودند. آیرونز درباره ی طوایف مقدس و محل آنها می نویسد: «همواره یک کانال ارتباط میان طوایف متخاصم حفظ می گردید که میشداز آن برای برقراری صلح و نیز انجام سایر مقاصد استفاده کرد. این کانال ارتباطی عبارت از قبایل کوچکی بود که ادعا می کردند از اعقاب خلفای راشدین هستند. تمام قبایل معمولی ترکمن،همواره با این قبایل دارای تبار مقدس، مناسبات صلح آمیز داشتند، زیرا به اعتقاد ترکمن های معمولی، یاغی شدن نسبت به آنها موجب عقوبت شدید الهی بود. اعتقاد به این عقوبت می توانست نه فقط از یاغی شدن بلکه از عمل خصومت آمیز غیرموجه علیه هریک از اعضای قبایل مقدس جلوگیری کند. هنوز هم حکایت های متعددی دربارة ی دیوانه شدن کسانی که به اشتباه به جای ترکمن های معمولی به قبایل مقدس حمله کرده و اموال آنها را سرقت کرده بودند نقل می شود».
بنابراین اعضای قبایل مقدس که اولاد خوانده می شوند،میتوانستند به منظور تجارت یا به عنوان پیک های سیاسی آزادانه در بین گروه های متخاصم رفتوآمد کنند. منزلت خاص اولادها مستلزم آن بود که آنان در راستاى برقراری صلح میان قبایل متخاصم اقدام نمایند. این نقشی بود که تا اندازهای از همه ی گروه های بی طرف انتظار میرفت، لیکن الزام اولادها به ایفای این نقش از دیگران بیشتر بود. افراد مطلع میگفتند، پس از آن که حمله ای به گروه های خصم صورت میگرفت، اولادها گه گاه به دفاع از قربانیان حمله برمی خاستند و با مطرح کردن فقر و تنگدستی آنان خواستار پس دادن بخشی از احشامشان می شدند.
گفته میشود گاه بخشی از اموال غارتی واقعاً مسترد می گردید، اما هیچ گاه تمام آن را پس نمی دادند. وقتی میان دو طایفه خصومت هایی با ابعاد بزرگ تر از دزدیدن گوسفند درمیگرفت اولادها میان گروههای متخاصم رفت و آمد میکردند و خواهان برقراری صلح و آرامش می شدند. البته آنان همیشه در کوشش های خود موفق نبودند. مع ذلک، نقش اولادها، به عنوان یک کانال سیاسی، برای تمام یموت ها ارزشمند بود و بخش مهمی از ساختار سیاسی سنتی آنان را تشکیل می داد.»
ییت می نویسد: «میگفتند که یموت ها به انتقام اسبی که گوکلان ها از آنها دزدیده بودند، سعی داشتند تا به آنها ضربه ای بزنند، اما تنها چیزی که آنها به آن برمیخورند دختربچهای بوده است که دست مادر کور خود را گرفته و او را راه می برده است. آنها دختر را برداشته و با خود به غنیمت بردند به امید این که شاید گوکلان ها برای باز پس گرفتن وی راضی شوند تا مبلغی را به آنها بپردازند، از بدشانسی آنها این دختر متعلق به خواجه یا سید بود و زمانی که پدر وی برای باز پس گرفتن او نزد یموت ها رفت آنها بدون طلب چیزی دختر را به وی پس دادند، بسیار جالب بود که ترکمن ها این قدر به خواجه یا سید خود احترام می گذاشتند و اموال متعلق به وی را مقدس میدانستند و زمانی که چیزی را به سرقت می بردند ومعلوم میشد که از آن سید است خیلی زود نسبت به بازپس دادن آن اقدام می کردند. ترکمن های سید، مختارند تا آزادانه بین قبایل مختلف رفتوآمد کنند. ... اینان بسیار مورد احترام یموت ها هستند و هرگز از طرف آنها مورد هجوم و چپاول قرار نمی گیرند.»
کلنل ییت داستانی را بیان می کند که در آن گروهی از یموت های قان یوخمز و ایگدر برای غارت به طرف گوکلان رفته و مقادیر زیادی از گوسفندان آنها را غارت کردند و با پیروزی و خوشحالی به دهکده برگشتند، او ادامه می دهد:
«بلافاصله بعد از رسیدن به دهکده، هریک از افراد سهم خود را از غنیمت به دست آمده صاحب شدند، اما چیزی نگذشت که نگرانی ها شروع شده و شک و تردید بر دل ها مستولی گردید، روی گوسفندان علامتی مشاهده شد که براساس آن گمان می رفت آنها به خواجه یا سیدی تعلق داشته باشند، به هرحال این موضوع صحت پیدا کرد و اولین چیزی که در این خصوص شنیدم این بود که خواجه یا سیدها برای بازپس گرفتن اموال خود به ده مرادخان آمده بودند. مرادخان فوراً نسبت به مسترد داشتن سهم خود اقدام کرده و توبه نمود و بسیار اظهار ندامت کرد از این که چرا بعداز مدتی که غارت گری را کنار گذاشته بود بار دیگر خود را آلوده ی این کار کرده است.بقیه ی افراد گروه نیز به نوبه ی خود آنچه را که به دست آورده بودند بازپس دادند. یکی از آنها که از فرط خوشحالی با کشتن یکی از گوسفندان در شب قبل دلی از عزا درآورده بود، ناچار گردید تا یکی از گوسفندان خود را مایه بگذارد و این تمام چیزی بود که از این غارت نصیب وی گردید. ترسی که یموت ها از سیدها دارند بسیار تعجب آور است، به محض آن که بفهمند آنچه را که به غارت گرفته اند از اموال سید است نسبت به پس دادن آن اقدام می کنند، تا مورد لعن و نفرین قرار نگیرند.»
این احترام و قداست سیدها نه تنها در میان یموت بلکه در میان تمامی طوایف ترکمن همواره وجود داشته است و هم اکنون در میان ترکمن ها قبایل مقدس ترکمن از احترام و عزت نسبتاً زیادی برخوردار هستند. به طوری که در میان ترکمن ها ضرب المثلی است که می گویند:«اولادینگ ایتینی کشکی گورمه» یعنی حتی سگ سید را کشکی نبین. و این ضرب المثل به خاطر ترس آنها از لعن و نفرین سیدها است.
منابع:
1, Grammire descriptive de turkmene a l'usage des francophones
( دستور توصیفی زبان ترکمنی برای استفاده فرانسوی زبانان )
تالیف: آقای فیلیپ اشمرکا بلاشه
ترجمه: اسلام هورن
2. سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه
تالیف: آرمینیوس وامبری
ترجمه: فتحعلی خواجه نوریان
3. شجره تراکمه
تالیف: ابولغازی بهادر خان
ترجمه: آنا دردی عنصری
4. اینترنت
نوشته شده توسط Aýratyn در دوشنبه یازدهم تیر 1386
لینک مطلب 1 نظر