کلیک : قـیـرآت
از زبان زنان ترکمن و به قلم زنان ترکمن
(نظرخواهی)
در اواخر سال 1385 وقتی مطلبی در باره زنان ترکمن با عنوان «از رزم و رنج زن ترکمن» نوشتم، این پرسش برایم مطرح شد که زنان ترکمن نقشی فعال در حفظ و استمرار فرهنگ و هویت ملی خود دارند، با وجود این، چرا زنان ترکمن مقیم اروپا و امریکا در عرصه فعالیت های مدنی حضور روشن و شایسته ای ندارند. مدت ها به دنبال پاسخ این پرسش بودم و گاه با خود می گفتم که شاید زنان ترکمن نیز بسان دیگر هم جنسان خود از ملیت های دیگر فعال هستند که من اطلاع ندارم.
به هرحال یافتن پاسخ به پرسش فعال و یا منفعل بودن زنان ترکمن مقیم خارج از کشور و علل و عوامل آن، انگیزه ای شد که با بخشی از زنان ترکمن از چند کشور اروپایی و امریکایی صحبتی داشته باشم و نظرات آن ها را پیرامون همین پرسش جویا شوم. که جمعبندی حاصل نظرات در این جا آورده شده است. در عین حال چند تن از زنان ترکمن نیز نظرات خود را به طور کتبی و مشروح نوشته اند که آن ها نیز در ادامه مطلب می آیند. جا دارد در اینجا مجددا از همه زنانی که به هر شکلی در پیشبرد این طرح شرکت کردند، صمیمانه تشکر کنم.
هدف از طرح این پرسش برانگیختن بحث و تبادل نظر پیرامون نقش زنان ترکمن ساکن اروپا و امریکا است. یکی از مسایلی که من در این گفتگو ها متوجه شدم برداشت های متفاوت از مفهوم "فعالیت مدنی" بود که عموما فعالیت سیاسی از آن مستفاد می شد. حال آن که گستره فعالیت مدنی وسیع بوده و عرصه های گوناگون و متنوعی را دربر میگیرد.
معمول بر آن است که در هر نظرسنجی و گفتگویی، تعداد افرادی که مورد پرسش قرار گرفته اند، ذکر شود. من بنا بر برخی ملاحظات از ذکر تعداد افراد اجتناب کرده و تنها به بیان ارقام درصدی اکتفا می کنم. میزان تحصیلات پاسخ دهندگان حداقل در سطح دیپلم و حداکثر در سطح کارشناسی است. 83 درصد آ نها شاغل بودند. هشت درصد سئوال شوندگان از پاسخ به پرسش ها امتناع کردند.
نخستین پرسش این بود که آیا به نظر شما زنان ترکمن مقیم خارج (از کشور) در رابطه با مسایل و فعالیت های مدنی، فعال هستند؛ منفعل هستند؛ و یا این که اطلاعی ندارید.
پاسخ ها را در جدول زیر مشاهده می کنید.
84 در صد بر این باور بودند که زنان ترکمن ساکن در اروپا و امریکا دچار انفعال هستند. در این رابطه توضیح این نکته ضروری است. منظور ما در اینجا فعالیت زنان ترکمن در رابطه با امور مربوط به مسایل فرهنگی، اجتماعی و ...مدنی جامعه ترکمن هاست. ممکن است این و یا آن بانوی ترکمن در این و یا آن کشور در امور مدنی و اجتماعی مربوط به زندگی خود فعالیت هایی داشته باشد؛ که مورد احترام و قابل تحسین هستند؛ ولی منظور ما اصولا این گونه فعالیت ها نبوده است.
پرسش دوم این بود که اگر به نظر شما زنان ترکمن فعال هستند چند نمونه از این فعالیت ها را ذکر نمایید. متأسفانه 8درصدی که نظر مساعد به این سئوال داشتند نمونه مشخصی ارائه نکردند.
پرسش بعدی در باره عوامل انفعال بود که هشت گزینه در مقابل پاسخ دهنده قرار داشت که او می توانست یک و یا چند و یا حتی همه موارد را به عنوان عوامل انفعال انتخاب نماید. که در جدول زیر چگونگی جواب ها را ملاحظه می کنید
همان گونه که ملاحظه می شود 71 درصد زنان علت عدم فعال بودن را در نداشتن علاقه و 43 درصد آن ها فقدان دانش و اطلاعات لازم را عامل انفعال می دانند. نداشتن وقت کافی، ترس از حکومت و تجارب شکست خورده گذشته از جمله عوامل دیگری هستند که به نظر زنان موجبات عدم شرکت آن ها را در فعالیت های مدنی سبب میشود. 14 در صد زنان بر تأثیر عوامل فرهنگی تأکید داشتند. در رابطه با عوامل فرهنگی به نقش روابط مرد سالارانه و نقش محدود سازنده این روابط تأکید میشد.
92 درصد زنان در پاسخ به این پرسش که آیا به طور کلی زنان بایستی در فعالیت های مدنی شرکت نمایند؟ جواب مثبت دادند و تنها هشت درصد با شرکت زنان در فعالیت های مدنی موافق نبودند. هشت درصد زنان علت مخالفت خود را این گونه توضیح می دادند که عرصه اصلی فعالیت ترکمن صحرا و ایران است و در ان جا زنان در همه عرصه ها شرکت فعال دارند و ما که در خارج هستیم دیگر لازم نیست و حتی نمی توانیم کاری بکنیم. 92 درصد زنان شرکت فعال در زمینه فعالیت های مدنی را از نیازهای ضروری و طبیعی می دانستند.
وقتی سئوال فوق را جنبه مشخص دادم درصد پاسخ های دریافتی تا حدود زیادی میزان متعادل تری به خود گرفت. پرسش این بود که آیا امکان برخورد فعال زنان ترکمن مقیم خارج در فعالیت های مدنی وجود دارد؟ 43 در صد جواب مثبت و 57 در صد جواب منفی دادند. بیش از نصف زنان برون مرزی نسبت به امکان فعال شدن زنان در عرصه فعالیت های مدنی بد بین هستند و تبدیل این امکان به واقعیت را بسیار ضعیف می پندارند.
بیش از 43 درصد از زنان ترکمن که نظر مثبت به فعال شدن زنان برون مرزی داشتند، همگی آن ها آغاز حرکت را از طریق فراهم ساختن زمینه های گفتگو بین خود زنان ترکمن می دیدند. تنها 8 درصد زنان امکان تأثیر گذاری مثبت انجمن های فرهنگی و تشکل های سیاسی ترکمن را در فعال نمودن زنان میسر می دانستند، و 92 در صد مابقی به نقش این تشکل ها چندان خوش بین نبودند. بیش از 16 درصد زنان نیز امکان فعال شدن زنان را از طریق بوجود آوردن انجمن و یا کانون زنان ترکمن محتمل می دانستند.
به چند تن از زنان ترکمن پرسش های مشخصی ارسال شد که از این میان دو تن از زنان به طور نوشتاری نظرات خود را ارسال نمودند که در زیر می آید. یکی از این بانوان ترکمن نیز به دلیل نداشتن وقت و مشغله فراوان نتوانسته است که به پرسش های ما پاسخ گوید. این بانوی محترم در عین حال به چند نکته در رابطه با این "نظر خواهی" اشاره کرده بود که طرح آن ها را خالی از لطف نمی بینم. به نظر وی «پرسش های مطرح شده مهم هستند و پاسخ به آن ها نیز در چند سطر ممکن نیست.» دوم این که از دید او «پرسش ها طوری انتخاب شده اند که جواب آن ها از پیشنتیجه گیری شده اند و این امر موجب کاهش اهمیت و درجه کار می گردد.» و مهمتر از همه این که از نظر ایشان «مسئله زنان ترکمن جدا از امر مردان نیست لذا پرداختن به موضوع انفعال زنان ترکمن بایستی از بررسی چگونگی وضع مردان شروع گردد.» و به نظر وی «مردان ترکمن نیز نتواسته اند طی این مدت خودشان را جمع و جور نمایند بنابراین جا دارد که بررسی موضوع از آن ها آغاز گردد.»
اینک ببینیم که مرجان و "آیتکین" درباره وضع زنان ترکمن چه نظری دارند.
1 ـ نقش زنان در جنبش ملی ـ دمکراتیک ترکمن را چگونه می بینید؟ با ایجاد کانون زنان ترکمن، فعالیتهای زنان و دختران ترکمن انسجام بیشتری بخود گرفته و آنان در ایجاد کلاسهای سوادآموزی در شهرها و روستاها، آموزش خط و زبان ترکمنی و در عرصه های هنری مثل احیای لباسهای سنتی در میان دختران جوان و کارهای دستی و شرکت در گروههای موسیقی کرترکمنی و آموزش امور بهداشتی به زنان و ایجاد شرکتهای تعاونی برای قالیبافان، فعال بودند.
مرجان: فعالیتها ونقش زنان در امور اجتماعی و سیاسی در طی چند دهه اخیر در تاریخ جنبش ملی – دمکراتیک معاصر مردم ترکمن پدیده نویی بشمار می آید و زنان ترکمن تا چند دهه پیش در امور اجتماعی و سیاسی و فرهنگی حضور نداشته وتا سالهای 50، میزان زنان تحصیل کرده در سطح بسیار نازلی قرارداشت. در این سالها، زنان ترکمن بیشتر به امور خانه داری و بچه داری و قالی بافی و در روستاها در عین حال کمابیش به امور کشاورزی مشغول بودند و ناگفته نماند که زنان ترکمن علیرغم چنین موقعیتی، در ضمن از احترام و جایگاه خاصی در خانواده بعنوان شریک زندگی همسر و مادر فرزندان خود برخوردار بودند.
از سالهای 50 به بعد رفته رفته بر میزان زنان تحصیل کرده و باسواد افزوده شده و این خود امکان آنرا فراهم آورد که زنان بیشتر و بیشتر جذب فعالیتهای اجتماعی و حضور در جامعه گردند. تا انقلاب سال 57 ، وجود خفقان شدید در جامعه از موانع اصلی فعالیتهای سیاسی منجمله زنان بشمار می آید. در عین حال در کنار این عامل، نمیتوان فرهنگ سنتی غالب در میان ترکمنها را که هنوز پذیرش فعالیتهای اجتماعی و سیاسی زنان ترکمن را نداشت نادیده گرفت.
انقلاب بهمن سال 57 این امکان را در عین حال برای زنان تحصیل کرده و باسواد فراهم آورد که دوشادوش مردان جوان به فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روی آورند. پروسه شکسته شدن سنن عقب مانده در رابطه با حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در میان برخی از خانواده های روشنفکر ترکمن آغاز گردیده بود، ولی با همه اینها زنان و دختران ترکمن از آزادی کامل و بی فارغ برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی همچون مردان ترکمن برخوردار نبودند و این کاملا طبیعی بود که جایگزینی این امر با فکر سنتی غالب گذشته نیازمند زمان است. در اوایل انقلاب که هنوز از وجود سازمانهای سیاسی خبری نبود، فعالیت عمده زنان در عرصه های فرهنگی و سیاسی بوده و بیشتر جنبه انفرادی داشت. لازم به ذکر است که مردم ترکمن در ایام رژیم شاه سالیان سال از جنبه های اقتصادی، ملی و فرهنگی تحت فشار و تضییقات قرار داشته و برای آنان آزادی زبان،خط ، موسیقی ترکمنی و بویژه آزادیهای سیاسی و فرهنگی یک تابو بود و انقلاب این فرصت را برای مدت کوتاهی هم که باشد فراهم آورد که یک زن و یک فرد ترکمن بدنبال بنیانگذاری کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن در راه تحقق این آرزوها با انسجام بیشتری حرکت کند. با ایجاد کانون زنان ترکمن، فعالیتهای زنان و دختران ترکمن انسجام بیشتری بخود گرفته و آنان در ایجاد کلاسهای سوادآموزی در شهرها و روستاها، آموزش خط و زبان ترکمنی و در عرصه های هنری مثل احیای لباسهای سنتی در میان دختران جوان و کارهای دستی و شرکت در گروههای موسیقی کرترکمنی و آموزش امور بهداشتی به زنان و ایجاد شرکتهای تعاونی برای قالیبافان، فعال بودند.
شرکت زنان و دختران ترکمن در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و پیشبرد مبارزات سازمانیافته با حضور در سازمانهای سیاسی سراسری، موردی است که نمونه آن تابحال در تاریخ مبارزاتی ترکمنهای ایران دیده نشده بود. بی تجربگی سازمانهای سیاسی و عدم شناخت آنان از فرهنگ و آداب و رسوم و نادیده گرفتن روحیه ملی گرایی ترکمنها از عوامل مهمی بود که تداوم فعالیتهای ملی- فرهنگی در میان ترکمنها تحت الشعاع افکار ماجراجویانه و بیگانه این سازمانها با روحیات مردم ترکمن قرار گیرد.
شرکت هزاران تن از زنان و دختران ترکمن در راهپیمایی ها و میتینگها و جشنها ودیگر مراسم ملی و فرهنگی، قبل از همه مؤید این مسئله بود که زنان ترکمن بقای خلق خود را در پیوند با حفظ و ارتقای آداب و رسوم و فرهنگ وسنن ملی خود از زبان گرفته تا موسیقی و ادبیات و هنر میدیدند و آنان به این درک رسیده بودند که بخشی از وظیفه حراست از تمدن و فرهنگ غنی هزاران ساله ترکمنها بر دوش مادران و دختران ترکمن است.
هر چند دوران این تجربه برای زنان و دختران ترکمن بسیار کوتاه بود، اما دستاوردها و آموزشهای آن میتواند برای نسل کنونی و آتی الگوی ارزشمندی باشد.
آیتکین: طبیعتا زنان نقش ویژه ای در جنبش ملی ما دارند. به عنوان مثال میتوانم به نقش تاریخی زنان ترکمن در برآمد سیاسی ـ اجتماعی سال های 1357 اشاره نمایم. حضور زنان در این برآمد چشمگیر بود و نقش زنان مبارز ترکمن در آگاهی بخشیدن و متشکل کردن زنان در شهر و روستا برحسته بود. آن ها علیرغم فشارها و محدودیت هایی که از سوی خانواده ها وارد می آمد، جسورانه در فعالیت ها شرکت کردند. امروز زنان ترکمن در خارج ازکشور نقش معین و قابل توجهی ندارند.
2 ـ علل انفعال زنان ترکمن در خارج از کشور نسبت به فعالیت های مدنی ـ سیاسی را در چه عواملی می بینید؟
آیتکین: به نظر من یکی از عوامل انفعال زنان ما در خارج از کشور استرس و فشار بیش از حد زندگی روزمره است. وقتی که این زنان به اروپا آمدند دارای بینش و فکر معینی بودند. درگیر شدن با شرایط جدید و تلاش برای انطباق با این محیط انرژی و توان زیادی از ما گرفت. مخصوصا برای ادامه تحصیلات ما مجبور بودیم دو برابر انرژی و وقت بگذاریم. از طرف دیگر وظیفه امور خانه داری و بچه داری هم عملا وقتی برای ما نمی گذاشت.
با گذشت زمان آدم به مرور انگیزه هایش را نیز اگر از دست ندهد، آن چیزی هم می ماند بسیار کمرنگ و رقیق میشود. اما برخی از مردان توانستند انگیزه برای فعالیتشان را حفظ نمایند، این به برکت فداکاری زنان در امر خانه داری و بچه داری و مسایلی نظیر آن بود. در واقع برای زنان عملا انرژی و وقتی باقی نمی ماند که به فعالیت مدنی و اجتماعی بپردازند.
یکی از دلایل اساسی انفعال را باید در فقدان فرهگ تحمل جستجو کرد. در واقع ما زمانی که درایران بودیم نمی توانستیم نظرات خود را به صراحت بیان کنیم، آزادی بیان در ایران جرم بود. اما در خارج کشور علیرغم دمکراسی در سطح جامعه، در جامعه کوچک ترکمن های خارج کشور نظرات متفاوت و مغایر تحمل نمی شود و در موارد زیاد حتی اختلافات نظری منجر به قطع روابط شده است. نتیجه چنین روندی در خود رفتن و منفعل شدن است.
یکی از دلایل اساسی انفعال را باید در فقدان فرهگ تحمل جستجو کرد. در واقع ما زمانی که درایران بودیم نمی توانستیم نظرات خود را به صراحت بیان کنیم، آزادی بیان در ایران جرم بود. اما در خارج کشور علیرغم دمکراسی در سطح جامعه، در جامعه کوچک ترکمن های خارج کشور نظرات متفاوت و مغایر تحمل نمی شود و در موارد زیاد حتی اختلافات نظری منجر به قطع روابط شده است. نتیجه چنین روندی در خود رفتن و منفعل شدن است.
یکی دیگر از عوامل انفعال به نظر من این است که اکنون بسیاری به ایران می روند، این رفتن و آمدن ها با توجه به خصلت ضددمکراتیک حکومت، در بین نیروها ترس ایجاد کرده و عملا آنها را به بی عملی و انزوا سوق می دهد.
مرجان: بدنبال مهاجرت برخی از خانواده های ترکمن به خارج از کشور که شامل دلایل گوناگونی از فشارهای سیاسی و اقتصادی گرفته تا تضییقات و تحقیرات فرهنگی و مذهبی بوده است ، آغاز یک زندگی نو در جوامعی دیگر با فرهنگ و آداب و رسوم و زبان وساختار سیاسی کاملا متفاوت از ایران، معضل اصلی آنان را عبارت میساخت. فراگیری زبان چه بصورت انفرادی و چه با رفتن به کلاسهای زبان در آغاز اقامت لاجرم نیرو و زمان زیادی را می طلبید. در این بین، بخش عمده زنانی که دارای تحصیلاتی بودند ( در آلمان و سوئد) پس از گذراندن دوره کلاس زبان بسته به توانمندی و علاقمندی خود به ادامه تحصیل و دیدن دوره های کارآموزی و تخصصی پرداخته و پس از خاتمه دوران تحصیلی و کارآموزی در رشته مورد علاقه خود بکار مشغول شدند. از اینرو، سالها تلاش برای یادگیری زبان، گذراندن دوران تحصیل و پس از آن اشتغال به کار و همینطور عمده کارهای خانه و مشارکت در تربیت فرزندان و غیره،عملا زمان و نیروی کمی را برای آنان برای پرداختن به دیگر فعالیتها باقی گذاشت. خوشبختانه تقریبا این بخش از زنان ترکمن تلاش زیادی از خود بخرج داده و کلا میتوان گفت که درتلاشهای خود موفق بودند ، ضمن اینکه ناگفته نماند کهبخش دیگر از زنانیکه قبلا خانه دار بودند ،جهت تأمین و تثبیت زندگی خویش رفته رفته وارد بازار کارشدند که این نکته بسیار مثبتی بشمار می آید. در واقع میتوان گفت که امروز درصد زنانی که صرفا به امور خانه داری می پردازند بسیار ناچیز بوده و شمار زنانی که در محیطهای اجتماعی ( در مقایسه با مردان ) بکار مشغولند بسیار زیاد است. از اینرو، مجموعه کوشش و تلاش زنان ترکمن در طی تمام دوران مهاجرت خود تا به امروز قابل تقدیر و ستایش است و با توجه به نقش فعال زنان ترکمن در امور خانواده، از تأمین بخشی از درآمد خانواده گرفته تا اداره امور زندگی، میتوان گفت که بسیاری از خانواده هایی که امروز وضعیت نسبتا تثبیت شده ای دارند، بدون شک زنان ترکمن نقش غیر قابل انکاری را در آن داشته اند.
بدنبال ارائه تصویری کلی از روندی که زنان ترکمن در خارج از کشور طی نمودند و در رابطه با میزان شرکت زنان در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی باید در مجموع این جمعبندی را ارائه نمود که تعداد بسیار کم فعالین سیاسی زن ( بخش عمده فعالین سیاسی زن ترکمن در ایران باقی ماندند) ، پراکندگی خانواده ها، عدم ارتباط فعال همین نیروی اندک سیاسی با یکدیگر،فقدان کار موضوعی ، مشغولیتهای روزمره کار و زندگی ، کمبود زمان ،خستگی پس از کار،از جمله موارد عمده ای هستند که مانع از امکان حضور فعال زنان ترکمن در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی گردیده است. اما در طی چند سال اخیر ما رفته رفته شاهد حضور مادی زنان ترکمن در فعالیتهای عمدتا اجتماعی- فرهنگی و حتی سیاسی هستیم که شرکت برخی از زنان ترکمن در اداره و پیشبرد برخی فعالیتهای انجمن فرهنگی ترکمن شهر کلن تنها یک نمونه آنست.
3 ـ به نظر شما راه کار های عملی برای تشویق زنان ترکمن اروپا در حرکت مدنی ـ اجتماعی به طور مشخص کدام است؟
مرجان: امروز با گذشت سالها از مهاجرت خانواده های ترکمن، بسیاری از این خانواده ها از وضعیت نسبی تثبیت شده اجتماعی و مالی برخوردار هستند. این امر امکان آنرا فراهم آورده است که زنان ترکمن حضور مادی فعالتری در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی داشته باشند. بنظر من در شرایط حاضر زنان ترکمن با توجه به ترکیب عمومی آنان عمدتا میتوانند در امور اجتماعی و فرهنگی و مسائل حقوق بشری فعال باشند. در عین حال میتوان زنان ترکمن ساکن شهرهای بزرگ را که از امکانات بیشتری برخوردار هستند تشویق نمود که در اجتماعات زنان شهر خود شرکت نموده و در حد توان و امکان خود به پیشبرد اهداف این اجتماعات کمک نمایند. شرکت در اینگونه اجتماعات از سویی این امکان را فراهم می آورد که زنان ترکمن با دیگر عرصه های مشکلات جامعه ما بیشتر آشنا گردند و هم اینکه از مسائل مطرح در این اجتماعات به ایده هایی در رابطه با حل معضلات زنان ترکمن داخل و خارج از کشوردست یابند.
امروز تا آنجائیکه من میدانم، زنان ایران در عرصه های مختلفی از سیاسی گرفته تا مسائل حقوق بشری مثل نقض حقوق زنان در ایران،انعکاس مسائل و مشکلات زنان و دختران جامعه ایران، ارگانهای خیریه کمک به کودکان، زنان بیوه صاحب فرزند، کمک به کودکان یتیم، زنان تنهای مهاجر، کمک به حل مسائل خانوادگی و روانی ، اشتغال به کار، مسئله پناهندگی، و از این قبیل مسائل فعال هستند . بنظر من اگر زنان ترکمن در هر کجا که در محل اقامت آنان چنین محافل و سازمانهایی در شهرشان وجود داشته باشد شرکت نمایند، این امکان برای آنان بوجود خواهد آمد که ضمن بهره گیری از تجربیات آنان بفکر ایجاد چنین نهادهایی در میان ترکمنها برآیند. شاید این فکر کمی بلند پروازانه بنظر آید، ولی فکر کردن در این عرصه ها نه تنها ضرری ندارد، بلکه با توجه به تسهیل ارتباطات در شرایط حاضر، ایجاد آنها در آینده غیر ممکن هم نیست. مسئله اساسی در این بین برای ما اینست که قبل از همه ازمسائل و مشکلات امروز زنان ترکمن داخل و خارج اطلاع کسب نمائیم و با همفکری خود بدنبال آن راهکارهایی باشیم که بتواند در بهترین حالت بدانان آگاهی داده و کمکی برای حل معضلات آنان باشد.
آیتکین: راه حل مشخصی به نظر من نمی رسد. اما گفتن و یا نوشتن کلمات و جملات زیبا نیز راه حلی پیش پای ما نخواهد گذاشت. اگر بخواهد کاری انجام شود چند نفری که علاقه و اعتقادی به فعالیت داشته باشند بایستی ابتکار عمل را در دست بگیرند. در عین حال باید آن ها مطمئن باشند که در مقابل حرکاتشان نیروی مقاومت و مخالف وجود خواهد داشت. باید فرهنگ تحمل را گسترش داد.
زنان ما در خارج هیچ گونه تشکل خاص خودشان را ندارند. اما مثلا زنان ترکمن های عراق در بعضی از کشور ها انجمن های زنان را بوجود آورده اند. شاید برای زنان ما هم تشکیل یک انجمن زنان راهکار مشخصی باشد.
یکی از کار های دیگر بوجود آوردن شرایطی است که ما زنان همدیگر را بهتر و درست تر درک کنیم.
4 ـ آیا شکل گیری یک جنبش فمینیستی را در میان زنان ترکمن محتمل می بینید؟چرا؟
آیتکین: به طور مشخص نمی دانم. حتما امکان شکل گیری آن وجود دارد. اما این که چگونه این مهم تحقق می یابد، سئوال اصلی است. طبیعتا در هر زنی کمتر یا بیشتر درجه ای از فمینیسم وجود دارد و این عامل ظهور جنبش فمینیستی را محتمل می سازد.
r_a_janly@yahoo.com
www.turkmensahramedia.com
مولوی عبدالحمید خطیب نماز جمعه زاهدان خطاب به شورای عالی انقلاب فرهنگی که اخیراً مصوبهای را تحت عنوان "اساسنامه شورای برنامهریزی مدارس علوم دینی اهلسنت کشور" صادر کرده است، گفت: شورای عالی محترم انقلاب فرهنگی در چارچوب اختیارات آن شورا برای دانشگاههای کشور و آموزش و پرورش برنامهریزی کند؛ علمای اهلسنت خود وظیفه دارند برای تعلیم و تربیت مذهبی جامعه اهلسنت در حوزهها علمیه و مدارس دینی برنامهریزی کنند.
مولانا عبدالحمید گفت: ما به سران کشورهایی که اهلسنت در آنها اکثریت هستند اعلام میکنیم که نباید در مسائل اعتقادی و مذهبی اقلیتهای شیعه دخالت کنند و در جاهایی که اهلسنت اقلیت هستند مثل ایران اسلامی نباید در مسائل اعتقادی و مذهبی و تعلیم مسائل دینی اهلسنت دخالتی صورت بگیرد. قانون اساسی این حق را به ما داده است و ما به قانون اساسی احترام میگذاریم. قانون اساسی پشتوانه ملت و دولت است و کسی حق ندارد فراتر از قانون اساسی عمل کند و اختیارات هر نهادی در حد قانون اساسی است. از آنجا که قانون اساسی به ما اهلسنت آزادی کامل مذهبی داده است ما در تعلیم و تبلیغ و اداره مدارس دینیمان آزادی داریم و دوستانه میگوییم کسانی این فکر را نکنند که یک وقتی شرایطی فراهم بشود و آنها بتوانند در مسائل مذهبی، مدارس علوم دینی، و تعلیم و تربیت ما دخالتی انجام دهند، حال این کار به هر نامی باشد، به نام ساماندهی و کمک باشد و یا به هر عنوان دیگری.
امامجمعه اهلسنت زاهدان خاطرنشان کرد: ما و علمای اهلسنت وظیفه خود میدانیم که به تعلیم دینی جامعه اهلسنت بدون کمک و دخالت دیگران بپردازیم. بالاخره اگر امکانات داشته باشیم طلبه بیشتری میگیریم و اگر امکاناتمان کم باشد طلبه کمتری میگیریم و به تربیت آنها میپردازیم. نظارت را میپذیریم و آنرا حق حاکم میدانیم اما دخالت را نمیپذیریم، و این نظر اجماعی اقشار مختلف جامعه اهلسنت ایران است. از سوی دیگر ما به کرات اعلام کردهایم که به هیچ فرد و گروه خشونتطلب و تندرویی اجازه نمیدهیم از مسجد و مدرسهای علیه حکومت و علیه شیعه استفاده کند.
وی افزود: البته حساب تندروهای هر دو گروه با خودشان است و نباید اقوام و خویشاوندان آنها مورد تعرض قرار گیرند. اگر کسی خلافی میکند دولت قدرت دارد و میتواند وی را به مجازاتش برساند.
مولانا عبدالحمید گفت: ما اینجا زیر پرچم الله و زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنیم و به قانون اساسی احترام میگذاریم، اما مسائل مذهبی که برای هر مذهب به مثابه خط قرمزاند همه باید مراعات آنها را بکنند. مدارس دینی و حوزههای علمیه اهلسنت خودشان نظام آموزشی و برنامه درسی دارند و مستقل هستند، همانطور که حوزههای علمیه شیعه مستقلاً در حال فعالیت هستند و حکومت در آنها دخالت ندارد.
وی تأکید کرد: حکومت و دولت متصدی امور سیاسی، اقتصادی، تأمین امنیت و اداره کشور هستند اما دین و مذهب را نباید دولتی و حکومتی کرد بلکه این حکومت است که باید دینی بشود.
امامجمعه اهلسنت زاهدان اظهار داشت: ما خواهان وحدت هستیم و از تفرقه و اختلاف اجتناب می کنیم. راه ما اعتدال است ولی افسوس میخوریم که در مملکت اسلامی میانهروها بازار خوبی ندارند. همچنین گاهی افسوس میخوریم که چرا در دنیای خارج هر ایرانیای که هنری داشته باشد از او کار گرفته میشود اما در داخل ما قدر خودمان را نمیدانیم. گرچه ما از ویژگیها و خوبیهایی که ملت و دولت ما دارند در جاهای دیگر احساس سربلندی میکنیم و قدرشناس هستیم.
در پایان من همه مردم را به پاسداری از امنیت و رعایت قانون و پیگیری حقوق و مشکلاتشان از راههای قانونی توصیه می کنیم.
منبع: صحرا
<!--[if !supportEmptyParas]-->نیمهشبی بهاری در سال 1912 کنار خیابانی در کپنهاگ جسد مردی را یافتند آراسته، ساعت طلا و کیف پول در جیب، بی هیچ نشانهای از ضربوجرح. مأمور پلیسی که به صحنه رسید با حیرت دریافت متوفیٰ کسی نیست جز فردریک هشتم پادشاه دانمارک.
بعدها نوشتند پادشاه شصتونه ساله گاهی به تنهایی بیرون میزد و تا پاسی از شب در خانههایی شادیافزاتر از کاخ سلطنتی یله میشد. در شب واقعه ظاهراً اعلیحضرت غرق لذت حضور در یکی از همین اماکن جان سپرد و اهل خانه که مرد مفخـّم را نمیشناختند پیکر بیجانش را از ترس استنطاق پلیس کنار پیادهرو گذاشتند.
غرابت چنین واقعهای، که بدون مدرک معتبر باورکردنی به نظر نمیرسد، به سرزمینی برمیگردد که سلطنتش شغلی است مانند سایر مشاغل اداری، و پادشاه هم از بیتالمال حقوق میگیرد: نه دشمنان خونی دارد و نه متملقان کاسهلیس. و مربوط است به عصر پیش از تلویزیون و مجلات رنگی و جار و جنجال الکی دربارۀ اشخاصی که مشهورند چون شهرت دارند.
میگویند شاه عباس هم برای آگاهی از حال رعیت با لباس مبدّل میان خلایق میرفت. از آدمی مدیر و مدبر و در عین حال بیرحم مانند او بعید بود. مدیریت و تدبیر یعنی فرد به کمک دستگاه دیوانی بداند کجا چه میگذرد. پادشاه دانمارک اگر زیرآبی میرفت برای آبتنی در بحر عشق بود، نه فالگوشایستادن و نظرسنجی.
در ایران معاصر، یک سردار را از مؤسسۀ خدمات روانـ تنی بیرون کشیدهاند ــــ البته زنده. تفاوت با پادشاه دانمارک به همین جا ختم نمیشود. دومی را کمتر کسی به قیافه میشناخت؛ اولی از کفر ابلیس مشهورتر است. دومی در جاه و جلال به دنیا آمده بود، تنوع احوال شخصیـّه را بدیهی میدانست و کسی را تهدید به اجرای حدود الهی و آتش جهنم نمیکرد؛ اولی لابد از روستای بخورونمیر میآید و در دستگرفتن خیزران ِ معلم اخلاق را زیبندۀ اقتدار خویش میداند. اما هر دو در زندگی شخصیشان در یک تلقی مشترکند: ”ای که دستت میرسد کاری بکن/ پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار.“
از جمله توهّمات رایج در جامعۀ ایران این است که چیزی بیردخور وجود دارد به نام اخلاق عام. گذشته از گرفتاری سانسور، حتی بسیاری خوانندگان کتابهای جدی نمیخواهند باور کنند واقعیت غیر از این است. اما واقعیت واقعاً چیست؟ اهل علوم اجتماعی به دانشجویان هشدار میدهند مبادا نتایج یکی دو مشاهده را بهعنوان واقعیات مسلـّم به خورد دیگران بدهند یا خودشان قبول کنند. در سرزمینی آکنده از تزویر و ریا مشکل بتوان در زمینۀ اخلاق دست به تحقیق صریح ِ میدانی زد، نتیجه را انتشار داد و جان سالم به در برد.
میتوان سربسته گفت (مبادا احساسات کسی جریحهدار و نگارنده جریمهدار شود) اخلاق روستا همواره نسبتاً لیبرال، و اخلاق اشراف حتی لیبرالتر بوده است. در این سر، روستایی دارای آن درجه از آگاهی نیست که بتواند فضای باز و بیقفلوبند خویش را به مثابه یک موضوع حلاجی کند. در آن سر، حاکمان میل نداشتهاند عوام دربارۀ آنچه پشت دیوارهای بلند کاخهایشان میگذرد صحبت کنند یا حتی چیزی بدانند. در این میان، اخلاقیات خشک کاسبـ بازاری، با تمام مفرّهای زیرآبیرفتنش، متفاوت از آن دو است. تعالیم ِ بهاصطلاح عالیۀ اخلاقی را واعظان بر قامت اینها دوختهاند. در انگلیسی میگویند کسی که به نیزن پول میدهد تعیین میکند چه بنوازد.
حاکمان این سرزمین معمولاً راهزنانی بودهاند که از صحرا به شهر تاختهاند. برخی از ستمگرترین یا ضعیفالنفسترین آنها جانماز آب میکشیدهاند اما غالباً، به برکت فاتحبودن، ناچار نبودهاند خیلی هوای واعظ ِ سر بازار را داشته باشند. مواجببگیرها در نماز جمعه به نامشان خطبه میخواندند، در همان حال که خودشان در کاخ شرابشان را میخوردند.
تحولات ایران معاصر کلاً، به گفتۀ سعدی، از این قرار است:
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر یک از گوشهای فرا رفتند
روستازادگان دانشمند
به وزیری ِ پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
روستازادگانی با پسزمینۀ کمرنگ اخلاق لیبرال به جایگاه حاکمانی رسیدهاند که همواره حتی لیبرالتر بودهاند. اما به حکم وظیفه باید اخلاقیات خردهفرهنگ بازارـ حوزه را بهعنوان اصول مقدس در کلۀ جماعت بکوبند. شخصیت انسان متعارف چه بسا در نتیجۀ چنین جهش سریع و پرتناقضی جـِر بخورد.
فرمود خدایا مرا میازمای. لیکن اینان آزموده میشوند پس آزمودهشدنی. تمام دعوا بر سر انواعی از مایعات و خدماتی است در حیطۀ هورمون و عواطف. نخستین قـُـلـُپهای دزدکیِ اسکاچ ِ اصل در سر و در جگر صاحبمنصب ِ خداجو آتش میافکند و خرمن تقوا را خاکستر میکند. و نخستین تجربۀ مصاحبت با بانوی دردآشنای کارشناس کاهش اضطراب، او را به فکر میاندازد که شاید به شیطان فرصت عادلانۀ دفاع از نظراتش داده نشده باشد، و بعید است روانپزشکان متد این طبیب ِ درد را تأیید نکنند و بگویند فرد حتماً باید با خوردن آرامبخش به خواب رود. و با عطار نیشابوری همآواز میشود:
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست؟
پردۀ پندار میباید درید
توبۀ تزویر می باید شکست
وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بود آخر پای بست
در دو دهۀ گذشته فضاحت عظمای چند محتسب مقتدر (که حافظ شیراز از ترس آنها در پستو قایم میشد) حتی به جراید ارزشی هم کشیده است، چرا که هیچ مطلبی تا این حد خواننده ندارد. جامدات دخانی هم که شرعاً حرام نیست میتواند رونقافزای بزم باشد (تکه فیلمی که یک مداح را در محفل تدخین نشان میداد بیشتر به سبب حضور بانویی وسیعاً مکشوفه اسباب حرف شد تا آنچه بخشی از فرهنگ آریاییـاسلامی است). هر جنگجویی بالاخره حق دارد دمی بیاساید زین حجاب جسمانی.
تهور غریب سردار ِ آسودهازحجابجسمانی تا بدان پایه بوده که منظماً در بنگاه خدمات حضور به هم میرسانده است و گفته میشود از او مخفیانه دهها ساعت فیلم گرفتهاند. برخی فیلمپرکنهای آشنا با چنین موقعیتهایی روی در نقاب خاک کشیدهاند وگرنه شاید خیلی ذوق میکردند.
فدریکو فلینی در شاهکارش آمارکورد به یاد میآورد در عهد شباب وقتی سری به عشرتکدهای سطحبالا میزدند گاه گردانندگان آن دورشو کورشو میکردند و نمیگذاشتند کسی سرک بکشد تا مشتری ِ فوقالعادهای وارد و پس از دریافت خدمات خارج شود. راوی در گفتار فیلم میپرسد: کی بودند آن آدمهای مهم که ما نباید میدیدیمشان؟
لابد رئیس پلیس مخفی که صبح تا شب درس اخلاق ِ خانواده میداد. یا شاید شخص موسولینی، پاپ اعظم و کاردینالهای شوکتمند وقتی که به این شهر کوچک میآمدهاند. درهرحال، یک سؤال دیگر نپرسیده میماند: چرا بزمآرایان را بدون دردسر به حضور اشخاص عظیمالشأن نمیبرند؟
شاید در فضای این مؤسسات برای اشخاصی کیفیتی برانگیزاننده نهفته باشد که قابل ایجاد در اتاقخواب معمولی نیست. در فیلم زیبای روز، اثر نسبتاً پیچیدۀ لویس بونوئل، کاترین دونوو در نوعی برنامۀ کاری اما بینیاز از دستمزد آن، در ساعات روز در چنین بنگاهی حاضر میشود و (”با تن ِ بیخویشتن، گویی که در رؤیا“) به ارائۀ خدمات میپردازد. یکی از انواع خدمات، آمیختن لطافت به خشونت برای مردانی است که نه تنها داغشو بلکه مـَلـَسّشو دوست دارند: ترش با شیرین، مهر با کین، قهر با ناز، زهر با شهد و زخم با مرهم.
در پاتوق کاترین دونوو حتماً به سردار خوش میگذشت. میگویند نیم دوجین سیمینتن ِ برهنه را به صف میکرده و به سوی عبادت و رحمت بیکران الهی میرانده است. شاید فرمانده حتی در بزمگه نیز باید آهوان یا، اگر نشد، بزغالههایی را چوپانوار هدایت کند. شاید هم این شایعات زاییدۀ تخیل آدمهایی باشد که احساس میکنند در مرغزارهای سرسبز تشنهکام ماندهاند.
درهرحال، معاشرت با اهل تخصص در خواهشهای تن تجربهای است که ادراک افرادی را دگرگون میکند. در ابتدای جوانی میفهمد که آهان، پس این طور. در بحران میانسالی، برخورداری از تنعمات هارونالرشید به او نیرو میبخشد و به ادامۀ زندگی امیدوار میکند. سردار اگر رئیس پلیس نمیشد و به برکاتی ممنوع ورای خیال دست نمییافت، کل عمر خاکستریاش در تولید ِ مثل و روزمرّگی فنا بود.
در دهۀ 1960 در بریتانیا ناچار شدند انواعی از گناه را از شمار جرایم خارج کنند. نمایندگان پارلمان و سیاستمداران را گروههایی زیر فشار میگذاشتند که چنانچه به خواست آنها رأی ندهند روابط زیرجلیشان را برملا خواهند کرد. به این ترتیب، به منظور تسلط بر سیاست دولت و مملکت، کافی بود برای کسانی که زود عنان اختیار از کف میدهند تله بگذارند و عکسها را به مطبوعات جنجالی برسانند.
بازتاب این خبر حتی در برخی نشریات بهاصطلاح مترقی ایران مانند همیشه ملامتگرانه و همراه با خردهگیری از فقدان اخلاق در اینگیلیس بود. اما از سالها پیش در خود این مملکت هم پایۀ قانون را از اخلاق جدا کرده بودند. قانون، به معنی برآیند عقول، چنانچه بیاعتنا به اخلاق باشد قابل اجرا نیست. چنانچه اخلاق عین قانون باشد این سؤال پیش میآید که اخلاق چه کسی و کدام یک از اخلاقها مبناست.
این حرف بجاست که اخلاق حاکم باید اخلاق ِ مورد تأیید هیئت حاکمه باشد. وقتی به اخلاق قدرتمندها محل نگذارند، در واقع یعنی نظام مستقر را به رسمیت نمیشناسند. اما این هم درست است که قانون باید با رضایت حکومتشونده وضع شود تا ریشش گیر باشد.
تحول مهم در دو سال گذشته این بود که پلیس مستقیماً وارد امر و نهی در زمینۀ نمرهدادن به اخلاق مردم شد. مهمتر اینکه گفتند پوشش زنان باید سازگار با عرف باشد. نخستین بار بود که در بحث الگوی لباس پای طرح مورد تأیید خداوند، شامل تعیین مقدار پوشیدگی دست و صورت را وسط نمیکشیدند و عرف، یعنی برآیند اخلاقهای حکومتشوندگان را ملاک قرار میدادند.
نتیجۀ اول به این موقعیت عجیب منتهی شد که گفتند چیزی به نام مد ملی ایجاد باید گردد. در حالی که واژههای جمهوری، جرم سیاسی، هیئت منصفه و غیره را قربة الیالله استعمال میکنند، در واژۀ مد هم، بیتوجه به معنای واقعی و تبعات عملی، به پوسته اکتفا کردند. و گرچه برای راهآهن و هواپیمایی و بانکْ پشتبند اسلامی به کار میبرند، لباسی مشخصاً عربیـ اسلامی را ملی نامیدند.
اوجگرفتن پدیدۀ مد تا حد مرض به اروپای قرن هجدهم بر میگردد. در مفهوم مد، دمدمیمزاجی و بگیر و ولکن مستتر است: پاچهها پارسال تنگ، در عوض آستینها گشاد؛ امسال کلاً برعکس. خوب که نگاه کنیم، مد زنانه فقط یک معنی دارد: تمام این کمد پر از لباس به لعنت خدا نمیارزد و باطل است چون یا از مد افتاده یا پیشتر پوشیده شده و دیگران دیدهاند، و باید چند تا نو خرید. مردان جوامع ِ برابری حقوق، جز آنها که طراح مـُدند، پا در این حیطه نمیگذارند و حتی جیک نمیزنند زیرا میدانند زنان از آنها جز تأیید نمیخواهند.
طرحی که بهعنوان لباس ملی زنان ایران پیشنهاد شده داستانی است. به دختر کارمند و دانشجو میگویند به جای لباسی عادی و مختصر و مفید که به تن دارد، از یک طاقه پارچه، لباسی نامتعارف و پر دنگ و فنگ بدوزد که او را در خیابان انگشتنما میکند. این طرحْ اندام شخص را هم حجیمتر و درشتتر جلوه میدهد و نزد تمام زنان قابلقبول نیست. و وقتی روی چیزی اسم مد میگذاریم، یعنی پس از مدتی میتوان آن را کمی کوتاه، کمی بلند، کمی گشاد یا کمی تنگ کرد. و حرکت از نو.
در بخش دوم بحث، یعنی تبدیل اخلاق به قانون، این سؤال باقی است که آیا حکومتشونده هم حرفش را زده است؟ وقتی میگویند طبق عرف، یعنی با توجه به برآیند اخلاقهای حکومتشوندگان، عمل میکنیم، میلیونها شهروند مؤنثی که قرار است تابع قانون ناظر به پوشش افراد باشند چند نماینده در مجلس واضع آن قانون دارند؟
یک خردهفرهنگْ اخلاق خودش را قانون میکـُند و پوست از کلۀ قانونشکنان میکـَند. اما وقتی بنا را بر رعایت عرف میگذارند، پس قاعدتاً باید به میانگین آرای جامعه توجه داشته باشند. آیا میتوان از عرف لباس این شهر و این محله، در مقابل عرف آن یکی شهر و محله، صحبت کرد؟ پیام پلیس این است: زنان تا وقتی طبق سلیقۀ حاجآقای بازار لباس میپوشند یعنی عرف را رعایت کردهاند.
در کنار دو مفهوم قانون و اخلاق، عامل سومی هم هست که خوشبختانه برای آن نامی، گرچه کمی کتابی و غلنبه، پیدا شده: تبرّج. پیشتر قرتیبازی میگفتند که کار برد آن در متون رسمی خالی از اِشکال نبود. تبرّج، بروز شور جوانی و کشش به جلوۀ زیبایی است در رفتار و پوششی که شاید برای نسل پیش، گرچه خودش زمانی از قرتیبازی پروا نداشته، نامأنوس بنماید. اکنون در کنار واژۀ تفرّجگاه، میتوان به محل خرامیدن قرتیمسلکها گفت تبرّجگاه، و این به زبانْ غـَنا میبخشد.
مجرم به زندان، و گناهکار به دوزخ خواهد رفت. فرد قرتی هم با افزایش سن از دل و دماغ میافتد. پلیس را باید تشویق کرد با دقت به حساب مجرمان برسد اما نباید اجازه داد این مفاهیم را قاطی کند.
در سال 1349، پلیس در پاسخ به شایعات گستردۀ دستداشتن اعضای هیئت حاکمه و حتی دربار در توزیع مواد مخدر، وارد عمل شد. رئیس شهربانی یورش به باشگاه سطحبالای «کی کلاب» در خیابان دربند تهران را شخصاً رهبری کرد، آن را بست و گفت متهمان، بیتوجه به پارتیبازی در هر ردهای، تحویل دادگاه خواهند شد.
حین بگیرو ببند، موی بلند هر مرد جوانی را هم که در خیابانهای اطراف آن محل گیر پاسبانها افتاد رئیس شهربانی داد قیچی کنند. یورش بهاحتمال زیاد به دستور یا با چراغ سبز شاه بود زیرا ابتدا ”رئیس شهربانی را به دلیل موضع صحیح در قبال پاتوق یک مشت هیپی فاسد تشویق کرد“ اما از شنیدن خبر زلفچینی چنان عصبانی شد که بیدرنگ برکنارش کرد.
معاملۀ مواد مخدر قانوناً جرم است. استعمال آن را اخلاق اجتماعی بد میداند. نزد لایههای سنتی و اشرافی، استعمال نوعی از آن مواد اگر مجرمانه نباشد و حالکننده متمکن و سالمند باشد قابل تحمل است. موی بلند از آنجا که پیامدی پایدار ندارد و مرد گیسومند یا از زلفافشانی دست بر میدارد یا اساساً مو خودبهخود از دست میرود، در منفیترین تلقی، نوعی قرتیبازی است که اگر نفعی نداشته باشد ضرری هم ندارد.
شاه به موی بلند مردان و هیپیبازی نظر خوشی نداشت و یک بار برادرش را که دارای درجۀ سرهنگی بود در برابر دیگران سخت سرزنش کرد چرا مویش را طبق مقررات ارتش کوتاه نمیکند. در ماجرای کی کلاب، پرداختن به عنصر فرعی ِ قرتیبازی سبب میشد خلایق نتیجه بگیرند این هم بازی دیگری است برای مالاندن قضیـّۀ تجارت مواد مخدر. سبب نارضایی شاه، اگر نه خود یورش پلیس، شاید این بود که اگر هم قرار به کشیدن گوش قرتیها باشد، شخص اوست که تصمیم میگیرد، نه رئیس شهربانی.
طی دو سال گذشته، تلاش پرسروصدا برای هرچه بیشتر جاانداختن ِ اخلاق یک خردهفرهنگ معین چندان پرثمر نبود. پلیس طی چند سال ِ پیش از آن با موفقیت کوشیده بود خود را نهادی اجتماعی، و نه فقط ابزار سرکوب سیاسی، معرفی کند. از آن سو، نسل جوانتر هیئت حاکمه شبیه کسانی از آب در میآید که پلیس ِ اخلاق قصد تربیت آنها را دارد. و عـَلمکردن ِ کلمۀ تبرّج حتی برخی اهل منبر و حوزه را خوش نیامد.
نخستین بار نبود که غیر اهل حوزه لغت ِ فقهی رو میکردند و تداخل صنفی ایجاد میشد. زمانی برای توجیه ضرب و شتم دو تن از وزرای دولت اسلام در روز روشن در وسط خیابان، گفتند یکی از آنها نماز جماعت را فرادیٰ میخوانده ــــ واژهای مهجور که از ته کتابها بیرون کشیدند تا توسل به خشونت را رنگی شرعی ببخشند. بر این قرار، کسی که نماز را مستقل از پیشنماز بخواند نزد پروردگار سزاوار مشت و لگد است.
واژۀ تبرّج، برعکس، چنان لطفی داشت که عکسهایی از پاهایی کشیده در شلوارهایی چسبان فرورفته در چکمههایی شیک در سپهر اینترنت به پرواز در آمد. اما ماجرای دو سال گذشته فقط در بحث شیرین قرتیبازی خلاصه نمیشد. زنانی را منکوب و حتی خونین و مالین کردند. و مردانی را در ملاء عام به خواری و زاری کشاندند بیآنکه بتوانند حتی یک تن را در جایی شبیه دادگاه محاکمه کنند. بسیار احتمال دارد گناه این مردان جوان و ورزیده و خوشگذران، داشتن مهارتی است که سردار تمرین میکرد طی دورۀ فشرده به دست آورد: اینکه بتواند به همان اندازه که زنان برایش جالبند برای زنان جالب باشد.
فرهنگ سنتیـ فئودالی به مردان میآموزد که اطراف مرغدانی ِ مزرعۀ خویش حصاری محکم بکشند اما در شکارگاهها بتازند. زنانی هم میگویند آزادی پوشش و رفتار محترم است اما نه تا آن حد که به زنان زیباتر بیشتر توجه شود و سر مردان متأهل را از راه به در کنند.
بخش متجدد جامعۀ ایران خدا و خرما را با هم میخواهد اما فکر میکند هزینۀ چنین ترکیب عجیبی را باید دولت ـــــ چه اسلامی و چه غیر آن ـــــ بپردازد، یعنی کاری کند که آزادی باشد اما بتوانیم جلو بچههایمان وانمود کنیم در این مملکت از آن خبرها نیست. چنانچه قانونی در محدودیت سفر زنان ِ تنها بگذرانند، فریاد اعتراض به آسمان میرود. در همان حال، هر شایعهای مبنی بر خرید و فروش دوجینی ِ زنان ایرانی در خارج را چنان جدی میگیرند که گویی انتظار دارند ارتش برای بازگرداندن قربانیان فرضی وارد عمل شود.
غلوّ و اغراق به منظور ایجاد هیجان ناموسی در مخاطب، تازگی ندارد. در سال 1300، میرزاده عشقی در روزنامۀ تجددخواه خود، قرن بیستم، نامۀ واردهای چاپ کرد در تأکید بر ضرورت نظارت بیشتر بر شهر نو که بهسبب شیوع بیماریهاى مقاربتى مایۀ سرافکندگىِ جامعه و معضل اجتماعى ِ دردناکى بود. و شخصاً در مقالهای دربارۀ زندگى سراسر فقر و مصیبت روسپیان تهران، شمار آنها را هفتاد هزار نفر ذکر کرد اما در شمارۀ بعد به هفتهزار نفر تخفیف داد: ”در کابینۀ آقاى مشیرالدوله براى تحدید عدۀ روسبیان رى اقداماتى شد ولیک کابینههاى بعدى تعقیب ننمودند. از کابینۀ حاضره امید داریم براى این مرض اجتماعى فکر مداوایى فرماید.“ با توجه به جمعیت چند صدهزار نفری تهران آن روزگار، حتی عدد هفتاد هم چشمگیر مینمود اما نزد ما، دههاهزار و هزارها کمترین مقدار درخورتوجه هر کمّیتی است.
جامعۀ معاصر ایران، هم به سبب ناهمخوانی ماهوی ِ خردهفرهنگ درسخواندۀ شهری با خردهفرهنگ هیئت حاکمه، و هم به سبب انبساط سریع جمعیت و امکانات اقتصادی، سخت گرفتار تعلیق اخلاقی و فقدان هنجار است. اما بخش بزرگی از جامعۀ شهری ایران با زور و دگنک هم قابل برگشت به اخلاقیات بازارـ حوزه نیست. به تلاش برای همسانکردن خردهفرهنگ اول با دوم میگویند ”بسترسازی برای فرهنگ“، انگار به دکان لحافدوزی چیزی سفارش میدهند.
داستان را چطور جمع و جور کنند؟ به تبرّجستیزی ادامه بدهند یا وانمود کنند پروردگار اخیراً قدری لیبرال شده؟ قضیـّۀ سردار ِ خراباتی اگر گروکشی در برابر قصۀ جاسوس هستهای باشد باید گفت شیرین کاشتهاند. ترجیعبند سانتریفوژ ملالآور میشود اما داستان فسق و فجور در تکرار شب هزار و یکم نیز همچنان شنیدنی است.
اگر هیئت منصفهای در کار میبود و شهروندان را به بازی میگرفتند، این قلم نظر میداد سردار را با تنزّل درجه بازنشسته کنند و پرونده را ببندند. تبرئه از آن رو که وقتی شخص را در موقعیتی قرار دهند که بهعنوان ضابط قانون، متصدی اخلاق هم باشد، امکان لغزش به احتمالی قوی تبدیل میشود، و کل سیستم مسئول است.
تنزّل درجه از آن رو که حضور مکرر در محلی که بیش از یک ساکن دارد و محتمل است ابزار نظارت و شنود کار گذاشته باشند نشان میدهد سردار درس آن بهاصطلاح دانشکدهها را یاد نگرفته، یا شاید جز بحرطویل و تلقینات ایدئولوژیک، درس چندانی در کار نبوده است.
لابد زیر پوشش یک دستگاه عینک ریبن ِ شدیداً آبادانی که خودش تابلوست به آن مکان سر میزده: یادآور کارآگاه کلوزوی پلنگ صورتی که خیال میکرد اگر یقۀ بارانیاش را بالا بزند نه تنها شناخته نخواهد شد بلکه ممکن است نامرئی شود.
حتی وقتی حواس آدم جمع باشد جلو بدبیاری را نمیتوان گرفت. اسدالله علم مینویسد مکانی دنج تهیه دیده بود و داشتند آن را مرتب میکردند که جنس ِ فوری (از خارجه؟) رسید. شاه بیطاقت شد و علم ناچار چند ساعتی کار نقاشی ِ خانه را تعطیل کرد. تنها بخاری موجود را در اتاق خواب گذاشت و خودش با پالتو در حمام نشست و به کاغذهای اداری رسیدگی کرد تا شاهنشاه کارشان تمام شود.
پس از رفتن شاه، وقتی علم در ِ خانه را قفل میکرد تا برود، بانو فریدۀ دیبا درست از خانۀ روبهرویی بیرون آمد و علم را دید. شاه وقتی پیشامد را از علم شنید گفت خرج سفرش به عتبات را بدهد تا او هم استخوان سبک کند.
در دفاع از حقوق قانونی ِ تفنگچی ِ روستایی که ناگهان به میان تنعمات رایگان ِ دنیایی رؤیایی پرتاب میشود نباید کوتاهی کرد. کیفرخواست مدعیالعموم غیر از شکایت شاکی خصوصی (عرض حال) است. این دو را غالباً یکی فرض میکنند. و به این دلیل که کسی ناجور به نظر میرسد نمی توان ادعا کرد پس مجرم هم هست.
خطاست که بگوییم چون همین قماش آدمها با سرهمکردن نشریۀ قلابی و این جور کلکها برای دانشجو پاپوش میدوزند، پس بگذار بسوزد. اگر حق دفاع از خود در برابر اتهام ِ منطبق با قانون به متهمانی که رفقایی قدرتمند دارند داده نشود، حتی اگر شدیداً گناهکار به نظر میرسند، به نویسنده و دانشجو و سخنگوی سندیکای کارگری هرگز داده نخواهد شد.
در تیر 1358، نگارنده در سرمقالهای پیرامون اعدام زنی مشهور به ”پری بلنده“ هشدار داد که نه تنها قرار بر این نبود، و نه تنها بناست حکم اعدام به جرائم قتل و مشارکت در کشتار جمعی و شکنجه محدود بماند، بلکه کشاندن دامنۀ اعدام به اتهاماتی اخلاقی که خلاف قانون عصر خود نبود، خیلی زود به نوشته و فکر هم خواهد کشید. و دیدیم کشید.
از سوی دیگر، با توجه به تجربۀ تاریخی رژیم سابق، حسابرسی از مسئولین پیامدهایی ناجور دارد و سایرین نتیجه میگیرند لابد هوا خیلی پس است و رفتنیاند. درهرحال، سناریوی متداول که مثلاً به فرد یازده اتهام میبندند، از ده تا تبرئه میشود و برای یکی، پنج سال به زندان میافتد در این مورد کارایی ندارد.
گناه اصلی ِ این شیر شب و خشکهمقدس ِ روز، بازشدن ِ چشم و گوش اوست: دنیا را سلفسرویس، تجربه را قابل گسترش، و دَم را غنیمت یافته. وسط اغتشاشی مالیـ اداری که سگْ صاحبش را نمیشناسد، این اتهام که او با ماشین اداره و بنزین دولتی به تفریح میرفته و از قدرت سوء استفاده کرده است به شوخی میماند. اصل قضیه ناشی از تقلیل قانون به قضاوت اخلاقی و بازگذاشتن دست پلیس در سرکوبی ِ سایر خردهفرهنگهاست. تکرار همان تلقی در مورد این پرونده فقط تکرار اشتباه است.
در قانون و جزای مدرن، درس عبرت هم خطای دیگری است. فردْ فقط مسئول اَعمال خویش است، نه کل اوضاع و احوالی که در زمان مورد بحث وجود داشته یا بعداً ایجاد شده. عادلانه نیست وانمود کنند تمام شلتاق کماثر دو سال گذشته زیر سر همین آدم بوده و اگر دمار از روزگارش در آورند هم برای مقامها و هم مخالفان درس عبرت خواهد شد.
اگر بشر عبرتپذیر بود، پس از اعدام رئیس منکرات اهواز و رسوایی حاکم شرع کرج و موارد لاپوشانیشدۀ دیگر، اژدهای نفس امـّاره هلاک گشته بود و دیوسیرتان ِ گرگصفت رام شده بودند. میبینیم که هر دم از این باغ بری میرسد زیرا آدم وقتی چیزی را دانست نمیتواند نداند.
درس عبرت نه تنها ظلمی اخلاقی، بلکه خطایی مدیریتی است زیرا سایر خطاکاران را قانع میکند کسی یکتنه تاوان رفتار آنها را داده است و دیگر شخصاً چیزی بدهکار نیستند. تـنبیه دستهجمعی را هم باید برای ستمگران از خدا بیخبر و ارتشهای اشغالگر گذاشت. آنچه میتواند مفید و انسانی باشد وضع قوانینی فارغ از تحمیل اخلاق، با نظارت و دخالت مستقیم حکومتشوندگان است.
اردیبهشت 1387
سایت محمد قائد